سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

فرقه زيديه و ارتباط آن‏ها با زيدبن علي(علیه السلام )

فرقه زيديه و زيدبن علي(علیه السلام ) دو موضوع قابل توجه هستند که اقتضا مي‏کنند پژوهشگر با بررسي گوشه‏هاي تاريخ و زواياي فرقه‏ها، تحليل رويدادهاي تاريخي و نقد متون به مقايسه ميان آن‏ها بپردازد تا ارتباط اين فرقه با زيدبن علي را بيابد. در اين بحث، تلاش مي‏کنيم ارتباط بين زيديه و زيدبن علي(علیه السلام ) را بيابيم
کد خبر: ۳۶۱
۰۰:۰۰ - ۰۳ تير ۱۳۸۶

شیعه نیوز  :فرقه زيديه و زيدبن علي( علیه السلام ) دو موضوع قابل توجه هستند که اقتضا مي‏کنند پژوهشگر با بررسي گوشه‏هاي تاريخ و زواياي فرقه‏ها، تحليل رويدادهاي تاريخي و نقد متون به مقايسه ميان آن‏ها بپردازد تا ارتباط اين فرقه با زيدبن علي را بيابد. در اين بحث، تلاش مي‏کنيم ارتباط بين زيديه و زيدبن علي( علیه السلام ) را بيابيم.
«زيديه، يکي از فرقه‏هاي شيعي هستند که از شيعه منشعب مي‏شوند و قايل به امامت زيدبن علي( علیه السلام ) مي‏باشند.» شهرستاني در ملل و نحل درباره آن‏ها مي‏گويد: «فرقه زيديه پيروان زيدبن علي‏بن‏الحسين بن علي‏بن ابي‏طالب2 (رضي‏اللّه عنهم) هستند، امامت را در اولاد فاطمه (رضي‏اللّه عنها) منحصر مي‏دانند و امامت را در غير آن‏ها جايز نمي‏دانند. آن‏ها معتقدند که هر يک از اولاد فاطمه که عالم، شجاع و سخاوتمند باشد و ادعاي امامت نمايد، امام واجب‏الاطاعه است و فرقي نمي‏کند که از اولاد امام حسن( علیه السلام ) يا از اولاد امام حسين( علیه السلام ) باشد. بنابراين، گروهي از آن‏ها قايل به امامت محمّد و ابراهيم، فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن، شده‏اند که در زمان منصور عبّاسي قيام کردند و به قتل رسيدند. از نظر زيديه، وجود دو امام به صورت همزمان در دو سرزمين، مشروط بر اينکه آن دو امام داراي صفات مزبور باشند، جايز است و اطاعت از هر يک از آن‏ها واجب مي‏باشد.3

تولّد و سيره

سال تولد زيدبن علي( علیه السلام ) را تاريخ معيّن نکرده است. ولي چنين برداشت مي‏شود که وي در سال 80 ق در مدينه منوّره متولد شد و در سال 123ق به شهادت رسيد. شخصيت وي تمامي فضايل و صفات پسنديده را در خود جمع کرده است.4
خصيب الرايش در مورد وي مي‏گويد: «وقتي زيدبن علي را ديدم، در چهره وي جلوه‏هاي نور را مشاهده کردم».5
عاصم العمري در مورد وي گويد: «او را در هنگام جواني‏اش در مدينه ديدم که ذکر خدا مي‏کرد و غش مي‏نمود، به گونه‏اي که هر کس او را مشاهده مي‏کرد مي‏گفت: به دنيا باز نخواهد گشت. وي همواره تلاوت قرآن مي‏نمود و به خاطر کثرت آن، به «حليف‏القرآن» لقب داده شده بود».6

شيخ مفيد مي‏گويد: «زيد برجسته‏ترين و افضل برادرانش پس از ابي‏جعفر( علیه السلام ) بود و عابد، پرهيزگار، فقيه، سخاوتمند و شجاع بود. به امر به معروف و نهي از منکر قيام کرد و به خون‏خواهي امام حسين( علیه السلام ) برخاست. بسياري از شيعه قايل به امامت وي هستند».7

اشعري قمي مي‏گويد: «کنيه‏اش امام "ابوالحسن" است. به او "زيد شهيد" نيز گفته مي‏شود.» «مباحظ او را از خطباي بني‏هاشم شمرده است و ابوحنيفه گفته است: در زمان وي، فقيه‏تر، حاضر جواب‏تر و خوش بيان‏تر از او نديدم.»8
ابن طباطباي موّرخ او را چنين توصيف مي‏کند: «به لحاظ علمي، زهد، پرهيزگاري، شجاعت، ديانت و کرم، از بزرگان اهل‏بيت است».9

مقريزي از او به بزرگي ياد کرده، مي‏گويد: «زيد از مدينةالنبي بهره گرفت و از پدرش امام علي زين‏العابدين علم و دانش آموخت و در معدن علم و تقوا رشد يافت و همراه صالحان بود و از آنان مي‏آموخت و آن‏ها نيز از او مي‏آموختند. در خردسالي، همراه پدرش بود و علوم قرآن را از او فرا گرفت. از او روايت شده است که فرمود: با قرآن سيزده سال خلوت نمودم، آن را قرائت مي‏کردم و در آن تدبّر مي‏نمودم، تا آنجا که رخصت و فرصت طلب رزق نيافتم و از فضل خداوند، غير از عبادت و تفقّه در دين چيزي نيافتم.»10

شیخ کليني روايت کرده است: «زيد عالم و راستگو بود و به خويش دعوت نمي‏کرد، بلکه تنها به آنچه مايه خشنودي آل محمد: بود، دعوت مي‏کرد، و اگر پيروز مي‏شد، به آنچه شما را دعوت کرده بود وفا مي‏نمود. او عليه سلطان جامعه‏اي که با او دشمني داشت، قيام کرد.»11

مقبره شیخ کلینی

روايت حديث توسط زيدبن علي( علیه السلام )

زيد( علیه السلام ) در مرتبه محدّثان راست گفتار شمرده شده و گروهي از محدّثان بزرگ همچون زهري، شعبه، اعمش و ابن ابي‏زناد از وي روايت کرده‏اند. زيد فقيه مجتهد بود و امام ابوحنيفه وي را ملاقات کرده، شاگردي وي نموده و او را ستوده است.12
از اين عبارت، روشن مي‏شود که ابوحنيفه نزد زيد شاگردي کرده است. ولي زيديه معتقدند که زيد نزد ابوحنيفه شاگردي کرده و از او دانش آموخته است.
زيديه در فقه، قايل به قياس‏اند و قياس را به زيدبن علي( علیه السلام ) نسبت مي‏دهند. در حالي که ابوحنيفه معتقد است: زيد امام بر حق است. پس چگونه امام مي‏تواند مأموم باشد؟ و چگونه متبوع مي‏تواند تابع باشد؟

تأليفات زيدبن علي( علیه السلام )

سيد حسن صدر در کتاب تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، بيان مي‏دارد: «کتاب قرائه اميرالمؤمنين يکي از آثار زيد است که عمربن موسي الرجهي الزيدي آن را از زيد روايت کرده است و همچنين زيد صحيفه کامله سجّاديه را از پدرش روايت مي‏کند؛ پدرش بر او املا مي‏کرده و زيد با دست خط خود آن را نوشته است.»13

موضع اهل‏بيت( علیه السلام ) نسبت به زيد( علیه السلام )

مقانعي از عبدالله بن حرب و اشناني از عبدالله بن جرير نقل مي‏کنند که گفت: «ديدم جعفر بن محمّد امام صادق( علیه السلام ) زمام اسب زيد را گرفته بود و وي سوار اسب مي‏شود. پس از سوار شدن وي، آن حضرت لباس زيد را مرتّب نمود».14

شيخ صدوق به اسنادش از محمّد بن زيد نحوي، از پدرش نقل مي‏کند که گفت: زماني که زيدبن موسي بن جعفر به خاطر قيام در بصره و آتش زدن خانه‏هاي بني عبّاس به سوي مأمون برده شد، مأمون گناه وي را به برادرش علي بن موسي الرضا( علیه السلام ) بخشيد و گفت: اي اباالحسن، اگر برادرت قيام کرد و آنچه مرتکب شد، انجام داد هر آينه پيش از وي نيز زيدبن علي خروج کرد و کشته شد، و اگر مقام تو نبود، او را مي‏کشتم؛ زيرا آنچه انجام داده کوچک نيست. پس امام رضا( علیه السلام ) به وي فرمود: اي اميرمؤمنان، برادرم زيد را با زيدبن علي قياس نکن؛ چرا که زيدبن علي از علماي آل محمّد بود. به خاطر خداوند ـ عزّوجل ـ خشم گرفت و با دشمنان خداوند به جهاد برخاست تا اينکه در راه او به قتل رسيد.

پدرم موسي بن جعفر( علیه السلام ) برايم حديث فرمود که از پدرش جعفربن محمد( علیه السلام ) شنيد که مي‏فرمايد: خداوند عمويم زيد را رحمت کند که به آنچه مايه خشنودي و رضايت آل محمّد بود دعوت مي‏کرد، و اگر پيروز مي‏شد، به آنچه دعوت کرده بود وفا مي‏نمود و در قيامش با من مشورت کرد. به او گفتم: اي عموي من، اگر راضي هستي که کشته شوي و در زباله‏دان به دار آويخته شوي، قيام کن. و زماني که قيام وي شکست خورد، امام جعفربن محمد( علیه السلام ) فرمود: واي بر کسي که نداي او را شنيد و اجابت نکرد! پس مامون به آن حضرت گفت: اي اباالحسن! آيا زيد به ناحق ادعاي امامت نکرد؟

امام رضا( علیه السلام ) در پاسخ فرمود: زيدبن علي آنچه را حق او نبود، ادعا نکرد. او پرهيزگارتر از آن بود که به ناحق ادعايي کند. زيد گفت: شما را به آنچه مايه خشنودي و رضايت آل محمّد: است مي‏خوانم. خليفه عباسي ادعا مي‏کند که منصوب از سوي خداوند است، در حالي که به غير دين خداوند دعوت مي‏کند و بدون علم و شناخت، مردم را از راه خداوند گم‏راه مي‏سازد. به خدا قسم! زيدبن علي از مخاطبان اين آيه شريفه است15: (وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ) (حج: 78)

امام صادق( علیه السلام ) و قيام‏هاي علويان

امام صادق( علیه السلام ) نسبت به نهضت‏هاي علويان، به ويژه قيام زيدبن علي( علیه السلام ) رضايت قلبي داشته و آن‏ها را پشتيباني مي‏کرد. پس از شهادت زيد، براي وي درخواست رحمت الهي کرد و از خبر شهادتش متأثر شد. موضع امام صادق( علیه السلام ) نسبت به قيام‏هاي علويان به وضوح از روايت ذيل بر روشن مي‏شود:

در روايت آمده است که در حضور امام صادق( علیه السلام ) از قيام زيدبن علي( علیه السلام ) ياد شد، آن حضرت فرمود: «همواره من و شيعيان من، زماني که يک نفر از آل محمّد: قيام کند، در خير و خشنودي هستيم، و دوست دارم شخصي از آل محمّد: قيام کند و من نفقه عيال او را بپردازم».16

کشّي از فضيل رسان روايت کند که گفت: با امام صادق( علیه السلام ) پس از شهادت عمويش زيدبن علي( علیه السلام ) ملاقات کردم. آن حضرت به من فرمود: اي فضيل، عمويم زيدبن علي( علیه السلام ) کشته شد؟ گفتم: بله، فدايت شوم.

حضرت فرمود: خدا او را رحمت کند. او مؤمن، عارف، عالم و راستگو بود، و اگر پيروز مي‏شد به آنچه گفته بود وفا مي‏کرد، و اگر به حکومت مي‏رسيد، مي‏دانست که زمام حکومت را به چه کسي واگذار کند.17
آيا زيد ادعاي امامت کرد؟

در گفت‏وگوي مأمون با امام رضا( علیه السلام ) و روايت امام رضا( علیه السلام ) از پدرش، از جدّش امام صادق( علیه السلام ) گذشت که ايشان فرمود: زيد به خودش دعوت نمي‏کرد، بلکه به آنچه مايه رضايت و خشنودي آل محمّد: بود دعوت مي‏کرد. در روايت کشّي هم از فضيل رسان همين کلام نقل شد.
يحيي، فرزند زيد، در سخني با گروهي از شيعيان تأکيد مي‏کند که پدرم عاقل‏تر از آن است که به ناحق ادعايي کند، بلکه ايشان گفت: شما را به آنچه مايه خشنودي آل محمّد: است، دعوت مي‏کنم. و منظور ايشان در اين کلام، امام جعفر صادق( علیه السلام ) بود.18

از اينجا روشن مي‏شود که زيد( علیه السلام ) و فرزند شهيدش، يحيي، قايل به امامت امام صادق( علیه السلام ) بودند و براي خود ادعاي امامت نکردند، اما بعدها فرقه زيديه چنين ادعايي در مورد او مطرح کردند.
البته برخي از منابع از دعوت زيد به خودش حکايت دارند: ابن طقطقي مي‏گويد: زيد به لحاظ علم، زهد، پرهيزگاري، شجاعت، لياقت و کرم از بزرگان اهل‏بيت: بود و همواره در انديشه خلافت بود، خود را لايق آن مي‏دانست و اعمال و حرکاتش حاکي از اين معنا بود.19

اما ضعف و سستي اين نظر پس از اطلاع از فرموده امام صادق( علیه السلام ) در مورد وي و فرزندش يحيي و اطلاع از اهداف قيام وي ـ بر حسب آنچه خودش به آن تصريح کرده است ـ آشکار مي‏شود.

همچنين آنچه مسعودي در بيان مجادله شديد بين امام باقر( علیه السلام ) و زيد در مورد امامت آورده، معقول نيست؛ چرا که در پايان اين مجادله، به نقل از زيد خطاب به امام باقر( علیه السلام ) آمده است که مي‏گويد: «امام کسي است که از حوزه تحت نظر خود دفاع کند و در راه خدا، آن‏گونه که سزاوار است، جهاد کند».20

 بیشتر بخوانید :

* بررسي تاريخي شخصيت يحيي بن زيد

* امامزاده محبوب شیعیان زيدي یمن

اين گفت‏وگو معقول نيست؛ چرا که رحلت امام باقر( علیه السلام ) در سال 114ق بوده و قيام زيد در سال 122ق، مگر اينکه فرض کنيم اين گفت‏وگو بين زيد و امام صادق( علیه السلام ) رخ داده است.

اما پس از آگاهي از نظر امام صادق( علیه السلام ) در مورد زيد و اينکه او امامت را براي خود نمي‏خواسته و به آنچه مايه خشنودي آل محمّد: بوده دعوت مي‏کرده است، جعلي بودن اين روايت آشکار مي‏شود.
همين مطلب را علّامه مجلسي نيز بيان کرده؛ ايشان معتقد است: روايت مذکور توسط اسلاف زيديه براي مطرح کردن امامت زيدبن علي جعل شده، با اينکه خود زيد ادعاي امامت نکرده است.21

رابطه زيد با واصل بن عطاء

شهرستاني در ملل و نحل ادعا مي‏کند که زيدبن علي( علیه السلام ) شاگرد واصل‏بن عطا بود. اين ادعا به جهاتي محل تأمّل است:22
1) زيد در بيت‏نبوّت و زير نظر پدرش امام زين‏العابدين( علیه السلام ) و سرپرستي برادرش امام باقر( علیه السلام )، که منبع علوم آل محمّد است، بزرگ شد. پس ممکن نيست از کساني که خودشان از اين خاندان بهره گرفته‏اند استفاده کرده باشد.
شيخ فرقه معتزله و شاگرد حسن بصري، واصل بن عطاء، دانش خود را از طريق ابن هاشم از محمّدبن حنفيه از پدرش امام علي ( علیه السلام ) فرا گرفت.
2) واصل بن عطاء معتقد است که جدّ زيد امام علي( علیه السلام ) به نبرد خود با اصحاب جمل و صفّين اعتقاد راسخ نداشت.23
3) واصل بن عطاء چنان‏که از او معروف است، گواهي و شهادت امام علي( علیه السلام ) را، حتي در مورد چيز کم ارزشي ـ مثل يک بسته سبزي ـ پذيرفته شده نمي‏داند.24

ارتباط زيدبن علي( علیه السلام ) را با واصل بن عطاء و ساير فقها و رهبران فرقه‏هاي عصر خويش نفي نمي‏کنيم، اما اين ارتباط به صورت شاگردي نزد آن‏ها نبوده، بلکه براي هماهنگي با آن‏ها بوده است به اعتبار اينکه زيدبن علي( علیه السلام ) رهبر يک قيام بود و آن فقها و رهبران در آن زمان داراي موقعيتي اجتماعي و سياسي بودند که بي‏توجهي به آن ممکن نبود.
شيخ ابوزهره به عدم شاگردي زيد نزد واصل بن عطاء تصريح کرده، مي‏گويد: زيد شاگرد واصل نبود؛ زيرا آن دو همسن بودند، و اهتمام زيد به فراگيري علم کمتر از اهتمام واصل نبود.

علاوه بر اين، رابطه زيد با واصل به دليل مناظره و بحث، بيش از رابطه علما با يکديگر نبوده، بلکه ممکن است در مناظرات از يکديگر استفاده مي‏نمودند.25

زيديه و امامت

استاد شريف يحيي امين در مورد نظر فرقه زيديه درباره امامت مي‏گويد: زيديه مي‏گويند: امامت امري انتخابي است. پس هر کس انتخاب شد، امام است و اطاعت او واجب، و عصمت و افضل افراد زمان خود بودن شرط نيست. تنها شرط امامت آن است که از فرزندان فاطمه( سلام الله علیها ) و نيز شجاع و عالم باشد، عليه باطل قيام کند.26

قيام زيدبن علي( علیه السلام )

پشتوانه و مشروعيت نهضت زيدبن علي ناشي از ستم‏هايي بود که امويان بر ضد مسلمانان مرتکب شدند. قيام زيد به مثابه يک جرقه و طوفاني در مقابل امويان بود.
کارل بروکلمان مي‏گويد: «علي‏رغم اينکه امير عراق، يوسف بن عمر ثقفي، توانست قيام زيد را پس از کشتن وي در يک نبرد خياباني به آساني سرکوب کند، حق اين است که اين نهضت آغاز سلسله‏اي طولاني از نهضت‏هاي شيعي است که سرانجام، به سقوط امويان منجر شد».27
دکتر محمد عماره در اينکه نهضت زيدبن علي( علیه السلام ) را اولين نهضت به رهبري معتزله دانسته، اشتباه کرده است.28

فلهاوزن معتقد است که قيام زيدبن علي( علیه السلام ) يکي از قيام‏هايي است که پايه‏هاي حکومت اموي را لغزاند و علت اصلي براي قيام ابومسلم خراساني و ياران او در خراسان بود که پرچم انقلاب بني‏عبّاس را برافراشتند.29

علل قيام زيدبن علي( علیه السلام )

قيام زيدبن علي ( علیه السلام ) فريادي اعتراض‏آميز عليه اقدامات غيراسلامي و ستم‏هايي بود که امويان مرتکب مي‏شدند.
ابن ابي‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه روايت کند که هشام به زيد گفت: شنيده‏ام که تو ياد خلافت مي‏کني و آرزوي آن را داري، در حالي که لياقت آن را نداري؛ چون تو کنيززاده‏اي.
زيد به وي گفت: جواب کلام تو را دارم.
هشام‏ گفت: بگو
زيد گفت: هيچ کسي به خدا نزديک‏تر نيست و مقامش رفيع‏تر نمي‏باشد. از پيامبري که خدا او را برانگيخته است و آن اسماعيل بن ابراهيم است و او زاده کنيز بود. او را خدا براي پيامبري انتخاب کرد و بهترين افراد و بشر يعني حضرت محمد( صلی الله علیه و آله و سلم ) از سلاله اوست.

هشام گفت: برادرت «بقره» چه مي‏کند؟

زيد خشمگين شد، به حدي که نزديک بود از حالت طبيعي خارج شود، سپس فرمود: پيامبر( علیه السلام ) او را «باقر» ناميد و تو او را «بقره» مي‏نامي! چقدر اختلاف بين شما شديد است! تو در آخرت نيز با رسول اللّه اختلاف خواهي داشت؛ چنان که در دنيا اختلاف داريد. آن حضرت وارد بهشت مي‏شود و تو داخل آتش مي‏شوي. هشام گفت: اين شرور را اخراج کنيد! سپس غلامان او را بيرون کردند.30

سبب قيام زيد تنها اين موضع شديد هشام نيست، بلکه قيام وي علل اساسي ديگري دارد، ولي اين موضع هشام جرقه‏اي بود که موجب انفجار اوضاع گرديد. بر حسب روايت اصفهاني، زيد علل قيام خود را اين‏گونه بيان مي‏کند: «بر عليه بني‏اميّه قيام کردم؛ چون با جدّم حسين( علیه السلام ) جنگيدند و در واقعه حرّه به مدينه حمله کردند و به وسيله منجنيق به پرتاب سنگ و آتش به سوي خانه خداوند پرداختند.»31

زيد از اهانت به رسول اللّه( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مجلس هشام به عنوان سبب ديگري براي قيام خود ياد مي‏کند: در مجلس هشام، شاهد سبّ رسول اللّه( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودم، در حالي که هيچ کس اعتراض نکرد و اهانت‏کننده را از عملش باز نداشت. به خدا قسم! اگر يک همراه مي‏داشتم، عليه هشام قيام مي‏کردم.32

بيعت شيعيان با زيدبن علي( علیه السلام )

پيروان اهل‏بيت( علیه السلام ) و حتي غير آن‏ها به بيعت با زيد روي آوردند، تا حدّي که تنها آمار کوفياني که در مجلس وي حاضر شدند ـ غير از اهل مداين و خراسان و ري و گرگان ـ به پانزده هزار نفر رسيد.33

بزرگاني از فقها مانند منصوربن مغنمي، عبدالرحمن بن ابي ليلي و ابن شبرمه و غير آن‏ها نيز با وي بيعت کردند و گفته مي‏شود: ابوحنيفه سي‏هزار درهم براي وي فرستاد و مردم را به ياري وي تشويق کرد.

زيد براي بيعت با خود شروطي داشت که در اين کلام وي بيان شده است: «ما شما را به کتاب خداوند و سنّت پيامبرش، جهاد با ستمگران، دفاع از مستضعفان، کمک به محرومان، تقسيم مساوي در بين مستحقان آن، ردّ مظالم، بستن زندان‏ها و ياري اهل‏بيت: در برابر دشمنان و ناديده‏انگاران حقمان دعوت مي‏کنيم.»34

در اين شروط، مطلبي که اشاره به اين داشته باشد که زيد مردم را دعوت به خود مي‏کرده است، وجود ندارد و گويا زيديه بين بيعت مردم با زيد و ادعاي امامت و دعوت زيد به خودش خلط کرده‏اند. از آنچه گذشت، اشتباه اين نظر روشن مي‏شود. تنها بيعت در زمينه جنگ و قيام عليه امويان بود، نه بر امامت زيد، وگرنه امام صادق( علیه السلام ) او را تأييد نمي‏نمود.
طبرسي به اين موضوع اشاره مي‏کند: جمعي از اهل کوفه خدمت امام جعفربن محمد صادق( علیه السلام ) رسيدند و به آن حضرت گفتند: برخي با زيد بيعت مي‏کنند، آيا اجازه مي‏دهي ما با او بيعت کنيم؟ پس امام به آن‏ها فرمود: بله، با او بيعت کنيد.

زيد همراه گروهي از اصحاب با ايمان خود جنگيد تا به شهادت رسيد و پس از نبش قبر، در زباله‏دان به دار آويخته شد.35

حکومت‏هاي زيديه در طول تاريخ

در سال 250ق زيديه توانستند حکومتي در سرزمين «ديلم» در جنوب درياي خزر برپا کنند. اين حکومت توسط يکي از زيديه به نام حسن بن زيد ايجاد شد. پس از مدتي، حکومت ديگري در يمن ايجاد نمودند که مؤسّس آن الهادي الي الحق يحيي بن حسن از فرزندان قاسم رسي، نوه ابراهيم‏بن عبدالله بن حسن بن علي‏بن ابي‏طالب( علیه السلام ) بود که تا برقراري حکومت جمهوري در يمن استمرار يافت.36

آرامگاه زیدبن علی

قاضي عبدالله بن عبدالوهاب مجاهد شماحي مي‏گويد: «امام يحيي مملکتي با پايه‏هاي استوار تأسيس کرد که بخش مهمي از يمن را فرا مي‏گرفت که شامل بخش زيدي مذهب شمال و بخش شافعي مذهب ـ شامل شهر تهامه و کوه‏هاي جنوبي مشرف بر آن و استان‏هاي سه‏گانه «تعز»، «آب» و «بيضاء» مي‏شد. وي حاکم اين مناطق بود. او يک سپاه نظامي از قبيله‏هاي شافعي و زيديه تشکيل داد و نيز يک سپاه عشايري از قبايل «حاشد»، «بکيل»، «خولان»، «جدا» و «مخلاف صعده» تشکيل داد که به «ستاوه براني» معروف بود و فرمان‏دهي دو سپاه را خود به عهده داشت.37
نتيجه اين گفتار آن است که با توجه به زندگاني زيدبن علي( علیه السلام )، مواضع ائمّه اهل‏بيت: نسبت به وي و اينکه زيد به آنچه مايه خشنودي آل محمّد: است دعوت مي‏کرد، به روشني براي ما آشکار مي‏سازد که هيچ‏گونه ارتباطي بين زيدبن علي( علیه السلام ) و عقايد وي با آنچه فرقه زيديه در عصر ما مي‏گويند، وجود ندارد.

پي‏ نوشت‏ها

1ـ اصل اين مقاله در مجله التوحيد، ش 87، ص 74 به چاپ رسيده است.
2ـ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص 86.
3ـ شهرستاني، الملل و النحل، تحقيق استاد محمدالوکيل، ج 2، ص100.
4ـ سيدحسن صدر، تأسيس‏الشيعه لعلوم الاسلام، ص 280.
5ـ ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص86.
6ـ مقريزي، المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص130.
7ـ شيخ مفيد، الارشاد، ص68.
8ـ ابي خلف سعدبن عبدالله اشعري قمي، المقالات و الفرق، تعليق محمدجواد مشکور، ص160.
9ـ محمدبن‏علي‏بن طباطبا، الفخري ‏في ‏الاداب ‏السلطانيه، ص95.
10ـ مقريزي، پيشين، ج 2، ص436.
11ـ محمدبن يعقوب کليني، روضه‌الکافي، ص219.
12ـ الشيخ محمدالخضر حسين، تراجم الرجال، ص32.
13ـ سيدحسن صدر، پيشين، ص280.
14ـ ابوالفرج اصفهاني، ص126.
15ـ شيخ محمدرضا حکيمي، بدايه الفرق نهايه الملوک، تحقيق و پاورقي شاکرالابراهيمي، ص 59و60.
16ـ به نقل از: ابن ادريس، سرائر.
17و18ـ هاشم معروف حسيني، الشيعه بن الاشاعره و المعتزله، ص 67 / ص68.
19ـ محمدبن علي بن طباطبا، پيشين، ص97.
20و21ـ مسعودي، مروج‏الذهب و معادن الجواهر، ج 3، ص217.
22ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص203.
23ـ شهرستاني، پيشين، ج 2، ص 155.
24ـ هاشم معروف‏حسيني، پيشين، ص74.
25ـ محمد ابوزهره، الامام‏ زيد حياته ‏و مصره، آراوه ‏و فقهه، ص52.
26ـ شريف يحيي امين، معجم الفرق الاسلاميه، دارالاضواء، ص128/ حسيني خربوطلي، ثوارت في‌الاسلام، ص161.
27ـ کارل بروکلمان، العرب ‏و الامپراطوريه العربيه، چ‏ سوم، ص190.
28ـ محمد عماره، مسلمون نوار، ص182.
29ـ فلهاوزن، الاستشراق في السيره النبويه، ص189.
30ـ ابن ابي‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص315.
31ـ ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص135.
32ـ شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج 1، ص577.
33ـ ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ص96.
34ـ فضل بن حسن طبرسي، مجمع‏البيان، ج 8، ص267.
35ـ همان، ج2، ص1715 / ابن‏اثير، الکامل‏في‏التاريخ، ج5، ص246.
36ـ مصطفي شکعه، اسلام بلامذاهب، ص218.
37ـ قاضي عبداللّه بن عبدالوهاب مجاهد شماحي، اليمن الانسان و الخصاره، ص190.
مترجمان: عليرضا اسعدي و عبدالکاظم کاظمي

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: