۰

آیا امام حسن( علیه السلام ) پس از شهادت امام علی( علیه السلام )؛ ابن ملجم را مثله کرد و یا در آتش سوزاند؟!

ابن ملجم مرادی، قاتل امام علی( علیه السلام ) به وسیله امام حسن( علیه السلام ) قصاص شد. در مورد چگونگی انجام این قصاص نقل‌هایی وجود دارد.
کد خبر: ۲۰۶۲۸۹
۱۲:۰۱ - ۱۴ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
آیا روایاتی که می‌گویند امام حسین( علیه السلام ) و چند نفر دیگر ابن ملجم را مثله کردند و امام حسن( علیه السلام ) دستور داد او را بسوزانند، صحیح است؟!
پاسخ اجمالی
ابن ملجم مرادی، قاتل امام علی( علیه السلام ) به وسیله امام حسن( علیه السلام ) قصاص شد. در مورد چگونگی انجام این قصاص نقل‌هایی وجود دارد. معروف‌ترین آن، وصیت امام علی( علیه السلام ) به فرزندش است: «اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید». امام در این سخن و سخنان دیگری که نقل شده است؛ اشاره به نوع کشتن قاتل خود که با یک ضربه باشد، کرده است.
به نظر می‌رسد؛ نقل فوق که تقریبا متواتر است، با سیره امام حسن( علیه السلام ) نزدیک‌تر باشد. با این وجود؛ در برخی منابع تاریخی؛ مثله کردن و یا سوزاندن ابن ملجم نیز نقل شده است که پذیرش آنها به دلایل مختلفی - مانند توصیه امیرالمؤمنین( علیه السلام ) در مورد شیوه قصاص - بسیار دشوار خواهد بود.

پاسخ تفصیلی
امام علی( علیه السلام ) در ماه مبارک رمضان، با ضربه شمشیر ابن ملجم مرادی به شهادت رسید.[1] قانون قطعی اسلام، این حق را برای بازماندگان حضرتشان به رسمیت می‌شناسد که ابن ملجم را قصاص کنند، و آنان هم این کار را انجام دادند. اما در مورد چگونگی قصاص و کشتن ابن ملجم، نقل‌هایی وجود دارد که در ذیل به بررسی آنها می‌پردازیم.
دستور امام علی( علیه السلام ) به قصاص ابن ملجم
نقل معروف و مشهوری از امام علی( علیه السلام ) وجود دارد که خطاب به وارثان خود به صورت عام و امام حسن( علیه السلام ) به صورت خاص، چنین وصیت می‌کند:
1. «اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. مراقب باشید؛ هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید».
این گفتار، علاوه بر نهج البلاغه،[2] در منابع دیگر شیعه[3] و اهل سنت[4] نیز نقل شده است، و به نوعی از کثرت نقل و شهرت برخوردار است. بخش ابتدایی این سخن در جلوگیری از اشتباهی است که عبیدالله فرزند خلیفه دوم انجام داد و در قصاص کشته شدن پدر، اقوام و دوستان قاتل را نیز کشت.[5] امام علی( علیه السلام ) با این گفتار تلاش می‌کند از بروز چنین عملی در میان فرزندان خود جلوگیری نماید. امام در ادامه سخن خود، نوع کشتن قاتل خویش را نیز معین کرده که باید تنها با یک ضربه باشد.
2. در تعبیر دیگری از امام علی( علیه السلام ) چنین نقل شده است: «زمانی که من مُردَم؛ به همان شیوه‌ای که قاتل مرا کشت، او را بکش».[6]
3. پس از شهادت امام علی( علیه السلام )، امام حسن( علیه السلام ) ابن ملجم را طلبید. او از امام درخواست کرد تا او را رها کند تا به جبران آن، معاویه را نیز به قتل برساند، اما امام شمشیر را به طرفش بلند کرد، ابن ملجم دستش را سپر کرد، و انگشت کوچک دست او، قطع شد. امام حسن( علیه السلام ) ضربه دیگرى بر سرش زد و او را کشت.[7]
به نظر می‌رسد این نقل‌ها با سیره ائمه بزرگوار نزدیک‌تر است، به خصوص که از امام علی( علیه السلام ) در مورد قاتلش چنین نقل شده است: «این اسیر را زندانی کنید. به او غذا و آب بدهید و با او خوش‌رفتار باشید».[8]
نقل‌های وارده درباره مثله کردن و آتش زدن ابن ملجم
با وجود روایات و گفتارهای تاریخی فوق و شهرت برخی از آنها، نقل‌های دیگری نیز وجود دارد که جای تأمل دارند؛ از جمله:
1. پس از شهادت امام علی( علیه السلام )؛ حسن بن علی( علیه السلام ) به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت، او را از زندان خارج کرد تا قصاص نماید. در این هنگام مردم جمع شدند، بدن او را به نفت آغشته کردند، و گفتند او را آتش بزنیم. عبدالله بن جعفر، حسین بن علی( علیه السلام ) و محمد بن حنفیه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم؛ عبدالله بن جعفر دست و پاهایش را قطع کرد، او شکوه نکرد؛ میخ داغ به چشمان او کشید، باز گلایه نکرد و گفت: تو چشمان مرا به سرب سرمه می‌کنی. پس از آن سوره: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ» را تا آخر خواند. چشمانش پُر از اشک شد. دستور دادند زبان او را قطع کنند؛ او ضجّه زد، به او گفتند: ای دشمن خدا! وقتی دست و پایت را می‌بریدیم ناله‌ای نکردی، اکنون چه شده است که ضجه می‌زنی؟ گفت: من اهل ناله کردن نیستم. الآن ناله می‌کنم؛ زیرا دوست ندارم در دنیا باشم و نتوانم ذکر خدا بگویم؛ سرانجام زبانش را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.[9] شبیه این نقل در برخی منابع دیگر نیز آمده است.[10]
2. امام علی( علیه السلام ) فرمود: «اگر زنده ماندم نظر خود را درباره وى(ابن ‌ملجم) اجرا خواهم کرد و اگر از دنیا رفتم با او مانند قاتل پیامبران رفتار کنید، ابتدا او را بکشید و سپس در آتش بیندازیدش تا بسوزد».[11]
3. در برخی از منابع شیعه چنین نقل شده است: «امام حسن( علیه السلام ) نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند، پس او را آوردند. امام به او فرمود: اى دشمن خدا! امیرمؤمنان را کشتى و تباهى را در دین بزرگ کردى؟ پس دستور داد گردنش را زدند. ام‌هَیثَم دختر أسوَد نَخَعى خواست که جسدش را به وی دهند، و کار سوزاندنش را به او واگذارند، جنازه را تحویل او دادند و ام‌هیثم جسدش را به وسیله آتش سوزاند».[12]
4. در نقلی شبیه نقل فوق؛ برخی منابع تاریخی اهل سنت نیز چنین گفته‌اند:‌ پس از شهادت امام علی( علیه السلام )، امام حسن( علیه السلام ) ابن ملجم را احضار کرد. او به امام حسن( علیه السلام ) گفت: آیا مایلی یک کار براى تو انجام دهم که به خدا سوگند من هرچه با خدا عهد کردم، انجام می‌دهم. من در مکه سوگند یاد کردم که على و معاویه را بکشم یا این‌که در راه این قصد، جان خود را فدا کنم. اگر می‌خواهی مرا آزاد کن که با خدا عهد می‌کنم در هر صورت؛ او را بکشم و یا نکشم اما زنده بمانم، مجدد نزد تو بر گردم و دست به دست تو بگذارم تا مرا بکشی. امام حسن( علیه السلام ) فرمود: «رهایت نمی‌کنم مگر آن‌که آتش دوزخ را به چشم خود ببینى. پس ابن ملجم را کشت. مردم هم او را در بوریا پیچیده در آتش انداختند و سوزاندند».[13]
بررسی روایات بخش دوم و مقایسه آنها با روایات بخش اول را می‌توان در ذیل نکاتی چنین بیان کرد:
الف. روایات مثله‌کردن و سوزاندن، مخالف روایات دسته اول هستند که منابع بسیاری بدان اشاره کرده و از شهرت بیشتری نیز برخوردارند.
ب. مُثله کردن؛ علاوه بر آن‌که خلاف آموزه‌های اسلامی است، در این مورد خاص نیز حضرت علی( علیه السلام ) به صراحت، از مثله کردن قاتلش نهی کرده و چنین فرموده‌ است: «از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) شنیدم که می‌فرمود: از مثله کردن دورى کنید هر چند درباره سگ گاز گیرنده باشد».[14]
ج. البته از برخی روایات - مانند روایت سوم و چهارم - برداشت می‌شود که گروهی از مردم - بدون آن‌که دستوری از امام حسن( علیه السلام ) در این زمینه وجود داشته باشد - در حرکتی خودجوش و به دلیل شدت غضبی که از قاتل امام علی( علیه السلام ) داشتند، جنازه او را سوزاندند که در این صورت، نمی‌توان انجام چنین رفتاری را به امام نسبت داد.

[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1125، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 422، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. مانند: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 433، تبریز، نشر بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381ق.
[4]. مانند: ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 391، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 148، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[5]. ر.ک: 32029؛ قبر ابو لؤلؤ.
[6]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 21، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب( علیه السلام )، ج 3، ص 312، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[7]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبداللطیف،‏ ص 162، قم، بیدار، 1401ق.
[8]. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 143، قم، مؤسسه آل البیت( علیه السلام )، چاپ اول، 1413ق؛ مغربی، قاضی نعمان‏، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار( علیه السلام )، ج 2، ص 431، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[9]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 618، بیروت، دارالفکر، 1409ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج 3، ص 28، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[10]. ر.ک: ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم‏، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج 1، ص 181، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[11]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 134، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 201، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1390ق.
[12]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 22.
[13]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 330، بیروت، دارالفکر، 1407ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 647، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[14]. نهج البلاغة، ص 422؛ تاریخ ‏الطبری، ج ‏5، ص 148.

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: