۰

آيات امامت وخلافت درقرآن

کد خبر: ۳۹۵۳
۰۰:۰۰ - ۰۸ مهر ۱۳۸۷
آيه انذار
اکنون آيات مربوط به خلافت و امامت را مورد بررسي قرار مي‏دهيم‏تا روشن شود قرآن کدام‏يک از دو نظريه را تاييد مي‏کند، اينک‏تفصيل موضوع:


1- آيه انذار نزديکان
وحي الهي در کوه حرا بر قلب پيامبر نازل گرديد و او را به‏مقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت رسالتي که بايد در سطح جهاني‏پياده گردد، و تمام ملل روي زمين، زير پرچم آئين اسلام درآيند.

فرشته وحي هرچند او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، ولي نقطه‏شروع کار و وقت تبليغ رسالت را براي مردم معين نکرد، از اين‏نظر پيامبر به مدت سه سال از دعوت عمومي، خودداري نمود. تنهااز رهگذر تماسهاي خصوصي با افراد قابل و شايسته توانست گروه‏کمي را به آئين خويش هدايت کند.

پس از گذشت‏سه سال، پيک الهي فرا رسيد، و فرمان داد که‏پيامبر دعوت همگاني خود را از طريق دعوت خويشاوندان و بستگان‏آغاز نمايد و او را با آيه زير مورد خطاب قرار داد و گفت:

(و انذر عشيرتک الاقربين واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنين‏فان عصوک فقل اني بري مما تعملون) (1) .

«بستگان نزديک خود را از عذاب الهي بيم ده، پر و بال پر مهرو مودت خود را بر سر افراد با ايمان پائين بياور(و سبت‏به‏آنان ابراز علاقه و محبت کن)و اگر با تو از در مخالفت واردشوند، بگو من از کارهاي(بد)شما بيزارم‏» .

از اين جهت پيامبر به علي(ع)دستور داد که چهل و پنج نفر ازشخصيتهاي بزرگ بني‏هاشم را براي ضيافت ناهار دعوت کند و غذائي‏از گوشت، همراه با شير آماده سازد.

مهمانان همگي در وقت معين، به حضور پيامبر شتافتند و پس ازصرف غذا «ابولهب‏» عموي پيامبر با سخنان سبک خود، مجلس را ازآمادگي براي طرح سخن و تعقيب هدف برانداخت و مجلس بدون اخذنتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسول‏خدا(ص)را ترک گفتند.

پيامبر تصميم گرفت که فرداي آن روز ضيافت ديگري ترتيب دهد وهمه آنان را جز «ابولهب‏» ، به خانه خود دعوت نمايد. بازعلي(ع)به دستور پيامبر، غذا و شير آماده نمود. و از شخصيتهاي‏برجسته و شناخته شده بني‏هاشم براي صرف ناهار و استماع سخنان‏پيامبر، دعوت به عمل آورد.

مهمانان همگي در موعد مقرر به خانه پيامبر آمدند. وي پس ازصرف غذا در مجمع بزرگي که شخصيتهاي بني‏هاشم، در آنجا گرد آمده‏بودند، براي دعوت خويشاوندان به آئين توحيد و رسالت‏خويش بپاخاست و سخنان خود را چنين آغاز نمود:

«به راستي هيچ‏گاه راهنماي مردم، به آنان دروغ نمي‏گويد:

به خدائي که جز او خدائي نيست، من فرستاده او به سوي شما وعموم جهانيان هستم.

هان آگاه باشيد همانگونه که مي‏خوابيد، مي‏ميريد، و همچنان که‏بيدار مي‏شويد(روز رستاخيز)زنده خواهيد شد، نيکوکاران به پاداش‏اعمال و بدکاران به کيفر کردار خود مي‏رسند، و بهشت جاويدان‏براي نيکوکاران و دوزخ هميشگي براي بدکاران آماده است.

هيچ‏کس از مردم براي کسان خود، چيزي بهتر از آنچه من براي شماآورده‏ام، نياورده است من خير دنيا و آخرت براي شما آورده‏ام،خدايم به من فرمان داده که شما را به توحيد و يگانگي وي ورسالت‏خويش دعوت کنم‏» .

آنگاه فرمود:

«فايکم يوازرني علي هذا الامر، علي ان يکون اخي و وصيي وخليفتي فيکم‏» .

«چه کسي از شما مرا در اين راه کمک مي‏کند، تا برادر و وصي ونماينده من در ميان شما باشد؟».

او اين جمله را گفت و مقداري مکث نمود تا ببيند کدام‏يک ازآنان به نداي او پاسخ مثبت مي‏گويد. در اين موقع سکوت آميخته بابهت و تحير بر مجلس حکومت مي‏کرد و همگي سر به زير افکنده و درفکر فرو رفته بودند.

ناگهان علي(ع)که سن او در آن روز از 15 سال (2) تجاوز نمي‏کرد،سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پيامبر کرد و گفت: اي‏پيامبر خدا من تو را در اين راه ياري مي‏کنم، سپس دست‏خود را به‏سوي پيامبر دراز کرد، تا دست او را به عنوان پيمان فداکاري‏بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد که علي(ع)بنشيند و بارديگر گفتار خود را تکرار نمود. باز علي(ع) برخاست و آمادگي خودرا اعلام کرد.

اين بار نيز پيامبر به وي دستور داد که بنشيند، در مرتبه سوم‏نيز بسان دو مرتبه پيشين جز علي(ع)کسي برنخاست، و تنها او بودکه پشتيباني خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام کرد، در اين موقع‏پيامبر، دست‏خود را بر دست علي(ع)زد و جمله تاريخي خود را درمجلس بزرگان بني‏هاشم درباره علي(ع)القاء نمود و فرمود:

«ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيکم‏» (3) .

«هان اي‏خويشاوندان و بستگان من بدانيد که علي برادر و وصي و خليفه من‏در ميان شماست‏» .

بنا به نقل سيره حلبي، دو لفظ ديگر نيز افزود و گفت: «ووزيري و وارثي‏» يعني وزير و وارث من نيز مي‏باشد.

از اين راه نخستين وصي اسلام به وسيله آخرين سفير الهي، درآغاز رسالت که هنوز جز گروه کمي به آئين وي نگرويده بود، تعيين‏گرديد.

از اين که پيامبر، نبوت خود و امامت علي(ع)را همزمان اعلام‏کرد و روزي که به بستگان خود گفت: مردم. من پيامبر خدا هستم،همان روز نيز فرمود: که علي(ع)وصي و جانشين من است، مي‏توان‏مقام و موقعيت امامت را به نحو روشن ارزيابي نمود. و اين که‏اين دو مقام از يکديگر جدا نبوده، و همواره دومي مکمل برنامه‏رسالت است.

اين حديث در اصطلاح محدثان به حديث «بدء الدعوه‏» يا«حديث‏الدار» معروف است و دلالت آن بر ولايت و خلافت علي(ع) پس ازرسول خدا(ص)روشن است و اين مي‏رساند که از روز نخست، منصب امامت‏بسان نبوت، مقام تنصيصي است نه اختياري و يا انتخابي. شگفت‏آوراين که برخي از مورخين حديث رسول خدا(ص)را در تاريخ خود به نحوصحيح آورده ولي در بخش تفسير دست‏به تحريف زده است.

محمد بن جرير طبري(224 - 310)در تاريخ خود داستان گذشته رابه نحوي که نگاشتيم، آورده است (4) .

ولي آنگاه که در تفسير خود به آيه 314 سوره شعراء مي‏رسد و برنقل شان نزول آيه مي‏پردازد، کلام پيامبر را تحريف مي‏کند ومي‏نويسد:

پيامبر رو به آنها کرد و چنين فرمود:

«فايکم يوازرني علي هذا الامر علي ان يکون اخي و کذا وکذا» . و در حقيقت‏به جاي کلمه‏هاي «اخي و وصيي و خليفتي‏»الفاظ کنائي به کار مي‏برد.

پس آنگاه که علي(ع)پشتيباني خود را از دعوت پيامبر ابرازکرد، در نقل کلام پيامبر تصرف کرده و مي‏نويسد: پيامبر فرمود:

«ان هذا اخي و کذا و کذا» .

اين نوع تحريف در تاريخ فراوان است و روز به روز بر دامنه آن‏افزوده مي‏شود خصوصا که الان کتابهاي بزرگان در دست نشر و تجديدچاپ است محققان مزدور آنچه که مربوط به تشيع و ولاي اهل‏بيت(عليهم السلام)است، در حد امکان حذف و يا تحريف مي‏کنند.

«ابن کثير» شامي نيز در تفسير خود به جاي پيروي از تاريخ‏طبري، از تفسير طبري پيروي کرده و کلمات کنائي به کار برده‏است.

شگفت‏انگيزتر کار دکتر «هيکل‏» در کتاب «حيات محمد»(ص)است. او فقط به نقل جمله نخست اکتفاء کرده است و مي‏گويد:

پيامبر چنين گفت: «فايکم يوازرني علي هذا الامر علي ان يکون‏اخي و وصيي و خليفتي فيکم‏» . ولي جمله دوم را که پيامبر بعداز برخاستن علي(ع)گفت، به کلي نقل نکرده است.

آنگاه که آن کتاب در جامعه مصر منتشر شد، خرده‏گيران متعصب،او را به خاطر نقل اين حديث‏حتي به صورت ناقص انتقاد کرده اوناچار شده که خشم خدا را بر برابر رضاي مردم بخرد از اين جهت‏در چاپ دوم و چاپهاي بعدي هر دو جمله را حذف کرد، اين است معني‏روشنفکري و آزادمنشي.


2 - آيه(انما وليکم الله)

(انما وليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه‏و يوتون الزکوه و هم راکعون) (5).

«ولي شما، خدا و پيامبر او و کساني هستند که ايمان دارند ونماز مي‏گزارند، و درحال رکوع زکات مي‏دهند» .

(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم‏الغالبون) (6) .

«هرکس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذکند، به راستي(پيروان)حزب الهي پيروزند» .

مفسران مي‏نويسند: سائلي وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد، کسي‏چيزي به او نداد، امام علي(ع)در حالي که در رکوع بود، با انگشت‏خود که انگشتري در آن بود، به فقير اشاره کرد تا انگشتري را ازدست او درآورد، او نيز انجام داد و مسجد را ترک گفت.

در اين موقع خبر به پيامبر(ص)رسيد، او رو به درگاه الهي نمودو گفت: خدايا همان‏طور که براي موسي از خاندان خويش وزيري معين‏نمودي، پروردگارا براي من نيز از اهل بيتم، وزيري معين بفرما،در اين لحظه فرشته وحي فرود آمد و آيه ياد شده را براي پيامبرخواند.

شان نزول آيه را به صورتي که نقل گرديد، شخصيت‏برجسته‏اي ازصحابه مانند خود امام، ابن عباس، عمار، جابر، ابورافع، انس بن‏مالک و عبدالله بن سلامه نقل کرده‏اند (7) .

شيوه استدلال با اين آيه بسيار روشن است، زيرا مقصود از ولي‏همان متصرف و سرپرست و آن کسي است که برخود انسان اولويت داردنه دوست. گواه اين مطلب اين است که ولايت را مقيد به فردي کرده‏است که درحال رکوع صدقه مي‏دهد، و اگر مقصود از ولايت، دوست‏بود.

اين اختصاص، به فردي اختصاص نداشت، زيرا همه مومنان به حکم‏آيه(والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض...) (8) .

از اين جهت‏براي ولي در آيه معنائي جز همين ولي و سرپرست‏نيست.

خلاصه از اين که آيه ولايت را بر سه نفر منحصر مي‏کند: خدا وپيامبر و کساني که در حال رکوع صدقه مي‏دهند، حاکي از اين است‏که اين ولايت غير از اين ولايت عمومي همه مومنان نسبت‏به يکديگراست و آن جز ولايت عامه و متصرف در امور کس ديگري نيست.

حديثي که در مورد امير مومنان وارد شده است، مويد اين مطلب‏است پيامبر گرامي فرمود:

«يا علي انت ولي کل مؤمن من بعدي‏» (9) .

«اي علي، تو پس از من ولي هر فرد با ايماني هستي‏» .

از اين که لفظ «من بعدي‏» در حديث آمده است، گواه بر اين‏است که مقصود; زعامت و سرپرستي جامعه مسلمانان است و در حقيقت‏مقصود از ولي در آيه، همان اولي بودن است که در آيه‏اي در حق‏پيامبر وارد شده است چنانکه مي‏فرمايد: (النبي اولي بالمؤمنين‏من انفسهم...) (10) .

«پيامبر به افراد با ايمان از جان آنها اولي و شايسته‏تراست‏» .

شکي نيست که پيامبر گرامي داراي مقاماتي بوده و از اين طريق‏بر امت اولويت داشت، اينک اين مقامات از نظر قرآن عبارتند از:

1 - قضاوت و داوري پيامبر چنانکه مي‏فرمايد:(انا انزلنا اليک‏الکتاب بالحق لتحکم بين الناس بما اراک الله...) (11) .

«ما قرآن را بر تو به حق نازل کرديم تا در ميان مردم باآنچه که خدا بر تو ارائه کرده است، داوري کني‏» .

2 - حق اطاعت; چنانکه مي‏فرمايد:(...اطيعوا الله و اطيعواالرسول...) (12) . «از خدا و رسولش اطاعت کنيد» ..

3 - نفوذ فرمان; چنانکه مي‏فرمايد:(...فليحذر الذين يخالفون‏عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم...) (13) .

«کساني که با فرمان پيامبر مخالفت مي‏ورزند، از آن بترسند که‏در کشاکش امتحان سخت قرار گيرند و يا با عذاب دردناکي روبه‏روشوند» .

آنچه که يادآور شديم، برخي از مقامات ولائي و حکومتي پيامبراست و در اين موارد پيامبر بر همه اولويت دارد، چنانکه‏مي‏فرمايد:(النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم...) (14) . «پيامبربه افراد با ايمان از جان آنها شايسته‏تر است‏» .

با توجه به اين اصل، ظاهر آيه اين است که ولايت‏خدا و رسول اوو ولايت‏شخص ثالثي که در حال نماز صدقه مي‏دهد، مفهوم واحدي‏دارند و اگر مقصود از ولي بودن خدا و رسول، اولويت آن دو برجان و مال مردم باشد، ولايت فرد سوم نيز به همان معني است.

شاهد بر يکسان بودن مفهوم ولايت در هر سه، آيه بعدي است که‏مي‏فرمايد:(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله‏هم الغالبون) (15) .

«هرکس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذکند، به راستي(پيروان)حزب الهي پيروزند».

از اين که پذيرش ولايت آنها مايه دخول در حزب خدا و فسخ ولايت‏آنان مايه خروج از حزب الهي است، خود گواه بر اين است که اين‏ولايت‏به معني دوستي و ياوري نيست، بلکه پذيرش ولايت است که درصورت فقدان، انسان از دائره حزب الهي بيرون مي‏رود.

نتيجه اين مي‏شود: هرکس اولويت‏خدا و پيامبر و فرد سوم رانپذيرد، تو گوئي مسلمان نيست.


پاسخ يک پرسش
گاهي گفته مي‏شود هرگاه مقصود از ولي در آيه همان زعيم اسلامي‏و متصرف در حقوق و اموال است و آيه نيز در حق علي(ع)نازل‏گرديده، لازمه آن اين است که علي(ع) نيز در حيات پيامبر(ص)داراي‏چنين مقام و موقعيتي باشد، درحالي که سرپرستي جامعه در اين بخش‏از زمان از آن پيامبر بود.

پاسخ اين پرسش روشن است تعيين يک فرد براي زعامت‏به آن معني‏نيست که در همان ظرف انتصاب کار را بر عهده بگيرد و در امورسياسي و اجتماعي مداخله کند، بلکه هدف اين است که در زمان‏نبودن زعيم رسمي، اين فرد; اين خلا را پر کند.

امير مومنان(ع)در همان زمان پيامبر(ص)داراي مقام ولايت‏بودولي چون هدف از اعطاء چنين مقام سد خلائي بود که پس از رحلت‏رسول خدا(ص)پديد مي‏آيد، طبعا بهره‏گيري از اين ولايت مربوط به‏عصر بعد خواهد بود.


پاسخ به سئوال ديگر
هرگاه مقصود از «والذين آمنوا» امير مومنان باشد، پس چرابه جاي مفرد «والذي آمن‏» صيغه جمع به کار برده است؟

پاسخ قرآن در مواردي که در مورد فردي صيغه جمع به کار برده‏است مانند آيه مباهله که مي‏فرمايد:(...و نسائنا و نسائکم وانفسنا و انفسنا) (16) . درحالي که پيامبر براي مباهله از زنان،فقط دخت گراميش حضرت زهرا(س)را آورده بود.

در باره منافقين; در مورد عبدالله بن ابي صيغه جمع به کاررفته است. چنانکه مي‏فرمايد:(يقولون لئن رجعنا الي المدينه‏ليخرجن الاعز منها الاذل) (17) . «آنان مي‏گويند اگر به مدينه بازگشتيم، عزيزان ذليلان را بيرون مي‏کنند» . و گوينده سخن،عبدالله بن ابي زعيم منافقان بود.

و همچنين آيات ديگر که در آنها صيغه جمع به جاي مفرد به کاررفته است (18) .

بنابراين استعمال صيغه جمع در مورد مفرد اشکال نخواهد داشت.

مسلما به کار بردن صيغه جمع در مورد مفرد بي‏نکته نخواهد بودو در آيات ياد شده نکته آن روشن است و شايد علت آن در آيه اين‏است که عواطف منافقان بر ضد امام تحريک نشود و بدانند که اين‏يک قانون کلي است و امکان دارد افراد و مصاديق فراوان پيدا کندکه فعلا مصداق آن علي بن ابي طالب(ع)است.

«زمخشري‏» در «کشاف‏» خود نکته ديگري نيز ياد مي‏کند و آن‏اين که: «با آوردن صيغه جمع مي‏خواهد علاقه افراد را بر اين کارتحريک کند و آنها بکوشند خود را به حد کمال برسانند (19) .



--------------------------------------------------------------------------------

1) شعراء:216 - 214.

2) به قولي‏13 سال.

3) تاريخ طبري، ج‏2، ص‏216 - کامل ابن اثير، ج‏2، ص 24 - سيره‏حلبي، ج‏1، ص 321 - شرح شفاي قاضي عياض، ج‏3، ص‏37 و غيره.

4) مدرک قبل.

5) مائده: 55.

6) مائده:56

7) کنزالعمال، ص 405، حديث‏شماره‏137 - تفسير فخر رازي، ج‏12،ص‏26 - تفسير نيشابوري، ج‏6، ص 154.

8) توبه: 71.

9) مسند احمد، ج‏4، ص‏437 - مستدرک حاکم، ج‏3، ص 111.

10) احزاب:6.

11) نساء: 105.

12) نساء:59.

13) نور:63.

14) احزاب:6.

15) مائده: 55

16) آل عمران: 61.

17) منافقين: 8.

18) مانند: آيه يکم از سوره ممتحنه که مي‏فرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا لا تتخذوا عدوي و عدوکم اولياء...» مفسران‏مي‏گويند: مقصود از افراد با ايمان خاطب بن ابي بلتعه است.

19) کشاف: ج‏1، ص‏247.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: