۰

جمل؛ جنگ با حاکمی که حق مردم را به نفع نزدیکانش ترجیح داد

امیرالمومنین (علیه السلام)، بیش از منافع اقربای خود به صرفه مردم و جامعه نظر داشت؛‏ برای همین، آن‌ها را به ولایت جایی تعیین نکرد. طلحه و زبیر که تا آن‏ زمان دوست و رفیق امام بودند به سرعت پوست انداختند و تغییر مسلک دادند.
کد خبر: ۷۱۱۱۸
۱۲:۴۱ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۳
SHIA-NEW.COM شیعه نیوز:

«شیعه نیوز»: جنگ جمل نخستین پیکار بزرگى بود که میان دو گروه از مسلمانان روى داد. این جنگ در آغاز خلافت حضرت على -علیه‏‌السلام- در گرفت. اکثریت قریب به اتفاق مورّخان علّت برپایى جنگ یاد شده را مخالفت طلحه و زبیر با على -علیه‏‌السلام-، به بهانه‏‌ خون‌خواهى عثمان ذکر کرده‏‌اند. با آن که دشمنى طلحه، زبیر و عایشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امرى آشکار بود، ولى بنی‌امیّه به آسانى با آنان هم‏‌آوا شدند و بر ضد حکومت مشروع على -علیه‏‌السلام- دست به اقدام مسلحانه زدند.

جنگ جمل، از آن رو که عایشه بر شتر (=جمل) سوار بود به این نام خوانده شد.

* معاویه؛ آموزگار گردنکشی

اموی‏‌ها دشمنی و مخالفت قدیمی با بنی‌هاشم و خاندان رسول‌الله -صلی‌الله‌علیه‌وآله- داشتند. آنان همین که دیدند علی رشته امور را به دست گرفت قتل عثمان را بهانه کرده، به‌ جنبش درآمدند، علی -علیه‏‌السلام- برای اینکه مردم ولایات را از شر ظالمان و بدرفتاران‏ خلاص کند سنت پیامبر را ملاک عمل قرار داد و دست به بازنگری گسترده در اداره مملکت اسلامی زد. این بازنگری‌ها اعتراض ذی‌نفعان را برانگیخت و از جمله تمام ماموران اموی تحت حکومت خلیفه خدا، از فرمایش‌های امیرالمومنین نافرمانی و گردنکشی کردند.

پیشگام عاصیان، والی شام، معاویه بن ابی سفیان بود. معاویه‏ مانند غالب اموی‏ان دارایی فراوانی داشت. سالیان دراز در ولایتی آباد و خرم مانند «سلامیه» بازرگانی کرده بود و از این طریق ثروت زیادی به دست آورده بود. معاویه با این دارایی هنگفت طرفداران زیادی برای خود دست و پا کرد و اردوگاهی بزرگ از این کیسه‌دوخته‌های پا در رکاب فراهم کرد. عصیان معاویه، باعث ناراحتی و خشم علی -علیه‏‌السلام- شد زیرا که از ریخته شدن‏ خون مسلمانان می‌ترسید و در فکر چاره بود که عصیان معاویه‏ را خاموش کند.

* طلحه و زبیر

در این بین مشکلات دیگری‏ پیش آمد. اهالی کوفه و بصره به امیرالمومنین علی -علیه‏‌السلام- مراجعه کردند و عزل والی‏ان خود را خواستار شدند. آن‌ها می‌خواستند که دو نفر از ارکان صحابه پیامبر از قبیله قریش، یعنی طلحه و زبیر جای آن‌ها را بگیرند.طلحه و زبیر هر دو از خویشاوندان نزدیک علی -علیه‏‌السلام- بودند و چون در زمان‏ عثمان، اقربای او از بنی‌امیه مصدر همه امور بودند، آن‌ها نیز امید داشتند که علی -علیه‏‌السلام- هم همین مشی و مسلک را ادامه دهد و اقربای خود را به مناصب حکومتی بگمارد.

اما علی -علیه‏‌السلام- اعلام کرده بود که از مشی خلفای پیشین تبعیت نمی‌کند و تنها ملاک خود را کتاب خدا و سنت پیامبر قرار می‌دهد. لذا امیرالمومنین، بیش از منافع اقربای خود به صرفه مردم و جامعه نظر داشت؛‏ برای همین، آن‌ها را به ولایت جایی تعیین نکرد. طلحه و زبیر که تا آن‏ زمان دوست و رفیق امام علی -علیه‏‌السلام- بودند به سرعت پوست انداختند و تغییر مسلک دادند: اولا؛ به مکه و بعد به سوی عراق فرار کردند و کوشیدند که مهر و ولای مردم نسبت به حضرت علی‏ -علیه‏‌السلام- را تبدیل به دشمنی و کینه کنند. در واقع، فتنه‌ای که اندکی پس از بیعت مردم با امام علی -علیه‏‌السلام- در بصره پدید آمد علتش حوادثی بود که طلحه و زبیر با پیمان‌شکنی خود به وجود آوردند. در روایتی از امام علی -علیه‏‌السلام- در تاریخ دمشق نقل است که فرمود: «رسول خدا به من وصیت کرد: این امت به زودی عهد و پیمان تو را می‌شکنند.»


ام‌المومنین عایشه به تحریک طلحه و زبیر پای در وادی گذاشت که رسول خدا، امیرالمومنین و برخی از صحابه او را برحذر داشته بودند.

* عایشه و کینه‌ای قدیمی که سر باز کرد

در این میان، به دنبال یک کدورت سابقه‏‌دار، عایشه دختر ابوبکر و زوجه‏ حضرت محمد -صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله- به گروه مخالفان پیوست. فتنه‌گران هم او را به رپاست‏ خود پذیرفتند و فعالیت همه جانبه خود برای برانداختن علی -علیه‏‌السلام- از خلافت حقه الهیه را آغاز کردند. شیخ مفید -رحمة‌الله‌علیه- ذرباره نقش عایشه ام‌المومنین در  جریان جنگ جمل می‌نویسد: « [نقش عایشه] بر اساس اخباری که وارد شده از تحریکات طلحه و زبیر آشکارتر است.» عایشه از دیرباز کینه و دشمنی امیرالمومنین -علیه‏‌السلام- را در دل داشت. شدت کینه او به اندازه‌ای بود که حتی نمی‌خواست نام علی -علیه‏‌السلام- را بر زبان بیاورد. او حتی زمانی که خبر شهادت امیرالمومنین را شنید، نتوانست شادی خود را پنهان کند. در روایت طبقات ابن سعد و تاریخ طبری آمده وقتی او خبر شهادت امیرالمومنین را شنید سجده کرد.

* نامه ام سلمه و مالک اشتر به عایشه

ام سلمه، همسر مکرمه حضرت رسول -صلی‌الله‌علیه‌وآله- هنگامی که از تصمیم عایشه برای حرکت به بصره باخبر شد نامه‌ای هشدارآمیز به او نوشت و گفت: «... اگر رسول خدا می‌دانست جهاد به عهده زنان نهاده شده به تو سفارش می‌کرد، اما تو سرکشی کردی، تکبر ورزیدی و بلکه پیامبر تو را از راه افتادن در شهرها نهی کرد... خانه‌ات را پناهگاه خود و پهنه شرم و حیا را قبرت قرار ده تا او را به همین حال دیدار کنی...»

مالک اشتر، فرمانده دلیر اسلام نیز در نامه‌ای خطاب به عایشه او را از فتنه‌گری برحذر داشت و نوشت: «تو بدخواه رسول خدا هستی. به تو امر کرده است رد خانه‌ات بمانی... من با تو می‌جنگم تا وقتی که تو را به خانه‌ات و مکانی که خدایت به آن خشنود است برگردانم.» با این همه عایشه در پاسخ به این نامه‌ها دست پیش را می‌گرفت و با اتهام‌زنی به اصحاب و یاران صدیق رسول‌الله و امیرالمومنین از بی‌بازگشت بودن راهی که در پیش گرفته بود می‌گفت. او علاوه بر این، با نوشتن نامه‌های فراوان، مردم را علیه امیرالمومنین تشویق و تهییج می‌کرد.

* پیش‌بینی رسول خدا

رسول خدا -صلی‌الله‌علیه‌وآله-، پیش از رحلت خویش عایشه را از حضور در فتنه جمل بر حذر داشته بود. این تحذیر و هشدار، به روایت «سگ‌های حوأب» مشهور است. ماجرای حوأب در متون تاریخی از این قرار است که : «وقتی لشگر جمل به آبگاه حوأب رسید، سگ های حوأب بر عایشه پارس کردند. عایشه به محمد بن طلحه گفت: اینجا کجاست؟

محمّد گفت: اینجا حوأب است.
عایشه گفت مرا برگردانید.
محمّد گفت: برای چه؟
عایشه گفت: از رسول خدا شنیدم که به زنان خود می گفت: روزی را می‌بینم که سگهای حوأب به یکی از شما زنان پارس می‌کند، حمیرا مبادا تو باشی!

محمد بن طلحه گفت: خدایت رحمت کند، پیش برو و این سخن را رها کن.

عبدالله بن زبیر پیش آمد و گفت آبگاه حوأب را اوّل شب پشت سر گذاشتیم. عبدالله عده‌ای از اعراب بیابانگرد را آورد و آنان به دروغ سوگند یاد کردند که اینجا حوأب نیست.» البته در برخی روایات، توجیه‌کنندگان و فریب‌دهندگان ام‌المؤمنین طلحه و زبیر هستند که حوأب بودن حوأب را کتمان می کنند ولی در هر صورت رای عایشه زده می‌شود و او به همراهی خود با ناکثین ادامه می‌دهد. حدود 40 - 50 نفر- بر اساس اختلاف روایات- از بادیه نشینان را با پول اجیر کردند تا آنها شهادت دهند که اینجا حوأب نیست.

بنابراین علی -علیه‌السلام- با سه دسته قوی از عاصیان روبرو شد. . از آن رو که این عصیان‏‌ها از روی حرص و ولع و منافع شخصی بود، مقابله با آن، کار آسانی به نظر نمی‌رسید. علی -علیه‌السلام- از هیچ اقدام مسالمت‌آمیزی برای حل و فصل امر دریغ نکرد. اما هیچ یک از اندرزهای علی -علیه‌السلام- برای جلوگیری از خونریزی‌‏های بیهوده‏ بین مسلمین، کارگر و مثمر ثمر نشد. ناکثین به اتفاق هم و با یک تدارک عظیم به سوی علی -علیه‌السلام- هجوم‏ آوردند.

* هدایتگری امام

امیرالمومنین در مقابل این قوم که نصیحت به آن‌ها تاثیری نمی‌کرد، مجبور به مقابله شد. از این رو بلافاصله در محل حریبه در جلو اردوی مخالفان اردو زد. دوست نداشت به محاربه اقدام کند و برای همین دوباره شروع به چاره‌‏جویی کرد. به پیشگاه اردوی‏ دشمن رفت و طلحه را صدا کرد و گفت:

«ای طلحه! من با زور و جبر به مقام خلافت نشستم. حتی به این کار مایل هم نبودم‏... اما شما به من اصرار کردید و این بار سنگین را به دوش من گذاشتید. آیا تو نبودی که قبل از همه با من بیعت کردی؟ حال برای چه علم‏ مخالفت برافراشته‏‌ای و بیهوده می‌خواهید خون مسلمانان به‌ هدر ریخته شود؟»

طلحه ندانست که به این سخنان چه پاسخی دهد. شمشیری که در گردنش‏ حمایل بود درآورد و به طرفی انداخت و با یک تاثر و تفکر، اجبارا به قسمت عقبی‏ اردوگاه روان شد.

علی -علیه‌السلام-، زبیر را هم صدا کرد و برای او سخنان بسیار بیان فرمود. زبیر هم از سخنان او متنبه شد و گفت: «من از جنگ و جدال صرف نظر کرده و به مکه برمی‌گردم. پس به سرعت سوار شتر شد و راه مکه را در پیش گرفت‏.

* با آنان که با تو می‌جنگند پیکار کن

اموی‏‌هایی که در اردوی عایشه بودند، چون کناره‏‌گیری تاثرآور طلحه و زبیر را دیدند، برای اینکه نگذارند این پیش‏آمد اثری در روحیه عاصیان‏ نماید دست به القای حرفهای ذیل را  در میان مردم زدند که «با حرف‌های علی گول نخورید، او به قتل عثمان علاقه‏‌ داشته است، کشتن‏ قاتلین او به موجب کتاب و سنت لازم بود ولی این کار را نکرد و با قاتلین‏ مسامحه نمود.» آنان با این قبیل سخنان مردم را تهییج می‌کردند.


* سرنوشت ناکثین

بالاخره دو لشکر به‌هم آمیختند و درگیری شروع شد. پس از زدوخوردهای کوتاهی، اردوی علی -علیه‌السلام- غلبه نمایانی کرد. لشگریان امیرالمومنین در مرکز اردوی مخالف نفوذ کردند و عایشه‏ را روی یک شتر به اسارت در آوردند.

هنگامی که طلحه و زبیر خود را از رویارویی با علی -علیه‌السلام- کنار کشیدند، سرنوشت دیگری برایشان رقم خورد. یکی از کسان عایشه یعنی مروان‏ به طلحه گفت: «کسی که عاصیان را به قتل عثمان تشویق نمود تو بودی. بعد هم خون او را بهانه کرده و ما را به اینجا آوردی. حال هم در اثر حرف‏‌های علی‏ کنار رفتی. سزای این کارهای خود را باید ببینی.» این را گفت و تیری به سوی طلحه‏ انداخت و او را به قتل رساند.»

اما زبیر هنگامی که میدان را ترک و در حال تاثر به سوی مدینه حرکت کرد، در بین راه یکی از دشمنان قدیمی او عمرو بن جرمور سر او را برید و سر بریده‏ را با شمشیرش به حضور علی -علیه‌السلام- آورد. حضرت از دیدن سر زبیر فوق‌العاده متاثر شد و سر قاتل را با یک ضربه شمشیر از تن جدا کرد.

منبع: مشرق

انتهای پیام/ ح . ا
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: