۰

آیا حضرت آدم( علیه السلام ) دچار گناه و لغزش شد؟ مگر انبیا از خطا و گناه منزه نیستند؟

بر اساس نظر شیعه که قول حق است، صدور گناه مطلقاً از پیامبران( علیه السلام ) جایز نیست به دلایل متعدد. از جمله این‌که ارتکاب گناه و خطا در مورد پیامبران( علیه السلام ) باعث نقض غرض مى‏شود؛ زیرا با صدور گناه از ایشان، مردم دیگر اطمینانى به آنها پیدا نکرده و از آنها تبعیّت نمى‏کنند و نقض غرض هم بر پروردگار حکیم قبیح است.
کد خبر: ۲۱۱۰۳۴
۱۰:۳۴ - ۱۲ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پاسخ اجمالی

در پاسخ به پرسش مطرح شده باید گفت؛ اولا: انبیا و اوصیاى الاهى از مقامات شامخه‏ى روحانى و تکوینى در جهان هستى برخوردارند. طینت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الاهى تخمیر شده و در عالم غیب کسب حقایق اسما و صفات نموده‏اند. در تحت ولایت حق تعالى بوده، همیشه خود را در محضر خداوند مى‏دانند. این مقام و منزلت انبیا و اوصیا در عالم وجود، سبب عصمت مطلقه و مانع صدور گناه آنان مى‏شود، هرچند امکان و قدرت و اختیار گناه از آنان سلب نگردیده است.

ثانیا: بر اساس نظر شیعه که قول حق است، صدور گناه مطلقاً از پیامبران( علیه السلام ) جایز نیست به دلایل متعدد. از جمله این‌که ارتکاب گناه و خطا در مورد پیامبران( علیه السلام ) باعث نقض غرض مى‏شود؛ زیرا با صدور گناه از ایشان، مردم دیگر اطمینانى به آنها پیدا نکرده و از آنها تبعیّت نمى‏کنند و نقض غرض هم بر پروردگار حکیم قبیح است.

ثالثا: منشأ عصمت انبیا(و امامان)، همان علم و شهود تام نسبت به طاعت و گناه و حلال و حرام و زشت و زیبا و پاک و ناپاک مى‏باشد(عقل نظرى) که آنان را از گناه باز مى‏دارد(عقل عملى).
پاسخ تفصیلی

در مورد حضرت آدم( علیه السلام ) و به طور کلی عصمت پیامبران باید سه مطلب بررسى شود، لکن پیش از بیان آنها، توجه به این مطلب ضرورى است که عصمت مطلقه‏ى معصومان(انبیا و امامان‏)، ثمره و نتیجه‏ى مقام شامخ نورانى و روحانى و تکوینى آنان در عالم هستى است. آنان از انوار غیبیّه الاهیه و مظاهر تامّه و آیات باهره‏ى جلال و جمال حق‏اند. طینت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الاهى تخمیر شده و در عالم غیب کسب حقایق اسما و صفات نموده‏اند. در تحت ولایت حق تعالى بوده، همیشه خود را در محضر خداوند مى‏دانند، و این شهود و حضور، مانع صدور گناه مى‏گردد. هرچند امکان و قدرت و اختیار گناه از آنان سلب نشده است.[1]

مطلب اوّل: در خصوص عصمت پیامبران( علیه السلام ) است. در این مسئله اقوال مختلفى بین فرقه‏هاى مسلمان وجود دارد که مى‏توان مجموعاً پنج قول را بیان کرد:

پیامبران( علیه السلام ) معصوم از گناه کبیره هستند، ولى گناه صغیره بر آنها جایز است و از زمان بلوغ معصوم مى‏باشند که قول اکثر معتزله مى‏باشد.
نه گناه کبیره و نه صغیره از انبیا صادر نمى‏شود، منتها عمداً، ولى سهواً اشکالى ندارد. صاحب این قول ابو على جبایى است. وی معتقد است انبیا، از زمان نبوت معصوم هستند، ولى قبل از آن صدور معصیت ‏از آنان جایز است.
گناه از انبیا صادر نمى‏شود، مگر سهواً و از روى خطا و بر این خطا هم مؤاخذه مى‏شوند، اگر چه افراد عادى برای گناه از روى سهو و نسیان عقاب نمى‏شوند، و این تفاوت به علت بالا بودن معرفت و علو رتبه پیامبران است.
صدور گناه از انبیا جایز است مطلقاً، چه کبیره یا صغیره، چه از روى عمد یا خطا و یا سهو. این قول «حشویه» و بسیارى از اهل حدیث است.[2]
گناه مطلقاً بر انبیا جایز نیست و از ایشان صادر نمى‏شود، چه کبیره و یا صغیره، چه از روى عمد و یا خطا و یا سهو. که قول امامیه بوده و عصمت انبیا هم بعد از زمان نبوت و هم قبل از آن مى‏باشد. تنها چیزى که بر آنها جایز است ترک مستحب و اولى مى‏باشد. امامیه بر مدعاى خود ادله‌ی متعددى دارند که جهت اختصار تنها به سه دلیل اشاره مى‏شود:

دلیل اوّل: اگر انبیا دچار خطا و گناه شوند، از اقل مردم هم پایین‏تر مى‏شوند؛ زیرا معرفتى که نسبت به خالق خود دارند دیگران ندارند، پس اگر با این معرفت و شناخت و آگاهى که از خالق و حقیقت گناه و مخالفت از امر مولا دارند مرتکب گناه شوند، از بقیه ی گناه کاران هم پایین‏ترند.

دلیل دوم: اگر انبیا مرتکب گناه شوند از طرفى چون نبى هستند متابعت و پیروى از آنها لازم است، و از طرف دیگر چون مرتکب خطا و گناه مى‏شوند در خصوص گناه، متابعت آنان حرام است؛ لذا نسبت به یک عمل هم وجوب و هم حرمت است و اجتماع ضدّین مى‏شود؛ و لذا باعث تحیّر و سرگردانى امت مى‏شود.

دلیل سوم: هدف از بعثت انبیا تبعیّت مردم از ایشان و تربیت جامعه و دورى کردن از گناه مى‏باشد، پس اگر گناه بر انبیا جایز باشد، مردم اعتماد و اطمینانى به آنها پیدا نمى‏کنند و در نتیجه نقض غرض مى‏شود و نقض غرض هم بر مولاى حکیم قبیح و غیر جایز است.[3]

البته عصمت پیامبران و امامان( علیه السلام ) ناشى از علم و شهود تام آنان‌ که متعلق به عقل نظرى است، آنان را از گناه باز مى‏دارد و این پرهیز از گناه، راجع به عقل عملى است؛ از این‌رو شناخت حلال و حرام، پاک و ناپاک، زشت و زیبا منشأ عصمت عملى آنان -که امرى اختیارى است- گردیده است.[4]

مطلب دوم: در مورد محل زندگى آدم قبل از آمدن به زمین است که آیا بهشت موعود و آخرت بود و یا بهشت دنیایى؟

عده‏اى می‌گویند بهشت موعود بود و بهشت موعود محل تکلیف نیست و خروج آدم( علیه السلام ) از آن اشکالى ندارد؛ زیرا عدم خروج - از بهشت موعود و همیشگى - زمانى است که براى ثواب در آن مستقر شده باشد.[5]

بر این نظر اشکال‌های وارد است. اوّلاً: اگر محل تکلیف نبود، پس چرا قرآن مى‏فرماید: آدم( علیه السلام ) عصیان و مخالفت نمود؟ و شیطان هم نباید مرتکب خلاف شده باشد. ثانیاً: اگر بهشت موعود بود، راهى براى شیطان به آن‌جا نبود. ثالثاً: در بهشت موعود خوردن تمام نعمت‏هایش جایز است و خداوند از هیچ نعمتى انسان را منع نمى‏کند، در حالی‌که آدم( علیه السلام ) از خوردن شجره نهى شده بود.[6]

بنابراین، قول به این‌که بهشت دنیوى بود، صحیح به نظر مى‏رسد. افزون بر این‌که روایات صریحاً این مطلب را بیان مى‏کنند که باغى از باغ‏هاى دنیا بود که خورشید و ماه در آن طلوع مى‏کردند. البته بعضى روایات، محل آن بهشت را در آسمان بیان کردند و کلمه ی هبوط که به معناى پایین آمدن از آسمان به زمین است، هم دلیل بر این مطلب آورده شده است.[7]

مطلب سوم: در مورد عمل حضرت آدم و حوا( علیه السلام ) است که آیا مرتکب گناه شدند یا خیر؟ در این‌جا چند قول وجود دارد که اهم آنها دو قول است:

مرتکب گناه شده ولى، اولاً: گناه صغیره بود، ثانیاً: قبل از نبوت حضرت آدم( علیه السلام ) بود، و این با مقام نبوت منافاتى ندارد، براى این نظر به چند دلیل استدلال شده از جمله این‌که: این آیه و امثال آن ظهور در عصیان دارند. دوم این‌که عصیان در قرآن تنها به معناى گناه به کار رفته است. سوم این‌که دلیلى در ارشادى بودن نهى "لاتقربا" نداریم. چهارمین دلیل این است که توبه از کارى که نهى ارشادى به آن تعلق گرفته، معنا ندارد.[8]
قول دیگر آن است که حضرت آدم( علیه السلام ) هنگام ارتکاب این عمل پیامبر بود. بر این قول استدلال شده است که جبرئیل( علیه السلام ) بر او نازل مى‏شد و نزول جبرئیل مساوى با نبوت است. علاوه بر این‌که خداوند همه‏ى اسما را تعلیم آدم داد و تنها او بود که از آنها اطلاع داشت و حتى ملائکه چنین علمى نداشتند. حضرت آدم( علیه السلام ) بود که معلم فرشتگان شد و اسما را به آنها تعلیم داد و این اتفاقات تماماً قبل از خوردن از درخت نهى شده بود.[9]

پس نتیجه گرفته مى‏شود که آدم( علیه السلام ) هنگام خوردن از درخت، نبى بود. و طبق نظر شیعه، نبى مطلقا مرتکب گناه نمى‏شود حتى صغیره؛ از این‌رو، نهى را حتماً باید بر نهى ارشادى حمل کنیم و آنچه حضرت آدم مرتکب شد ترک اولى بود که در پیامبران جایز است. منتها به دلیل تقرب آنها به خداوند و مرتبه‏ى معرفتى که به خالق خود دارند، اگر مرتکب ترک اولى شوند دچار مؤاخذه‌ی الاهى مى‏شوند.[10] چنان‌که در مورد بعضى از پیامبران مانند حضرت یونس( علیه السلام ) که از قوم خود خسته و از هدایت آنها ناامید شد و آنها را بدون اذن پروردگار رها کرد و خداوند هم او را در شکم ماهى حبس نمود و فرمود: "اگر استغفار و توبه نمى‏کرد تا روز قیامت در شکم ماهى حبس مى‏شد."[11] و یا ترک اولاى حضرت یوسف( علیه السلام ) که براى نجات از حبس به غیر خداوند متوسل شد و موارد دیگر.[12] در حالی‌که همین ترک اولى در مورد افراد عادى عقاب و مؤاخذه‏اى ندارد و به اصطلاح "حسنات الابرار سیئات المقربیّن" که در مورد پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) هم نظیر این مورد وجود دارد مانند نماز شب که بر آن‌حضرت واجب شد، اما براى بقیّه مستحب و یا عبادت انسان‏هاى عادى که همراه با غفلت و مشغول شدن ذهن به غیر عبادت است، براى انبیا نقص و خطا محسوب مى‏شود.[13]

اما "عصیان" به معناى "مخالفت امر مولا" است و امر خالق، هم واجب است و هم مستحب؛ از این‌رو، اوّلاً: قول به مجاز بودن عصیان در مخالفت با مستحب، صحیح نیست. ثانیاً: اگر در مخالفت امر مستحبى، مجاز باشد به دلیل معارضه کردن ادله قطعیه باید حمل بر آن نمود.[14] و کلمه "غوى" هم در آیه،[15] به معناى ضرر و زیان است؛ چون اگر آدم( علیه السلام ) مرتکب این عمل نمى‏شد، مستحق ثواب عظیم بود.[16] و "توبه" هم به دلیل ارتکاب معصیت نبود، بلکه چون ترک اولى مناسب شأن پیامبر نیست، اقدام به توبه نمود. به علاوه گاهى توبه براى رسیدن به مقام انقطاع و رسیدن به ثواب پسندیده است، اگرچه مرتکب گناه نشده باشد.[17]

اما این‌که چرا آدم( علیه السلام ) بعد از هبوط، از شجره نهى نشد، و منع از آن مخصوص جایگاه اولى بوده یا نه؟ در جواب سؤال فوق ابتدا باید دید منظور از شجره چیست؟ شجره از دو حال خارج نیست، یا درخت ظاهرى و یک نوع گیاه بود(گندم، انجیر، درخت کافور و مانند آن)، یا منظور جنبه ی معنوى داشت که یا شجره‏ى علم بود. - البته این معنا با آیات قرآنى منافات دارد؛ زیرا آدم نه تنها علم داشت، بلکه اسما را به ملائکه تعلیم داده است. - یا منظور درخت حسد است که معنایش غبطه مى‏باشد، نه معنایى که متبادر به ذهن و متعارف بین مردم است؛ زیرا با مقام نبوت منافات دارد و حسد آدم( علیه السلام ) هم به جهت دیدن مقام پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین( علیه السلام ) و پایین‏تر بودن مقام و منزلت خود از آنها بود؛ از این رو به آنها غبطه خورد.[18] و اگر مراد از شجره، درخت حسد باشد، الآن هم حسد یک حالت نفسانى مذموم است و خداوند از آن نهى فرمود، چنان‌که در روایات است که حسد ایمان را از بین مى‏برد آن‌چنان‌که آتش پنبه را.

حال اگر مراد درخت ظاهرى باشد، باید گفت: هیچ اشکالى ندارد که حکم یک موضوع در یک زمان و یا یک مکان چیزى باشد و در زمان و مکان دیگر چیز دیگر. مانند صدر اسلام که مسلمانان ابتدا به سوى مسجد الاقصى نماز مى‏خواندند و سپس حکم عوض شد و به سوى کعبه نماز خواندند، و یا حکم «اکل میته» در حالت عادى حرمت است، ولى در بیابان و زمان اضطرار مباح، بلکه واجب مى‏شود تا شخص مضطر از مرگ نجات پیدا کند. در مورد داستان آدم( علیه السلام ) هم، چنین است که در آن زمان و مکان خاص خوردن از درخت ممنوعه حرام، ولى در زمان و مکان دیگر جایز بود. ثانیاً: اگر آدم به زمین هبوط کرد به دلیل اثر وضعى همان درخت بود؛ لذا معنا ندارد که در این مکان هم ممنوع باشد؛ چون استفاده‏ى از آن درخت با آن عالم منافات داشت، نه این زندگى دنیایى.

[1]. ر. ک: نبوت از دیدگاه امام خمینى، تبیان 3، ص 124 – 129، تهران، مؤسسه نشر آثار امام خمینی.

[2]. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 11، باب 4، ص 89- 90، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.؛ سید مرتضى، تنزیه الانبیاء، ص 15 - 17؛ طبرسى، مجمع البیان، ج 1، آیه 35؛ شیخ طوسى، تجرید الاعتقاد، مقصد رابع، ص 376، بیروت.

[3]. بحارالانوار، ج 11، ب 4، ص 90 - 99 و 155-203؛ مجمع البیان، ج 1، ص 188؛ ج 6، ص 33؛ ج 8، ص 151؛ تنزیه الانبیاء، ص 17؛76؛ طبرسى، جوامع الجامع، ج 1، ص 39؛ ج 2، ص 440.

[4]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 9، ص 15.

[5]. بحارالانوار، ج 11 ، ص 143.

[6]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 186، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[7]. بحارالانوار، ج 11، ص 144 - 143.

[8]. تنزیه الانبیاء، ص 24؛ بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 7، ص 403.

[9]. بقره، 33 - 31.

[10]. بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ مجمع البیان، ج 1، ص 188؛ تفسیر نمونه، ج 1، ص 187.

[11]. انبیاء، 87؛ تنزیه الانبیاء، ص 141.

[12]. تنزیه الانبیاء، ص 87.

[13] تفسیر نمونه، ج 1، ص 188.

[14]. بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ مجمع البیان، ج 6، ص 151.

[15]. طه، 121.

[16]. بحارالانوار، ج 11، ص 199 و 201.

[17]. همان.

[18]. بحارالانوار، ج 11، ص 165 و 173.

آیات مرتبط

سوره طه (121) : فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: