سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

محلی‌سازی تروریسم با ترویج تندروی اسلامی در مدارس دینی افغانستان

نگرانی از ترویج تندروی اسلامی در افغانستان که مدارس دینی یکی از منابع اصلی آن به‌حساب می‌آید، بسیار جدی است؛ زیرا این مراکز از راه ترویج نفرت، خشونت و تعصب دینی افرادی را پرورش می‌دهند که با تکیه بر ایمان خلل‌ناپذیر و مطلق به عقاید خرافی و عقب‌مانده‌، بسیار ساده دست به خشونت غیرقابل وصف زده و حتی حاضرند خودشان را انتحار کنند.
کد خبر: ۲۷۹۷۱۵
۱۱:۴۷ - ۱۴ خرداد ۱۴۰۲

به گزارش «شیعه نیوز»، سرپرست وزارت معارف طالبان اخیراً اعلان کرده است که این گروه قصد دارد در هر ولسوالی ده مدرسه دینی بسازد. این برنامه‌ای است که طالبان پس از به قدرت رسیدن در افغانستان آن را در عمل پیاده کرده‌اند و حالا به نظر می‌رسد که گسترش بیشتری خواهد یافت.

با این حساب، خطر تندروی اسلامی با گذشت هر روز دامنه وسیع‌تری پیدا می‌کند و نگران‌کننده‌تر از قبل می‌شود؛ به‌ویژه زمانی که رژیم طالبان با تمام امکانات مالی و سیاسی پشت نهادهای ترویج‌دهنده تروریسم ایستاده است.

نگرانی از ترویج تندروی اسلامی در افغانستان که مدارس دینی یکی از منابع اصلی آن به‌حساب می‌آید، بسیار جدی است؛ زیرا این مراکز از راه ترویج نفرت، خشونت و تعصب دینی افرادی را پرورش می‌دهند که با تکیه بر ایمان خلل‌ناپذیر و مطلق به عقاید خرافی و عقب‌مانده‌، بسیار ساده دست به خشونت غیرقابل وصف زده و حتی حاضرند خودشان را انتحار کنند.

محلی‌سازی تروریسم

افغانستان تا کنون بیشتر قربانی تندروی اسلامی‌ای بوده که مراکز تولید و عرضه آن در بیرون از مرزهایش است؛ مراکزی که در گرماگرم جنگ سرد با پشتیبانی بی‌دریغ غرب،‌ عربستان سعودی و پاکستان ایجاد شدند تا شوروی پیشین را در افغانستان زمین‌گیر کنند. اما این مدارس پس از فروپاشی شوروی نه تنها از میان نرفتند بلکه به شمار آن‌ها نیز افزوده شد. ده‌ها هزار مدرسه دینی در خاک پاکستان از آن زمان تا کنون به‌عنوان کارخانه‌های تروریست‌سازی، منبع سربازگیری برای ده‌ها گروه‌ تروریستی از جمله القاعده، داعش، طالبان افغانستان و طالبان پاکستان بوده‌اند.

حالا که طالبان برگشته‌اند، قصد دارند تجربه ایجاد مدارس دینی در پاکستان را در افغانستان نیز اجرا کنند. پاکستان کافی در این عرصه فعالیت کرده است و حالا طالبان نیز باید مسوولیت خودشان را ادا کنند. خیز بلند طالبان در زمینه ایجاد مدارس دینی بیشتر در افغانستان نشان می‌دهد که اسلام‌گرایان در تلاش برداشتن گام‎های کلان‌تر منطقه‌ای برای عملی کردن پروژه جهاد جهانی هستند. به نظر می‌رسد که طالبان بیشتر از پیش سعی دارند خودشان را از نظر تامین منابع انسانی تروریسم به خودکفایی برسانند و افزون بر آن، در کار صدور تروریسم نیز دستاوردهایی داشته باشند.

ظرفیت محلی‌سازی تروریسم در کشورهای اسلامی از جمله افغانستان به مراتب بالاست، زیرا این کشورها افزون بر اسلام‌زدگی با چالش‎ها و بحران‎های گسترده سیاسی، اقتصادی و فرهنگی روبه‌رو هستند و نیروهای پیشرو هم در آن‎ها حضور کلان و حساب‌شونده‌ای ندارند. تندروان اسلامی به‌سادگی می‌توانند خود را در این کشورها «ناجی بشریت» جا بزنند و اکثریت درمانده و فرودست را به دور خودشان جمع کنند. طالبانیزه‌کردن زندگی در افغانستان از راه ایجاد مدارس دینی بیشتر، این‎جاست که معنای دقیق‌تری پیدا می‌کند.

چرا ترویج تندروی اسلامی خطرناک است؟

ترویج تندروی اسلامی در افغانستان به چند دلیل پیامدهای خطرناک دارد:

از آن‎جا که اکثریت افغانستانی‌ها مسلمان هستند، ظرفیت پذیرش تندروی اسلامی به‌گونه طبیعی وجود دارد. گروه‌های تندرو اسلامی به‌سادگی می‌توانند بخش بزرگی از جوانان و نوجوانان را از راه ایجاد مدارس دینی و سایر نهادهای فرهنگی و ظاهراً بی‌زیان، جذب آموزه‌های تندروانه‌شان کنند.
از سوی دیگر،‌ در افغانستان که یک کشور اسلامی است و مردم آن علاقه‌مندی زیادی به آموزش‌های دینی دارند، مدرسه‌ها از دیری به این‌سو وجود داشته‌اند که تقریباً تمام مردم افغانستان در دوران کودکی در این مراکز تعلیمات اسلامی دیده‌اند. این مدارس خودجوش که دولت‌های قبلی در ایجاد آن‌ها نقشی نداشته‌اند، در رژیم طالبان نیز هیچ‌گونه رسمیتی ندارند و بنابراین، دشوار است که این گروه بتواند از آن‌ها به‌گونه درست نظارت کند. پس، مدارس دینی در حالی که می‌توانند خدمات شایانی به بقای رژیم طالبان کنند، در عین حال می‌تواند مورد استفاده گروه‌های تروریستی دیگر از جمله داعش نیز قرار گیرند. در این صورت، ما شاهد تکرار همان فاجعه‌ای خواهیم بود که طالبان در جریان بیست سال حضور نیروهای امریکایی در افغانستان بر سر مردم این کشور آوردند. این بار اما نقش طالبان را داعش بازی می‌کند.

فرهنگ افغانستان به‌شدت بیگانه‌ستیز است و یکی از دلایل مهم مقاومت‌های تاریخی افغان‌ها در برابر قدرت‌های برتر، برخاسته از همین بیگانه‌ستیزی آنان بوده است. این بیگانه‌ستیزی پیش از اسلام هم در سرزمین ما هستی داشته و به این دلیل نباید آن را تنها در اسلام‌زدگی فرهنگ افغانستان جست‌وجو کرد. بیگانه‌ستیزی‌ای که اسلام با حضورش در افغانستان به آن بیشتر دامن زد، زمانی دشمن دردسرساز اسلام بود. مقاومت‌های سخت مردمان مرزوبوم ما در برابر عرب‌های مسلمان درج تاریخ است. به هر حال، با نهادینه‌شدن دین اسلام در سرزمین ما، قدرت بیگانه‌سازی عقل انسان این مرزوبوم بیشتر از گذشته شد و یکی از دلایل شکست شوروی پیشین در افغانستان این بود که روس‌ها به‌شدت با اسلام در افتادند و بنیادگرایان اسلامی هم فرصت را غنیمت شمرده و با تیوریزه‌کردن جنگ اسلام و کفر، با مهارت خوب به بسیج مردم پرداختند.
بیگانه‌ستیز بودن فرهنگ افغانستان با هر بار تجاوز نیروهای خارجی شدت‌وحدت بیشتری پیدا کرده و رنگ‌ورخ تازه‌ای به خود گرفته است. این بیگانه‌ستیزی وقتی با اسلام یکی می‌شود، بیشتر از پیش ظرفیت مرگبار و وحشت‌‌ناک پیدا می‌کند.

افغانستان کشوری است که سیاست چپ تا کنون نتوانسته به دلایل گوناگون در آن پا بگیرد. گروه‌هایی که زیر این نام در کشور فعالیت داشتند و دارند، به‌جای ارایه الترناتیف کارا و سازنده، افزون بر تقلیدگرایی و بدآموزی از مارکسیسم، به‌شدت در ناسیونالیسم و قوم‌گرایی (گرایش غالب در مناسبات قدرت در افغانستان) غرق شده‌اند. قوم‌گرایی از نوع افغانی‌اش به‌حدی خطرناک، دیرپا و سخت جان است که حتی اندیشه‌های چپ را که از انترناسیونالیسم پرولتری دفاع می‌کرد، در خود ذوب کرده و رسوب داده است. امروزه چپ ناسیونالیست داغ‌تر از قوم‌گرایان راست و جهادی، به قوم‌بازی و زبان‌گرایی دامن می‌زند.
در نبود یک جنبش چپ نیرومند و توده‌ای که خواست‌های عدالت‌گرایانه و انسانی مردم را سازماندهی و رهبری کند، نیروهای واپس‌گرا با بهره‌برداری از پایه‌های اجتماعی‌ای که در میان مردم دارند، به‌سادگی می‌توانند از راه الترناتیف‌سازی خود را همچنان محبوب فرودستان نگه داشته و اعتراض عدالت‌جویانه آنان را به بیراهه ببرند.

در بیست سال حضور نیروهای غربی در افغانستان با آن که فرصت‌هایی برای جامعه روشنفکری و گروه‌های دگراندیش فراهم شد تا از راه آگاهی‌دهی و بسیج فرودستان، سهم‌گیری فعالی در سیاست کلان داشته باشند و بدیل تازه‌ای برای رهبری مردم و رهایی آن‎ها از چنگال بنیادگرایی اسلامی ارایه کنند،‌ اما این جریان‎ها به‌حدی در ان‌جی‌اوگرایی ترویج شده در افغانستان پسا۲۰۰۱ مصروف شدند که مسوولیت‌های اصلی‌شان را فراموش کردند. یعنی جریانی که باید از فرصت به‌دست‌آمده به نفع مردم و جنبش آزادی‌خواهانه چپ بهره می‌گرفت، در دام روزمرگی و پوپولیسم گیر ماند، و سرانجام بنیادگرایان اسلامی در قالب طالبان قوی‌تر و سازمان‌یافته‌تر از قبل بازگشتند.

نتیجه‌گیری

سازمان‌های استخباراتی غرب در جریان جنگ سرد موجود ترسناکی را در افغانستان آفریدند که نه تنها برای افغان‌ها فاجعه‌ساز شده بلکه در برخی مواقع از کنترل پرورش‌دهنده‌گانش هم خارج می‎شود و برای آن‎ها نیز دردسر می‎سازد.
منابع سربازگیری تروریسم بین‌المللی حالا کم‌کم دارد داخلی می‎شود و طالبان به‌عنوان گروه اسلام‌گرایی که بر افغانستان حاکم است، تلاش دارد دست به پرورش نسل تازه‌ای از تندروان اسلامی بزند تا ضامن بقای این گروه در کشور باشد.
بنیادگرایان اسلامی در چهره‌ها و نمودهای گوناگون، اما در مضمون یکسان و مشابه در افغانستان حضور دارند و هرکدام در جبهه‌های مختلف برای رسیدن به هدف یگانه فعال هستند.

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
هادی
۱۹:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۱۴
لعنت بر جهل و نادانی. طالبان آبرو نذاشته واسه افغانی ها..سخت ترین سوالی که ازم پرسیده میشه و ازش متنفر هستم اینه که از کدوم کشور هستی...باز خدارو روزی صدهزار مرتبه شکر می کنم که تو ایران به دنیا اومدم و مدرسه رفتم.