سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آیا ابوقَتاده انصاری که از صحابیان پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )بود، از هواداران امام علی( علیه السلام ) نیز بشمار می‌آمد؟

‏«ابو قَتاده حارث بن ربعىّ بن بَلدَمه انصارى خَزرَجى» که به کُنیه خود، شُهره است، از صحابه پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) است که در جنگ احد و جنگ‌هاى پس از آن، شرکت داشت. او از دلیران سپاه پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود. و پیامبر از وى به عنوان یکى از بهترین رزم‌آوران سپاهش یاد کرد.
کد خبر: ۱۹۵۳۸۰
۰۹:۲۲ - ۱۲ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: ‏«ابو قَتاده حارث بن ربعىّ بن بَلدَمه انصارى خَزرَجى» که به کُنیه خود، شُهره است، از صحابه پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) است[1] که در جنگ احد و جنگ‌هاى پس از آن، شرکت داشت.[2] او از دلیران سپاه پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود. و پیامبر از وى به عنوان یکى از بهترین رزم‌آوران سپاهش یاد کرد.[3]
ابو قَتاده، از اصحاب امام على( علیه السلام ) نیز بود[4] که در تمام جنگ‌هاى ایشان شرکت داشت.[5] در جنگ جمل، با سرودن شعر حماسه‌اى، ایمان عمیق و وفادارى والایش به على( علیه السلام ) را نشان داد[6] و در جنگ نهروان، فرمانده پیاده نظام بود.[7]
على( علیه السلام ) او را به حکومت مکّه گماشت.[8] ابو قتاده به روزگار خلافت على( علیه السلام ) زندگى را بدرود گفت.[9] برخی نیز گفته‌اند او در سال 54 ق از دنیا رفت.[10]
اینک به روایاتی درباره ابوقتاده انصاری اشاره می‌شود:
1. وقتی على بن ابی‌طالب( علیه السلام ) به خلافت رسید، خالد بن عاصى بن هشام بن مُغَیره‏ مَخزومى را از حکومت مکّه بر کنار کرد و حکومت آن‌را به ابوقتاده انصارى سپرد.[11]
2. ابو قَتاده، خطاب به على( علیه السلام ) در جنگ جمل گفت: «اى امیر مؤمنان! پیامبر خدا این شمشیر را بر گردن من آویخت و آن‌را غلاف کرده بودم و در غلاف بودنش به درازا کشید و اکنون هنگام برهنه کردن و بر کشیدن آن بر سر این قوم ستمکار است؛ کسانى که از هیچ خیانتى در حقّ امّت، فروگذار نکردند. پس اگر دوست دارى مرا پیش فرستى، بفرست».[12]
3. هنگامى که على بن ابی‌طالب( علیه السلام ) از جنگ با نهروانیان فارغ شد، ابو قتاده انصارى با شصت یا هفتاد نفر از انصار برگشتند. نخست به دیدار عائشه رفت.
ابو قتاده می‌گوید: وارد خانه عائشه شدم. پرسید: چه خبر؟
به وى گفتم: هنگامى که حَکمیّت‌خواهان از لشکر امیر مؤمنان جدا شدند، با آنان روبرو شدیم و آنان را کشتیم ... .
عائشه گفت: آنچه که بین من و على اتّفاق افتاد، مانع از آن نمی‌شود که حق را بگویم. از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: «امّت من، دو گروه می‌شوند و بین آن دو، گروهى [از دین‏] جدا می‌شوند که سرهایشان را می‌تراشند، سبیل‌هایشان را می‌چینند، دامن‌هایشان تا نیمه ساقشان است، قرآن می‌خوانند؛ امّا قرآن از گلویشان تجاوز نمی‌کند، محبوب‌ترین مرد امت در نزد من و خداى متعال، آنان را می‌کشد».
گفتم: اى مادر مؤمنان! با این‌که موضوع را می‌دانى، چرا آن کارها از تو سر زد؟
گفت: اى ابو قتاده! تقدیر الهى بود و سرنوشت، اسبابى دارد.[13]

[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأبواب(رجال طوسی)، ص 35، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 4 ص 341، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[2]. حاکم نیشابوری، محمّد بن عبد الله، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 546، بیروت، دار المعرفة، 1406ق؛ خطیب بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 159، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1422ق.
[3]. تاریخ الإسلام، ج 4، ص 341؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ‏1، ص 289، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[4]. رجال طوسی، ص 83؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 159.
[5]. تاریخ الإسلام، ج 4، ص 342.
[6]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 4 ص 451، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[7]. همان، ج 5 ص 85؛ دینورى‏، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق: عامر، عبد المنعم، مراجعه: شیال، جمال الدین، ص 210، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
[8]. رجال طوسی، ص 83؛ شیبانی، أبو عمرو خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیّاط، ص 201، دمشق، بیروت، دار القلم، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1397ق.
[9]. الاستیعاب، ج ‏1، ص 289.
[10]. «أَبُو قَتَادَةَ بْنُ رِبْعِیٍّ أَحَدُ بَنِی سَلَمَةَ، تُوُفِّیَ بِالْمَدِینَةِ أَرْبَعٍ وَخَمْسِینَ وَهُوَ ابْنُ سَبْعِینَ»؛ المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 547.
[11]. الاستیعاب، ج ‏3، ص 1304؛ تاریخ خلیفة بن خیّاط، ص 201. (البته در تاریخ خلیفه نام خالد بن سعید بن العاص آمده است).
[12]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 4، ص 451.
[13]. تاریخ بغداد، ج 1، ص 160.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: