۰

چرا جامعه ایران دوقطبی و خشن شده است؟

جامعه ایران به شکل باورنکردنی دچار خشونت شده و دوقطبی عجیبی سراسر جامعه را فرا گرفته است. اما چرا چنین شرایطی ایجاد شده است؟ سعید معیدفر جامعه‌شناس این موضوع را تحلیل کرده است. او معتقد است ما دچار نوعی خشونت سازمان‌یافته هستیم.
کد خبر: ۲۸۵۱۵۳
۱۰:۲۷ - ۲۰ آبان ۱۴۰۲

شیعه نیوز| جامعه ایران به شکل باورنکردنی دچار خشونت شده و دوقطبی عجیبی سراسر جامعه را فرا گرفته است. اما چرا چنین شرایطی ایجاد شده است؟ سعید معیدفر جامعه‌شناس این موضوع را تحلیل کرده است. او معتقد است ما دچار نوعی خشونت سازمان‌یافته هستیم.

به گزارش «شیعه نیوز»، جامعه ایران این روزها جامعه خشونت و دوقطبی است؛ در اعتراضات کار به قتل می‌کشد. خانواده مقتول خواهان اعدام همه معترضان هستند. خانواده بیمار پزشک را کتک می‌کند و پزشک خودکشی می‌کند! رئییس دانشکده علوم اجتماعی مهمترین دانشگاه ایران با ادبیاتی خشن و دور از شأن به دانشجویان می‌تازد و آنها را فاحشه می‌خواند. بازیگر تراز اول سینما در نشست خبری جوری با رقیب خود دعوا می‌کند که گویی موضوع پدرکشتگی قدیمی است نه بحث بر سر یک ایده! کوهنوردانی که به طبیعت رفته‌اند، جوری توسط طیف مقابل مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند که انگار قرار است انتقام خون امام حسین از آنها گرفته شود و ...

از این دست اخبار دست‌کم روزی یکبار شنیده می‌شود. اما دلیل این حجم خشونت در جامعه چیست؟ سعید معیدفر رئیس انجمن جامعه شناسی ایران در گفت‌گو با رویداد ۲۴ به تشریح ریشه‌های ترویج خشونت در جامعه و تبعات سهمگین آن پرداخته است: بخش‌هایی از این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

*‌ خشونت پدیده‌ای است که هم بعد فردی دارد که بیشتر روانشناس‌ها روی این وجه از خشونت متمرکز هستند که چرا انسان به خشونت می‌گراید. معمولاً زمانی که افراد به عنوان عضو خانواده، جامعه یا هر گروه اجتماعی دیگر هستند، می‌توانند از طریق عرف، هنجار‌ها و قوانین و همه آن مواردی که تنظیم‌کننده ارتباط آدم‌ها در همه عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است، به هدف‌های خود برسند و نیاز‌های خودشان را برطرف کنند تا به عنوان یک شهروند مورد شناسایی قرار بگیرند. اما زمانی که در حوزه قوانین و عرف ناکارآمد می‌شوند و به تاًمین نیاز‌های حداقلِ معیشتی، امنیتی و روحی و روانی عاجز می‌مانند، ناچار می‌شوند دست به خشونت بزنند. یعنی برای تحقق خواسته‌های‌شان تصمیم به رفتار خشن می‌گیرند.

*‌ در بحث دیگر، خشونت امری سازمان‌یافته است. خشونت سازمانی نوعی از خشونت است که در آن گروهی علیه گروه دیگر اعمال می‌کنند که این نوع از خشونت در چارچوب یک ایدئولوژیک یا در چارچوب یک باور‌ها یا اعتقاد‌هایی به این نتیجه می‌رسند خودشان برحق و گروه‌های دیگر افرادی هستند که از هر جهت لایق زندگی و حیات نیستند؛ بنابراین تلاش‌شان را به کار می‌گیرند خودشان را بر گروه‌های دیگر غلبه بدهند که در همین عرصه‌ها در حوزه‌های مادی، روانی، شخصیتی و ... متعرض گروه‌های دیگر شوند که این می‌تواند زمینه ابراز خشونت را ابراز کند که این نوع تحرک در دنیای امروز در قضایای خاورمیانه قابل مشاهده است که اسرائیلی‌ها بر اساس اندیشه‌های صهیونیستی یهودی‌ها خودشان را برحق دانسته و فلسطینی‌ها را نابرحق می‌دانند و بالعکس.

*‌ جامعه امروزِ ایران با هر دو نوع خشونت مواجه است. البته این روز‌ها شرایط برای ناکام شدن افراد فراهم است و زندگی نیز بسیار دشوار شده است. به طوری‌که مردم در همه عرصه قدرت و توانایی زیست معمولی و به هنجار را در چارچوب قوانین از دست داده اند؛ بنابراین لحظه به لحظه درگیر بحران و مساٌله شده و نهایتاً از حالت عادی خارج می‌شوند که در چنین حالتی در خانه و در جامعه دست به خشونت می‌زنند و درگیری‌های کلامی و هتک حیثیت افراد هم رواج پیدا می‌کند که ریشه‌های چنین رفتاری به ناکامی افراد برای تاًمین حداقل‌های زندگی بر می‌گردد.

*‌ نظام سیاسی حاکم در ایران به شدت ناکارآمد است و به همین دلیل مشکلات عظیم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در کشور خودنمایی می‌کند، بنابراین میل به خشونت هم در افراد به قدری زیاد شده است که حتی درون خانه‌ها هم سرایت کرده است. آنهم خانه‌ای که در روز‌های نه چندان دور محل امن بود.

*‌ ما نوعی از سیاست داریم که ریشه در انقلابی ایدئولوژی دارد که یک سمت را تطهیر می‌کنند و «دگری» را به دلیل تفاوت نظر سرکوب می‌کند. در واقع برای این کار شروع به اعمال خشونت می‌کنند. بعد از انقلاب، آرام‌آرام «دگر»ی‌ها و گروه‌های مقابل افزایش پیدا کردند؛ به این معنی که مخاطبان خشونت اولیه تغییر پیدا می‌کند و شامل کسانی می‌شود که در گذشته جزیی از انقلابیون بودند.

*‌ به همان میزان که انقلاب ایدئولوژیک جلوتر می‌آید، به تدریج گروه‌های دیگر را کنار می‌زند و گروهِ حداقلی و حداقلی کم‌کم مقابل بقیه گروه‌های اجتماعی، اقوام، نخبگان، گروه‌های فرهنگی و ... قرار می‌دهد و همچنین خودش را برحق می‌داند و در نتیجه، اعمال هرگونه خشونت به گروه‌های دیگر را حق طبیعی خودش می‌داند که به این نوع خشونت، خشونت سازمان‌یافته می‌گویند. وقتی کار به اینجا می‌رسد، حتی با گروه‌هایی که در اول راه با آن‌ها هم‌پیمان بودند، به مشکل می‌خورند که این باعث ناکاراَمدی می‌شود و در نتیجه جامعه را در همه زمینه‌ها زمین می‌زند. یعنی در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بحران اوج می‌گیرد. در چنین وضعیتی میزان آسیب‌های اجتماعی افزایش پیدا می‌کند، میزان فقر، سرقت، هتک حیثیت و دعوا بر سر کوچک‌ترین مسائل مختلف رواج پیدا می‌کند و در نتیجه سرتاسر جامعه مملو از خشونت می‌شود.

*‌ اگر خشونت کنترل نشود، نظام سیاسی با چالش‌هایی جدی مواجه می‌شود که الان جامعه ما به همانجا رسیده است. یعنی خشونت قابل کنترل نیست و در همه ابعاد تاثیرات منفی به جای گذاشته است. به هرحال خشونت، خشونت می‌آورد و قطعاً اولین رویکرد‌ها به تدریج به سخت‌ترین رویکرد‌ها تبدیل می‌شوند. یعنی خشونتی که در روزگار گذشته و در خانواده جریان نداشت، امروز این نهاد بسیار مهم را هم در بر گرفته است. یعنی ما اگر قبلاً عمدتاً خشونت را در عرصه‌های خارج از خانه می‌دیدیم، امروز خشونت را در خانواده می‌بینیم که منجر به افزایش آمار طلاق، درگیری و ... شده است تا خانه که امن‌ترین مکان برای زندگی است، به طور کاملاً نگران‌کننده‌ای برای همه ناامن شود.

*‌ وقتی جامعه به خشونت عادت پیدا می‌کند، زندگی اجتماعی آرام نیست. با این توضیح که افراد به طور طبیعی از بودن در چنین خانواده‌ای و در چنین جامعه‌ای حس و حال خوبی ندارند که این می‌تواند منجر به فروپاشی اجتماعی و فروپاشی فرد شود، یعنی فردی که متاسفانه همه رشته‌های همبستگی اش با دیگران قطع یا درگیر خشونت شده است تا تنهای تنها باشد. عده‌ای این جامعه را برای همیشه رها می‌کنند و عده دیگری خشونت را چشیده و در درون آن قرار می‌گیرند و حتی امکان دارد، عده‌ای دست به خودکشی بزنند.

 
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: