سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آیا روابط عاشقانه را می‌شود با دارو ترمیم کرد؟

برخی عشق را والاترین عاطفه‌ی بشری می‌دانند و برخی منشأ درد و رنجی بی‌حساب. در توصیف عشق میلیون‌ها کلمه بر زبان جاری شده است، ولی کمتر به فرایند زیست‌شیمیایی در پس آن پرداخته شده است. آیا ممکن است دارویی ساخته شود که ما را عاشق کند یا از عشق منصرفمان کند؟ اصلاً می‌شود روابط عاشقانه را با سازوکار‌های شیمیاییِ بدن دست‌کاری کرد؟
کد خبر: ۲۶۴۶۴۹
۱۵:۲۳ - ۰۶ دی ۱۴۰۰

به گزارش «شیعه نیوز»، دو پژوهشگر می‌گویند تزریق برخی دارو‌ها می‌تواند زوج‌ها را از خطر جدایی نجات بدهد. این مطلب کمی سخت و ثقیل است، اما ارزش خواندن را دارد.

برخی عشق را والاترین عاطفه‌ی بشری می‌دانند و برخی منشأ درد و رنجی بی‌حساب. در توصیف عشق میلیون‌ها کلمه بر زبان جاری شده است، ولی کمتر به فرایند زیست‌شیمیایی در پس آن پرداخته شده است. آیا ممکن است دارویی ساخته شود که ما را عاشق کند یا از عشق منصرفمان کند؟ اصلاً می‌شود روابط عاشقانه را با سازوکار‌های شیمیاییِ بدن دست‌کاری کرد؟ دو محقق دانشگاه آکسفورد می‌گویند فرایند‌های زیستی عشق تأثیر به‌سزایی بر جنبه‌های روانی افراد دارد و با تزریق مقدار مشخصی از داروها، تحت‌نظر پزشک، می‌توان رابطه‌های ترک‌خورده‌ی عاطفی را دوباره ترمیم کرد. اما چقدر می‌شود به یافته‌های آن‌ها اتکا کرد؟

اینک دیگر مدت‌هاست که برای درمان طیفی از مشکلات روانی، مانند افسردگی و اضطراب، به‌وفور از دارو‌هایی استفاده می‌شود که می‌توان آن را دارو‌های تغییر ذهن نامید. از‌جمله دارو‌های مهارکنندی باز‌جذب سروتونین (SSRI ها) که همان‌طور که از نامشان پیدا‌ست، بر میزان سروتونین در مغز تأثیر می‌گذارند.

در این میان، گونه‌ای وضعیت روانی هست که برای آن دارویی تجویز نمی‌شود و هر‌گونه دخالت زیستی‌پزشکی در آن نا‌روا دانسته می‌شود. بی‌تردید می‌توان گفت بیش از هر وضعیت دیگر انسانی، درباری این وضعیت صحبت می‌شود و این وضعیت دلیل بخش عمده‌ای از زیباترین هنر‌ها و ادبیات و موسیقی است. هر سال در چهارده فوریه این وضعیت گرامی داشته می‌شود یا، به‌اعتقاد برخی، از آن بهره‌برداری اقتصادی می‌شود: عشق.

عشق شاید چیزی سرشار از شگفتی و زیبایی باشد، ولی همه می‌دانند به‌هر‌حال وضعیتی است که درمانی ندارد. ولی عشق را نمی‌توان با پول خرید. برخی عشق را والاترینِ عاطفه‌ها می‌دانند و برخی منشأ درد و رنجی بی‌حساب. اگر از ده نفر بپرسید عشق چیست، بی‌شک ده پاسخ متفاوت خواهید شنید. در توصیف این احساس میلیون‌ها کلمه بر زبان جاری شده است، ولی کمتر به فرایند زیست‌شیمیایی که در پس آن نهفته پرداخته شده است.

دو اخلاق‌شناس دانشگاه آکسفورد، در کتاب جدیدشان، از این می‌گویند که این جنبه‌ی مغفول عشق به همان اندازه‌ی ساختار اجتماعی و روان‌شناسانه‌ی آن اهمیت دارد. شاید این را به‌شکلی شهودی می‌دانستیم، زیرا فقدان جذابیت عاطفیِ یک شخص برای خودمان را چنین بیان می‌کنیم: «گروه خونی‌مان به هم نمی‌خورد».

با‌این‌همه، گرچه بسیاری از ما قبول کرده‌ایم که دارو‌هایی که بر مغز تأثیر می‌گذارند در درمان بیماری‌های روانی کارایی دارند، ولی اتخاذ همین رویکرد درباره‌ی عشق به مذاق کسی خوش نمی‌آید. عشق را چیزی سالم و طبیعی می‌دانیم و از همین رو‌ست که آن را موضوع «تقویت زیستی‌پزشکی» نمی‌دانیم.

ولی این دو اخلاق‌شناس استدلال می‌کنند که اینک زمان تغییر نگرشمان دراین‌باره و بررسی امکان‌هایی است که پیشرفت‌های انقلابی در زیست‌پزشکی و علوم‌اعصاب فراهم کرده است. «اگر روزی بتوانیم فرایند‌های عصبی‌شیمیاییِ مربوط به وابستگی عاطفی را به‌روشی ایمن هدف گرفته و دستکاری کنیم، دلایلی در دست است که نشان می‌دهد این کار می‌تواند به افرادی که به‌راستی نیازمند آن هستند کمک شایانی بکند».

نویسندگان این کتاب پا را از این هم فراتر می‌گذارند و می‌گویند همین امروز نیز چنین دارو‌هایی تا‌حدودی آزموده شده‌اند و افراد زیادی در سراسر دنیا آن را استفاده کرده‌اند و لازم است هر‌چه‌ زودتر پژوهش‌هایی کنترل‌شده روی آن‌ها صورت گیرد. مشکل این‌جاست دارو‌هایی که نویسندگان این کتاب از آن سخن می‌گویند همگی مواد روان‌انگیز غیر‌قانونی هستند، مانند قرص پارتی یا همان اکستازی.

آن دو به مطالعاتی ارجاع می‌دهند که حاکی‌از تأثیر مثبت داروها بر بیمارانی است که دچار اختلال اضطرابی پس از سانحه (PTSD) هستند و چنین حدس می‌زنند که شاید این ماده برای زوج‌هایی که در رابطه‌شان به مشکل برخورده‌اند نیز مفید باشد.

یکیاز آن‌ها می‌گوید تحقیق کوچکی انجام شده است که نشان می‌دهد در زوج‌هایی که یکی از طرفین به اختلال PTSD دچار بودند، مصرف حساب‌شده‌ی داروها به بهبود رابطه کمک کرده است. به گفته‌ی او، گمان می‌رود دلیل تأثیر مثبت این ماده در مبتلایان به PTSD این باشد که یک دسته مکانیسم‌های دفاعی را از کار می‌اندازد. وقتی این مکانیسم‌های دفاعی از کار می‌افتند، صحبت از احساسات و درونیات بسیار راحت‌تر می‌شود.

همچینن توضیح می‌دهد: «منظور ما این است که آسیب روانی طیف وسیعی را شامل می‌شود و روابط عاطفی نیز گاهی آسیب‌رسان هستند. دلیل اصلی از‌بین‌رفتن بسیاری از روابط در طول زمان این است که شبه‌آسیب‌ها یا آسیب‌های عاطفی در داخل یا خارج از رابطه روی می‌دهد. در این حالت، افراد رفته‌رفته در خودشان می‌روند و دیگر با طرف مقابلشان از احساسات و افکارشان نمی‌گویند. از طرفی، نوع خاصی از صمیمیت لازمه‌ی عشق است، ولی حین صحبت درباره‌ی موضوعاتی خاص با طرفمان مکانیسم‌های دفاعی ما فعال می‌شود و واکنش‌های ناخودآگاه ناشی از ترس از خود بروز می‌دهیم، این مکانیسم‌ها و واکنش‌ها دقیقاً همان چیز‌هایی هستند که این ماده در غلبه به آن‌ها به ما کمک می‌کند».

از این گفته‌ پیدا‌ست که قصد او این نیست که مثلاً در قرار اول از تقویت زیستی‌پزشکی استفاده شود، زیرا به قول خودش او به لزوم «اصالت» احساسات و قلابی‌نبودن آن‌ها در رابطه باور دارد؛ تمرکز او بر کسانی است که آن مرحله‌ی نخست آزمون شیمی را از سر گذرانده‌اند، ولی عشقشان به مرور زمان به‌دلیل سختی‌های روزمره‌ی زندگی دستخوش فرسودگی و زوال شده است.

«فرض کنید دارویی مصرف کنیم و ناگهان با کسی احساس صمیمیتی بکنیم که تا پیش از دارو آن احساس وجود نداشت. در این حالت، این احتمال وجود دارد که در‌واقع این حس به‌تمامی ناشی از دارو باشد و نه برآمده از نوعی هم‌خوانی و سازگاری تثبیت‌شده میان ما و طرف مقابلمان.

این دو نویسنده ادعا می‌کنند که «زیربنای زیستی عشق رمانتیک کشف شده» و منظره‌ی داروی عشق در افق پیداست. برای بار نخست که اصطلاح سندرم ازدواج ناگهانی به‌کار برده شد، منظور زمانی بود که دو نفر مثلاً با هم آشنا می‌شوند و پیش خودشان می‌گویند وای، نیمه‌ی گمشده‌ام را پیدا کردم و می‌روند و ازدواج می‌کنند. ولی تأثیر دارو که از بین می‌رود و همدیگر را بیشتر می‌شناسند، در‌می‌یابند که چنان هم با یکدیگر سازگار نیستند».

این دو نویسنده صحبت از قانونی‌شدن این ماده نمی‌کنند. آن‌ها به خطرات احتمالی آن اذعان می‌کنند، به‌خصوص اگر در موقعیتی نادرست و بدون حمایت‌های لازم مصرف شود، و چنین استدلال می‌کنند که دسترسی به این ماده باید صرفاً برای مقاصد درمانی و تحت‌نظر متخصصان باشد.

با نگاهی بدبینانه، می‌توان گفت که در این صورت دیگر از عشق چه می‌ماند؟ ولی نکته‌ی مهم‌تر این است که چطور بتوانیم دو نوع رابطه را از هم تشخیص دهیم: یکی رابطه‌ای که حفظ آن ارزش دارد و باید آن را تقویت کرد، دوم رابطه‌ای که از‌اساس ناکارآمد است و این خطر وجود دارد که این نشئگی موقت آن ناکارآمدی اساسی را پنهان کند.

آن‌ها بسیار مراقب هستند که عشق را چندان هم هنجارگذارانه تعریف نکنند تا با تعریف هر عاشق از عشق همخوانی داشته باشد.

در این کتاب، شاهد ادعا‌های جسورانه‌ای هستیم که به نظر می‌رسد بیش از اینکه برآمده از واقعیت‌های مستحکم علمی باشند، بیشتر مقاصد تبلیغاتی دارند. برای نمونه، ادعا می‌کند که «زیربنای زیستی عشق رمانتیک کشف شده است» و منظره‌ی داروی عشق در افق پیداست. اگر هم نگوییم جامعه‌ی علمی هنوز در این مورد سردرگم است، حداقل می‌توان گفت هنوز بحث‌های زیادی درباره‌ی آن اجزای زیربناییِ زیستی در جریان است. نویسندگانِ کتاب اخلاق‌شناس هستند، پس جای تعجب نیست که اوج کتاب وقتی است که به موارد اخلاقی و اجتماعی و کاربردیِ مربوط به پیشرفت علمی می‌پردازد، نه صرفاً جزئیات خود آن پیشرفت علمی.

اگر روزی آن به‌اصطلاح زیربنای زیستی واقعاً آشکار شود و بتوانیم رفتار و عواطف را با دارو‌ها تنظیم کنیم، پس آیا در آن شرایط، ما انسان‌ها کمتر از گذشته خودمختار خواهیم بود و در‌عوض بیشتر شبیه دستگاه‌هایی برنامه‌پذیر خواهیم شد؟ نظر شما چیست؟

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: