SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش سرویس جهان اسلام «شیعه نیوز»، فارس گفت و گویی را با حجتالاسلام ابوالفضل هادیمنش نویسنده کتاب «یاران ایرانی اهل بیت علیهمالسلام» انجام داده است که در ادامه خلاصه سخنان وی را درباره میثم تمار می خوانید.
موالی و موالیان یعنی چه؟
میثم تمار همانطور که از اسمش مشخص است، خرما فروشی بود که در کوفه زندگی میکرد و از موالیان بود. «موالیان» عجمهایی بودند که در بین عربها زندگی میکردند. موالی به خصوص به ایرانیانی گفته میشد که در بلاد اسلامی زندگی میکردند. به بیان دیگر به ایرانیانی که از شهر و کاشانه خود آمده بودند و در مناطق عربنشین دنیای اسلام مثل کوفه که یکی از مراکز تشیع بوده، با قبایل عرب زندگی میکردند، موالی گفته میشد.
موالیان در دورههای غیر از خلافت حضرت امیرالمومنین علیهالسلام، نسبت به عربها بهره کمی از بیتالمال داشتند. اما حضرت امیر علیهالسلام در دوران خلافت خودشان این تبعیضهای اقتصادی را برداشتند.
آن حضرت بین عرب و عجم در بهرهبرداری از بیتالمال، فرقی نگذاشتند و از ایشان معروف است که عرب و عجم را به یک چشم میدیدند.
میثم تمار اهل آذربایجان بود
منطقهای که جناب میثم پیش از اسلام ساکن آنجا بودند و در آن متولد شده بودند، منطقهای به نام ران است که در آذربایجان قرار داشت.
تولد ایشان را در شهرهایی از جمله کرمان و فارس گفته اند، اما در ظاهر، نقل قویتر این است که زادگاه جناب میثم منطقه آذربایجان بوده است.
میثم، آزاد شده امیرالمومنین علی علیهالسلام
جناب میثم نیز مانند بقیه موالیان که پس از اسلام برای نزدیکی بیشتر به خاندان طهارت به مناطق عرب نشین آمده بودند، به کوفه آمده بود. ایشان اولین بار امیرالمومنین را در کوفه دیدار میکند و در آن زمان جناب میثم غلام یک زن عرب بوده و چون موالی بوده خدمتگزاری این خانواده را در کوفه انجام میداده است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام، میثم را که غلام و برده آن زن عرب بوده، میخرد و آزاد میکند،میثم آزاد شده امیرالمومنین علیهالسلام است.
کشف راز اول؛ ماجرای عجیب نام «میثم تمار»
در دیدار اولی که بین میثم و امیرالمومنین علیهالسلام اتفاق میافتد، حضرت از ایشان میپرسد که اسم تو چیست؟ و ایشان در پاسخ میگوید: «سالم». حضرت میفرمایند: اما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است.
میثم بسیار متعجب میشود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشین او امیرالمومنین علیهالسلام، درست میگویند و اسمش قبلا میثم بوده است. اما در این منطقه و کوفه هیچکس این را نمیداند و کسی از این موضوع با خبر نیست.
حضرت به میثم میفرماید: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا صلی الله و علیه و آله مرا از آن نام باخبرم کرد. حضرت به میثم که نامش را از میثم به سالم تغییر داده بود، دستور میدهند که دوباره به همان نام قبلی برگردد.
در واقع میثم، جزو حلقه اول یاران امیرالمومنین علیهالسلام و شیعیان خاص حضرت قرار میگیرد. این مطالبی بود که از آمدن جناب میثم تمار به کوفه و دیدارشان با امیرالمومنین علیهالسلام و بحث نامگذاری ایشان حکایت میکرد.
کشف راز دوم؛ پیشگویی حضرت علی علیهالسلام از شهادت میثم
ما یک صحنه پررنگ دیگری از جناب میثم داریم که در لایههای تاریخ ذکر شده و بسیار روشن است و آن داستان از این قرار است که ایشان یک صبحی خدمت امیرالمومنین علیهالسلام میرسد و به منزل حضرت میرود. حضرت در چشمان میثم خیره میشود و میفرماید: به خدا قسم روزی را میبینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را میبرند و تو را از نخل آویزان میکنند.
میثم میپرسد: آیا واقعا این اتفاق میافتد؟ حضرت میفرمایند: آری به خدای کعبه قسم که این اتفاق میافتد و این رازی است که پیامبر صلی الله علیه و آله به من گفته است. میثم در پاسخ به امیرالمومنین میگوید: هرگز پیامبر اکرم دروغ نمیگوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق میافتد.
در واقع در زندگی میثم، دو راز (نام قبلی و کیفیت از دنیا رفتن میثم) مکشوف میشود که هر دو، رازهایی هستند که امیرالمومنین علیهالسلام از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را برای میثم میگوید.
امام حسین علیهالسلام نیز از میثم یاد میکند
20 سال از این ماجرا میگذرد. امیرالمومنین و امام حسن مجتبی علیهمالسلام به شهادت رسیدهاند.
جناب میثم برای ملاقات امام حسین علیهالسلام به سمت شهر مدینه حرکت میکند. ظاهرا ایشان تا آن موقع مدینه را زیارت نکرده است و برای اولین بار به مدینه میآید. میثم سراغ خانه امام حسین علیهالسلام را میگیرد و در آنجا ام سلمه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله را میبیند.
میثم در مورد امام حسین علیهالسلام سوال میکند. جالب اینجاست ام سلمه به میثم میگوید امام حسین علیهالسلام نیز از شما زیاد یاد میکنند. طبیعتا در دورهای که امیرالمومنین علیهالسلام در کوفه بوده و حسنین علیهمالسلام نیز در کوفه بودند، مطمئنا ملاقاتهایی بین میثم و اباعبدلله اتفاق افتاده بود و وقتی ام سلمه این خبر را به میثم میدهد، میثم خیلی خوشحال میشود و میگوید دلم میخواهد زودتر امام را ببینم.
ام سلمه میگوید ایشان در منزل تشریف ندارند و به باغشان رفتهاند. میثم به دیدار امام حسین علیهالسلام میرود و با این دیدار خاطرات امیرالمومنین علیهالسلام، در دل امام حسین علیهالسلام و میثم زنده میشود.
پرده برداری میثم از راز شهادت خود نزد ابن زیاد
در نهایت پیشگویی که امیرالمومنین علیهالسلام درمورد شهادت میثم تمار میکند، به واقعیت میپیوندد. وقتی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه میشود، دستور میدهد تا یاران و مرتبطین با امام حسین علیهالسلام را دستگیر کنند.
میثم نیز دستگیر میشود و هنگامی که با دستان بسته او را به دیدار عبید الله میبرند، عبیدالله با تمسخر میگوید این برده ایرانی اینقدر مهم شده است که با حسین علیهالسلام دیدار میکند و وارد نهاد سیاست شده است.
میثم از چهرههای سرشناس کوفه بوده و همه او را به عنوان شیعه ائمه اطهار میشناختند. در جایی نقل شده که ابن زیاد به جناب میثم جسارت میکند و از اینکه میثم با دشمنان خلیفه که یزید بوده، رویارویی میکند و با امام حسین علیهالسلام ارتباط گرفته، ایشان را مورد آزار و اذیت قرار میدهد.
ابن زیاد تا حدی پیش میرود که میگوید الآن خدای تو کجاست که تو را کمک کند. میثم خون از چهره پاک میکند و میگوید در کمین تو و دشمنان است. در نهایت میثم اینقدر درشتگویی میکند و پاسخهای دندان شکن به ابن زیاد میدهد که وی میگوید چطور جرأت میکنی با من اینگونه صحبت کنی؟
میثم میگوید امیرالمومنین علیهالسلام به من گفته تو زبان مرا میبری و از نخلی آویزانم میکنی و در پایان مرا میکشی. جالب اینجاست که جناب میثم میگوید حتی من میدانم آن نخل کجاست و آن را میشناسم و اگر بخواهی به تو نشان میدهم.
سخنرانی با دست و پای بریده بالای نخل
ابن زیاد برای اینکه امیرالمومنین علیهالسلام را دروغگو خطاب کرده باشد، میگوید حالا که اینطور است، من برخلاف آن گفته کار می کنم. اما میثم که ایمان کامل به ائمه خود داشته، میگوید مولای من هرگز دروغ نمیگوید و این به واقعیت میپیوندد.
عبیدالله، میثم را زندانی میکند. میثم در زندان کوفه شروع به سخنرانی میکند و زندانیان را علیه حکومت مرکزی بنیامیه و یزید و حاکمیت کوفه یعنی عبیدالله، بر میشوراند. میثم تمار اینقدر از اینها بدگویی میکند تا نظام سلطه مجبور میشود ایشان را از زندان خارج کرده و دست و پای ایشان را بریده و بر نخلی آویزان کند.
جناب میثم هنوز بر بالای دار با دست و پای بریده، دست از برداشتن پرده از چهره کریه نظام سلطه اموی نمیکشد و برای مردم صحبت میکند و ظلم حکومت را افشا میکند. تا جایی پیش میرود که در روز سوم همان جا بالای دار عبیدالله مجبور میشود همان پیشگویی حضرت امیر علیهالسلام را رقم بزند.
تحقق وعده امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره شهادت میثم تمار
عبیدالله بن زیاد دستور میدهد تا زبان جناب میثم را میبرند و سپس ایشان با نیزهای توسط عبیدالله به شهادت میرسد. اینگونه وعده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیهالسلام درباره جناب میثم به واقعیت میپیوندد.
منابع معتبر برای مطالعه درباره زندگی و احوال میثم تمار
اگر خوانندگان راغب باشند مطالب بیشتری از ایشان بخوانند، در «الارشاد» مرحوم شیخ مفید و جلد ششم «الإصابة» و جلد سی و چهارم «بحارالانوار» این مطالب نقل شده و قابل دسترسی و استفاده است.
انتهای خبر/ م.ک