۵

آیا میثم تمار ایرانی بود؟

درباره میثم تمار توضیح دهید: آیا او یک ایرانی بود؟ نام میثم یعنی چی؟ پاسخ اجمالی «میثم» در لغت عرب به فردی گفته می‌‌شود که بر هرچه گذر می‌‌کند آن‌را می‌‌شکند و از بین می‌‌برد، اما شاید معنای آن در لغات دیگر این نباشد.
کد خبر: ۶۳۰۳۸
۱۲:۵۸ - ۰۶ آبان ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از شفقنا، میثم بن یحیای تمار از بردگان ایرانی بود که توسط امیر المؤمنین(علیه السلام) خریداری و آزاد شد و به شغل خرما‌­فروشی مشغول شد. او از شیعیان مخلص امیرالمومنین (علیه السلام) بود که در راه آن‌حضرت نیز به شهادت رسید. پاسخ تفصیلی «میثم بن یحیای تمار»، از بزرگان شیعه و از افرادی است که در راه تشیع خود و محبت امام علی(علیه السلام) در اواخر سال 60 هجری به شهادت رسید. او از بردگان زنی از قبیلۀ بنی اسد بود که امیرالمومنین (علیه السلام) او را خریده و آزاد کرد و سپس یکی از یاران مخلص امیرالمومنین(علیه السلام) و بعد از ایشان از اصحاب امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) شد. کتابی حدیثی نیز به میثم نسبت داده شده است.[1] خاندان میثم نیز از بزرگان شیعه شدند، به طوری که ابن ندیم، فهرست‏‌نگار و کتاب‌‏شناس معروف، على بن اسماعیل بن میثم تمّار را نخستین کسى مى‏‌داند که در مسئله امامت، رساله‏‌اى نوشت و نام دو تک‌‏نگاره از وى را به نام‌‌هاى «الامامة» و «الاستحقاق» نیز به میان مى‌‏آورد.[2] برده بودن میثم اشاره به این دارد که وی از مردم عجم بوده،[3] و بعید نیست که وی ایرانی باشد.[4]

شیخ مفید در این باره می‌فرماید: « امیرالمومنین(علیه السلام) آن‌گاه که میثم را خریده و آزاد کرد از نام او پرسید، گفت: نام من سالم است. حضرت به او فرمودند: این‌گونه از رسول خدا(صلی الله علیه واله) به یاد دارم که فرموده بود: نام قبلی تو که در عجم داشته‌‌ای، میثم بود؟ گفت: این چنین است و خدا و رسولش و شما ای امیر مؤمنان راست می‌‌گویید. امام فرمودند: به همان اسم قبلی بازگرد! پس دوباره نامش میثم شد.[5] میثم در لغت عرب از «وثم» گرفته شده است که به معنای شکستن و خرد کردن است.[6] و میثم به کسی گفته می‌‌شود که بر هرچه گذر می‌‌کند آن‌را می‌‌شکند و از بین می‌‌برد.[7]

اما مشخص نیست که معنای غیر عربی میثم نیز همین باشد. امیرالمومنین(علیه السلام) آیندۀ میثم را از سال‌‌ها قبل به او گوشزد کرده بودند، در روایت آمده است که: روزی امیر المؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار شده و به دار آویخته خواهی شد و چون سومین روز (به دار کشیدنت) شود از سوراخ‌‌هاى بینى و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش! بدان که تو بر در خانه «عمرو بن حریث» به دار آویخته خواهى شد، و تو دهمین نفرى هستی که در آن‌‌جا به دار آویخته شده و چوب تو (که بر آن به دارت زنند) کوتاه‏‌تر از آنان است. برو تا آن درخت خرمایى که بر تنه آن به صلیب کشیده می­‌شوى را نشانت دهم؛ امام(علیه السلام) (او را آورده و) محل به دار کشیدن او را نشانش داد، و میثم تا زنده بود به پاى آن درخت مى‌‏آمد و نماز می‌‌خواند و می‌‌گفت: چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفریده شده‌‏ام، و تو به خاطر من رشد کرده‌‌ای! میثم در همان سالى که او را کشتند حج به جا آورد، و (در مدینه) به خانه ام سلمه؛ همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه واله) رفت.

 ام سلمه به او گفت: تو کیستى؟ گفت: من میثم هستم، گفت‏: به خدا سوگند چه بسیار رسول خدا (صلی الله علیه واله) تو را یاد مى‌‏کرد، و سفارش تو را به على(علیه السلام) می‌‌فرمود. چون میثم از مدینه به کوفه بازگشت، عبید اللَّه بن زیاد که والی کوفه شده بود؛ دستور داد او را گرفته و به نزدش آوردند، به عبید اللَّه گفتند: این مرد از نیکوکارترین مردمان (و نزدیک‌‌ترین آنان) در نزد على(علیه السلام) بود، گفت: واى بر شما این مرد عجمى (چنین بود)؟ گفته شد: آرى! عبید اللَّه به او گفت: خداى تو کجا است؟ میثم گفت: در کمین هر ستم‌کارى است و تو یکى از آن ستم‌کاران هستى، پسر زیاد گفت: تو ای عجمى! به این جرأت رسیده‌‌ای که هر چه خواهى بگوئى! آقایت (على بن ابی طالب) گفته که من با تو چه خواهم کرد؟! میثم گفت: به من خبر داده که تو مرا (زنده) بر دار می‌‌کشی! و من می‌‌دانم بر چوب کدام درخت و در کجا و چگونه به شهادت می‌‌رسم.[8]

 عبید الله امر کرد تا دو دست و دو پاى وى را قطع کردند، اما او با همین وضعیت بر بالاى چوبه دار مشغول به بیان فضائل أمیر المؤمنین (علیه السلام) بود، گویا خطیبى است که بر روى چوبه‏‌ها سخن مى‌‏گوید. عبید الله دستور داد تا زبان او را بیرون آوردند و بریدند، سپس شکمش را دریدند تا آن که به شهادت رسید. و چنین بود که میثم همان طور که امیرالمومنین(علیه السلام) پیش‌بینی کرده بود به شهادت رسید و شهادت او ده روز قبل از آمدن امام حسین(علیه السلام) به عراق بود.[9]

منابع:
[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست‏،ص 263، المکتبة المرتضویة، نجف اشرف، بی تا؛ سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 536، انتشارات امام صادق(علیه السلام)، قم، 1418ق. [2].جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 22، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1381ش. [3]. عرب به کسانی که غیر عرب باشند، عجم می گویند البته اطلاق این کلمه به فارسی زبانان شایع است. [4]. برخی از محققان به صراحت وی را ایرانی دانسته اند. نک: عسکری، سید مترضی، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 125، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، تهران، 1382ش. [5]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج1، ص 323، موسسه آل البیت(علیه السلام)، قم، 1413ق. [6]. ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج 1، ص 433، دار العلم للملایین، بیروت، بی تا. [7].فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 8، ص 250، نشر هجرت، قم، بی تا. [8]. الارشاد، ج1، ص 323 تا 325. [9]. همان.

انتهای پیام/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۵
نظرات بینندگان
سید دوستدار ولایت
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۸/۰۶
خوشا به سعادتش ، کاش ما هم میتونستیم کمی شبیه این افراد باشیم تا مولامون حضرت صاحب الزمان (روحی له الفداء) تنها نمونه .

اللهم عجل لولیک الفرج . . . . .
حمید
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۲۳:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۸/۰۶
چه فرقی می کنه مال چه ملیتی باشد شیعه خالص بود لطفا ملی گرایی نکنید در اسلام هیچ کس بر کس دیگری برتری ندارد جز به تقوا
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۸
درسته فرقی نداره اما اولا اون عبیدالله گفت دوما یه افتخاره واسه ما که از هموطنان میثم هستیم سوما ارادت ما ایرانیان به مولا از قدیم را اشاره میکنه چون یه سریا چرندیات زیاد میگن
مهدیار
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۸/۰۷
این فقط امثال میثم (ره) هستند که می توانند بگویند:
تا نفس دارم می گم علی ولی الله
به سر دارم می گم علی ولی الله
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۸
عشق مولا علی در قلب هر انسانی که بنشیند آن شخص جاودانه می شود.عشق به مولا علی و اهل بیت پیامبر در طول عشق به خدا و پیامبر است و محال است کسی عشق خداوند و حضرت رسول(ص) در قلبش باشد و عشق مولای ما علی علیه السلام در قلبش نباشد.