۰

دیدگاه قرآن و احادیث در مورد تحجر چیست؟

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است و نقطه مقابل آن شرح صدر است.
کد خبر: ۲۰۴۵۱۲
۰۷:۵۹ - ۰۴ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پاسخ اجمالی

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است و نقطه مقابل آن شرح صدر است.

تَحَجُّر از نظر اسلام امری مذموم و در آیات قرآن از آن به قساوت قلب تعبیر شده است.

افراد متحجر از یادآورى و تذکر و نصیحت روی گردان و بر تغافل نسبت به حقیقت و بى‏خبرى از آن تعمّد مى‏ورزند.

تحجّر، سبب نادیده گرفتن حقایق، دل مردگی و نابودى انسان می شود.

تحجّر ریشه در کفر، تقلید از عوام، همنشینى با بدان و فاجران و مجرمان، دنیاپرستى، هواپرستى، آرزوهای دور و دراز، جهل، گناه، لجاجت، جدال و مراء و... دارد.

برای ریشه کن کردن تحجر باید از وحى، یاد قیامت، مطالعات پى‏گیر و مستمر در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان، ارتباط مداوم با دانشمندان صالح، خودسازى و تهذیب نفس، یاد خداوند و پرهیز از گناه مخصوصا از خوردن غذاى حرام، مدد جست.

پاسخ تفصیلی

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن است[1] و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است که به قلب انسان نسبت داده می شود.[2] نقطه ی مقابل تَحَجُّر شرح صدر است.

در آیات قرآ ن از تَحَجُّر به قساوت قلب و عدم خضوع در برابر حقیقت تعبیر شده است.

همان گونه که انسانها در درک مطالب و خودجوشى یکسان نیستند، بعضى با یک اشاره ی لطیف یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبى درک مى‏کنند و بعضی در نقطه ی مقابل آن قرار دارند، در پذیرش حق هم عده ای با یک تذکر بیدار مى‏ شوند، و یک موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى بپا مى‏کند، در حالى که بعضى دیگر شدیدترین خطابه‏ها و گویاترین دلائل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان کمترین اثرى نمى‏گذارد.[3]

قرآن در این زمینه بعضى از انسانها را صاحب "شرح صدر" و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و "ضیق صدر" معرفى مى‏کند، چنان که مى‏فرماید:" آن کس را که خدا مى‏خواهد هدایتش کند، سینه‏اش را براى اسلام گشاده مى‏سازد، و آن کس را که بخواهد گمراه نماید سینه‏اش را چنان تنگ مى‏کند که گویى مى‏خواهد به آسمان بالا رود"[4]! این موضوعى است که با مطالعه حالات افراد کاملا مشخص است، بعضى آن چنان روحشان باز و گشاده است که هر قدر از حقایق در آن وارد شود به راحتى پذیرا مى‏شوند، اما بعضى به عکس آن چنان روح و فکرشان محدود است که گویى هیچ جایى براى هیچ حقیقتى در آن نیست، گویى مغزشان را در یک محفظه با دیوارهاى نیرومند آهنى قرار داده‏اند.

این افراد مورد نکوهش قرآن مجید قرار گرفته اند، آنجا که می فرماید :

"چرا هنگامى که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دلهاى آنها قساوت پیدا کرد و شیطان، هر کارى را که مى‏کردند، در نظرشان زینت داد!".[5]

افراد متحجر از یادآورى و تذکر و نصیحت بهره‏اى نمى‏گیرند و بر تغافل نسبت به حقیقت و بى‏خبرى از آن تعمّد مى‏ورزند. قرآن می فرماید: "و چون به آنها یادآورى شود (تذکر داده شود)، به یاد نمى‏آورند (متذکر نمی شوند)".[6]

عوامل تَحَجُّر و قساوت قلب:

1- تقلید از عوام سبب تحجّر و جمود است.

مشرکان در توجیه اعمال خود می گفتند: چون پدران خود را بر این دین یافتیم این دین را برگزیدیم[7]. پایبندى بى‏چون و چرا به سنّت‏ها و آداب ملّى و قومى، سبب تخدیر جامعه و سدّ راه فکر و نوآورى و مانع شناخت حقیقت است. البته باید توجه داشت که این گونه از تقلید و پیروی با تقلید از اهل علم و دانشمندان، فرق دارد و این نه تنها مانع شناخت حقیقت و نوآوری نیست بلکه وسیله‏ى تکامل و رشد و ترقّى است ‏و به همین دلیل مورد تأیید قرآن قرار گرفته است. چنانکه قرآن برای رسیدن به هدایت و رشد می فرماید:"از اهل ذکر بپرسید".[8] و "به هدایت آنان اقتدا کنید."[9]

2-هم نشینى با بدان و فاجران و مجرمان و تأثیر پذیری از آنان.

3-دنیاپرستى، هواپرستى و آرزوهای دور و دراز، باعث تنگى روح و قساوت قلب مى‏شود.[10] از جمله پیام هاى پروردگار به حضرت موسى ( علیه السلام ) این بود:" اى موسى آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف ناپذیر مى‏شود، و سنگدلان از من دورند"!.[11]

4-کفر موجب تَحَجُّر و قساوت قلب است.

مؤمن همیشه رو به رشد و حرکت است، زیرا چشم حقیقت‏بین، نور، نفس پاک و دل زنده دارد، امّا کافر حاضر نیست حقیقت را ببیند و به خاطر سنگدلى، آن را نمى‏پذیرد و به دلیل ظلمات جهل و تعصّب و تحجّر در راه حقّ حرکت نمى‏کند.[12]

5- جهل و گناه و لجاجت و جدال کفر و مراء و ...

امیر مؤمنان ( علیه السلام )فرمود:" اشکها خشک نمى‏شوند مگر به خاطر سختى دلها و دلها سخت و سنگین نمى‏شوند مگر به خاطر فزونى گناه"!.[13]

آثار تَحَجُّر و قساوت قلب:

1- تحجّر و تعصّب، سبب نادیده گرفتن حقایق است.

قرآن می فرماید: "(متحجّرین) به آنچه بر انگیخته شده اند، کفر می ورزند".[14]

2- پایان تحجّر و تعصّب و لجاجت نابودى است[15].

خدای متعال می فرماید: "ما از آنها انتقام می گیریم."[16] زیرا تعصّب و تحجّر به جایى مى‏رسد که پیامبر معصومى چون ابراهیم که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتى سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن مى‏شود.

3 - تحجّر و تعصّب، سبب دل مردگی می شود.

مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حیات حقیقى هستند. زیرا ایمان به فرد و جامعه حیات مى‏بخشد و کفر مرگ فرد و جامعه را در پی دارد.

چگونه می توان قساوت قلب را ریشه کن کرد؟

در پاسخ به این سؤال، باید گفت: هنگامى که نفوس در گودال ژرفى از خواب و آسایش فرو مى‏رود و در آن هنگام که دلها سنگ و از صخره ی سنگ ها سخت‏تر مى‏شود، و آدمى بدون فهم و اراده با سنتهاى باطل خو مى گیرد، و به هیچ تکامل و تطورى رضا نمى‏دهد. در آن صورت نیاز انسان به بانگ هاى بیم دهنده، شدت مى‏یابد، تا قلب او از خواب بیدار شود، و عقل از تسلط انبوه خرافات رهایى یابد.

خداوند متعال برای رهایی از تحجر و قساوت قلب، اسباب زیادی را مهیا کرده است (بشرط این که انسان نیز بخواهد ). بعضی از این اسباب عبارتند از:

1- وحى پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، به صورتى پیوسته روشنی هایى را در محیطى از تاریکى سخت، و بانگ هاى پرخروشى را در محیطى از خاموشى و جمود، و آتشفشانهاى سوزنده‏اى را براى از بین بردن مقدّسات باطل و خرافات به جای مانده از دوران جاهلیت، بر همگان آشکار مى‏سازد.

سوره تکویر یکى از بانگ هاى آژیرى است، و چون درب قلب بر آن گشوده شده باشد، همچون کلیدى براى تطور و ابداع در قلب و عقل و رفتار عمل مى‏کند.[17]

2- یادآورى و تذکر سبب برانگیختن و بیدار کردن دانسته‏هاى انسان در خاطره و ذهن است و عقل انسان، به گونه ای است که اگر صاحب خرد آن را بکاود و برانگیزد، حقایق نهفته ی بسیاری از او آشکار می شود که می تواند قساوت قلب را از انسان بزداید.

3- مطالعات پى‏گیر و مستمر در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان.

4- ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح.

5- یاد خدا.

6- خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا پرهیز از غذاى حرام.

به هر حال براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى که پیامبر وعده داده در قلب بتابد، باید آئینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سراى دل را از زباله‏هاى هوا و هوس پاک کرد تا آماده پذیرایى محبوب گردد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بى‏مثال، تاثیر عجیبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه‏هاى سنگدلى است.

به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم و برای آگاهی بیشتر در این زمینه شما را به مطالعه ی تفاسیر آیات مربوط به قساوت قلب، شرح صدر، خضوع و خشوع ، و روایات وارد شده در این زمینه ها، دعوت می کنیم.


[1] تحجّر: بسان سنگ شد. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی به فارسی، ص 20.

[2] فی ظلال القرآن، ج‏2، ص: 1090 " والقلب الذی لا ترده الشدة إلى اللّه قلب تحجر فلم تعد...".

[3] تفسیر نمونه، ج‏19، ص: 427.

[4] انعام ، 125" فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ"

[5] انعام،43 «وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ».

[6] -صافات،13 "وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ" نک: تفسیر هدایت، ج‏11، ص: 198.

[7]-شعراء،74 «بَلْ وَجَدْنا آباءَنا...».

[8]-نحل،43 ؛ انبیاء،7 «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر...ِ» نک: تفسیر نور، ج‏8، ص: 324.

[9] - انعام ،90 «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ....»

[10]- بحار الانوار، ج 70، ص 55 ،حدیث 23 امام صادق ( علیه السلام ):" اوحى اللَّه عز و جل الى موسى یا موسى لا تفرح بکثرة المال، و لا تدع ذکرى على کل حال، فان کثرة المال تنسى الذنوب، و ان ترک ذکرى یقسى القلوب":" خداوند متعال به موسى ( علیه السلام ) وحى فرستاد که اى موسى! از فزونى اموال خوشحال مباش، و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونى مال" غالبا موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک یاد من قلب را سخت مى‏کند.

-[11] " کافى" جلد دوم" باب القسوة" حدیث 1.،:یا موسى لا تطول فى الدنیا املک، فیقسو قلبک، و القاسى القلب منى بعید:"

[12]-تفسیر نور، ج‏9، ص: 492

[13] بحار الانوار جلد 70 صفحه 55،حدیث 24 امیر مؤمنان ( علیه السلام ):" ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب

[14] -زخرف،24 -«بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»

[15] تفسیر نور، ج‏10، ص: 447

[16] زخرف ،25- حجر،79- اعراف،136«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ...»

[17] تفسیر هدایت، ج‏17، ص: 348، با اندکی تغییر در عبارت.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: