۰

وقایع روز اول محرم و نحوه شهادت حضرت مسلم بن عقیل

امام حسین(ع) و یاران با وفای ایشان در جنگی که حدود هشت ساعت به طول انجامید، به شهادت رسیدند، هیچ موضوعی در تاریخ اسلام به‌ اندازه عاشورا ریزبینانه و جزئی گزارش نشده و شاید یکی از دلایل آن حقانیت شهدای کربلا و ضرورت تبیین حقیقت ماجرایی فوق ظالمانه و آگاه بخشی مردم از ظلم ظالم به مظلوم و اهداف والای قافله آزادگی است.
کد خبر: ۲۵۹۱۱۷
۱۵:۰۱ - ۱۸ مرداد ۱۴۰۰

به گزارش «شیعه نیوز»، امام حسین(ع) و یاران با وفای ایشان در جنگی که حدود هشت ساعت به طول انجامید، به شهادت رسیدند، هیچ موضوعی در تاریخ اسلام به‌ اندازه عاشورا ریزبینانه و جزئی گزارش نشده و شاید یکی از دلایل آن حقانیت شهدای کربلا و ضرورت تبیین حقیقت ماجرایی فوق ظالمانه و آگاه بخشی مردم از ظلم ظالم به مظلوم و اهداف والای قافله آزادگی است.

در بیان حوادث و جریانات ۱۰ روز دهه اول محرم الحرام یا به تعبیری دهه عاشورا باید گفت که در روز اول حادثه خاصِ مشخصی در تاریخ معین نشده است. در تاریخ ذکر شده که روز دوم محرم امام حسین(ع) به سرزمین کربلا رسیدند. بنابراین شاید مناسب باشد که در روز اول محرم راجع به اصل ملاقات یا برخورد امام حسین(ع) با «حربن یزید ریاحی یربوعی تمیمی» که سرکرده هزار سواره نظام عمدتاً از قبیله بنی تمیم عراق بود، بپردازیم.

قبیله بنی تمیم یکی از دو قبیله بزرگ کوفه بودند که بیشتر تشیع در میان آنها رواج داشته لذاست که می بینیم حربن یزید از میان آنها، توبه می کند و متمایل به سوی امام حسین(ع) و شهادت در رکاب آن حضرت می شود. ابن زیاد «حصین بن تمیم تمیمی یربوعی» را بعد از اینکه وارد کوفه شد به عنوان رییس پلیس خود برگزیده بود و لذاست که او از قبیله خود، حربن یزید تمیمی را برای پیشتازی به سوی امام حسین(ع) انتخاب کرد. به حر مأموریت داده شد که امام حسین(ع) را محاصره کند و با حالت محاصره آن حضرت را به اجبار وارد بر عبیدالله بن زیاد در کوفه کند.

آنطور که در خبر معتبر آمده است، وقتی حر با امام حسین(ع) ملاقات کرد، مأموریت خود را خدمت امام حسین(ع) چنین عرض کرد بنابراین مناسب ترین خبر مربوط به ملاقات امام حسین(ع) با حربن یزید ریاحی همین خبر است.

در مورد علت سوگواری شهادت امام حسین(ع) از روز اول محرم نیز باید گفت؛ گرچه شیعه از قدیم براساس سنت عرفی جاری در بزرگداشت یا احترام به درگذشتگانشان عمل می کردند و به طبع قبل از درگذشتشان مجلس سوگواری گرفته نمی شد و مجلس سوگواری برای پس از درگذشت بوده است، اما برخلاف این سنت و عرف جاری، شیعه از سوی امامان معصوم، از امام چهارم زین‌العابدین(ع) تا امام یازدهم امام حسن عسگری(ع) همچنان دعوت به برپایی نشست های یادآوری امام حسین(ع) می شدند و در این میان خبر معتبری از مرحوم شیخ صدوق متوفی ۳۸۰ هجری است (شیخ صدوق دومین عالم بعد از شروع دوران غیبت کبری است که قبل از ایشان مرحوم شیخ کلینی بوده و پس از ایشان هم مرحوم شیخ مفید و پس از آن علمای شیعه یکی پس از دیگری به عنوان مراجع وقت به علل و عواملی تعیین شدند) مرحوم شیخ صدوق از حضرت موسی بن جعفر کاظم(ع) به نقل از فرزند ارجمندشان امام رضا(ع) آمده است که «کَانَ أَبِی» پدرم امام موسی بن جعفر اینگونه بود که وقتی هلال ماه محرم دیده می شد، حزن و غم و اندوه پدرم شروع می شد و روز به روز بر حزن و غم و اندوهش افزوده می شد تا اینکه می رسید به روز عاشورا که روز عاشورا اوج حزن و غم و اندوه پدرم حضرت موسی بن جعفر(ع) بود و در این روزها خندان دیده نمی شد.

ادامه خبر گزارش بسیار گزیده و مختصری است در کیفیت شهادت امام حسین(ع) و بنا بر مشهور ۱۸ تن از هاشمیان همراه سیدالشهدا؛ به هر ترتیب این خبر موجب این شده که شیعیان و پیروان ائمه معصومین، مجالس اجابت دعوت ائمه اطهار به برپایی مجالس و نشست های یادآوری امام حسین(ع) را قبل از شهادت آن حضرت یعنی از ابتدای محرم برپا کنند و این مساله پاسخ این است که چرا شیعه برخلاف عرف جاری مردم، بزرگداشت امام حسین(ع) را بعد از شهادت شروع نمی کنند و ۹ روز قبل از شهادت شروع به عزاداری می کنند البته جواب دیگر در این باره این است که در واقع نمی خواستند بزرگداشت امام حسین(ع) مثل بزرگداشت و تجلیل هر درگذشته ای باشد.

در تجلیل از درگذشتگان عادی مطالبی نیست که برای مردم بازگو شود و این غیر از شخصیت امام حسین(ع) است که مقصد اصلی برپایی این مجالس یادآوری قیام حضرت امام حسین(ع) و علل و عوامل و اهداف این قیام است؛ لذاست که مجالس از ابتدا منعقد می شود که این مطالب به صورت تدریجی از ابتدای مطالبه بیعت برای یزید بن معاویه از آن حضرت در مدینه منوره که موجب خروج آن حضرت از مدینه و پناه بردن به مکه شده است تا انتهای شهادت که البته تمام این گزارشات و اخبار را یک روزه نمی توان در یک مجلس تمام کرد لذاست که این مجالس را در دهه محرم تقسیم کردند تا بتوان در هر مجلسی گوشه ای از اخبار مربوط به قیام امام حسین(ع) را با یکدیگر بازگویی و یادآوری کنند.

شیعیان در این دهه به عرب و عجم تقسیم شدند که هر روز از دهه را به نام بخشی از اخبار امام حسین(ع) تقسیم کردند. به عنوان مثال شیعیان فارس و ایرانی مجلس روز اول محرم را به نام اولین شهید راه امام حسین(ع)، حضرت مسلم بن عقیل برپا می کنند که اخبار نخستین شهید راه امام حسین(ع) را در نخستین روز دهه محرم بازگو کرده باشند در صورتی که از قدیم در مجالس و محافل شیعیان عرب، شب و روز اول محرم را اختصاص به بررسی و بازگو کردن اخبار ائمه اطهار(ع) در دعوت شیعیان و پیروانشان به اقامه این مجالس بوده است که انصافاً هر دو، مناسبت های درستی است.

شهاد حضرت مسلم بن عقیل

پس از اینکه مسلم بن عقیل دستگیر شد و او را نزد عبیدالله بن زیاد بن ابیه مشهور به ابن مرجانه یا ابن زیاد آوردند، عبیدالله به مسلم بن عقیل رو کرد و گفت: «بگو ای پسر عقیل. تو به کوفه آمدی تا مردمانش را که متحد بودند و نظر واحدی داشتند، متفرق سازی و میانشان چند دستگی ایجاد کنی و آنها را به جان هم بیندازی؟» مسلم گفت: «هرگز! من نیامدم، بلکه مردمان این شهر گفتند: پدر تو خون آنان را ریخته، نیکانشان را کشته و مانند کسری و قیصر با آنان رفتار نموده است. پس من (به دعوت آنان) آمدم تا به عدالت رفتار کنم و به حکم قرآن عمل نمایم.»

عبیدالله که گویا پاسخی به مسلم نداشت، جز آنکه او را با تهمت فسق و فجور متهم سازد، گفت: «تو را به این امور چه کار؟ مگر ما با عدالت و حکم قرآن بین مردم عمل نمی کردیم، زمانی که تو در مدینه به سر می بردی و شراب می نوشیدی!» مسلم گفت: «من راب می نوشم؟ به خدا سوگند، خود او بهتر می داند که تو راست نگفتی و با دلیل سخن نمی گویی و ندانسته سخن گفتی. من چنین نیستم که گفتی. تو از من به شراب نوشی نزدیکتری؛ زیرا کسی به شراب سزاوارتر است که در خون مسلمانان غوطه وری کرده، جانی را می گیرد که خداوند کشتنش را حرام می داند و بدون قصاص انسانی را کشته، به حرام خون ریخته، مردم را بر اساس خشم، دشمنی و بدگمانی به قتل می رساند؛ اما باز هم به لهو و لعب خویش ادامه می دهد چنان که گویی مرتکب هیچ خطایی نشده است!»

ابن زیاد گفت: «ای فاسق، تو آرزوی چیزی را داشتی که خداوند مانع از آن شده، تو را سزاوار آن ندید!» مسلم گفت: «چه کسی سزاوار آن است، ای پسر زیاد؟»

عبیدالله گفت: «امیر المؤمنین یزید!» مسلم گفت: «خدا را سپاس می گویم در هر حال، ما به داوری او در بین خود و شما راضی هستیم.» عبیدالله گفت: «گویا گمان می کنی شما در آن (حکومت و خلافت) سهمی دارید!»

مسلم گفت: «به خدا این گمان نیست، بلکه عین یقین است.» عبیدالله گفت: «خداوند مرا بکشد اگر تو را نکشم، آن هم کشتنی که در اسلام بی سابقه است!» مسلم گفت: «به راستی که تو سزاوارتر از هر کس دیگری هستی در بدعت گذاری در اسلام. تو هرگز بدترین نحوه کشتن، مثله نمودن، بدسرشتی و ناجوانمردی را کنار نمی گذاری و هیچ یک از مردم بیش از تو سزاوار این امر نیست.»

آنگاه عبیدالله به مسلم دشنام داد و به حسین، علی و عقیل نیز دشنام داد. مسلم ساکت شد و سخنی نگفت. عبیدالله به جلادان نحوه کشتن مسلم را که بدان تهدید کرده بود (کشتنی ابتکاری و جدید در نوع خود و در جهان اسلام) چنین توضیح داد: «بر بالای دارالاماره بروید و ابتدا سرش را جدا کنید و به پایین بیندازید، سپس پیکرش را بدان ملحق کنید.»
مسلم به محمد بن اشعث رو کرد و گفت: «به خدا قسم اگر به من امان نداده بودی، هرگز تسلیم نمی شدم. حال شمشیر خود را در دفاع از من بالا ببر؛ چرا که امان من بر ذمه توست.» اما پسر اشعث پاسخی نداد. مسلم بار دیگر به ابن زیاد رو کرد و گفت: «به خدا سوگند اگر بین ما قرابتی بود، مرا نمی کشتی.»

عبید الله با صدایی بلند گفت: «کجاست آن شخصی که مسلم با شمشیر بر سر و گردش زده بود؟» یعی بُکیر بن حُمران احمری. وقتی حاضر شد، عبیدالله به او گفت: «همراه مسلم بر پشت بام قصر برو و گردنش را بزن.»

نگهبانان، مسلم را کشاندند تا به پشت بام ببرند. در این هنگام مسلم دعایی کرد و گفت: «خداوندا، داوری کن میان ما و قومی که فریبمان دادند، به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند!» نگهبانان او را در حالی بردند که تکبیر می گفت، استغفار می کرد و بر فرشتگان و پیامبران درود می فرستاد.

او را در جهتی قرار دادند که مشرف به بازار قصابان بود. آنگاه بُکیر احمری سرش را جدا کرد و نگهبانان آن را از بالای قصر به پایین انداختند. پس از آن پیکر شریفش را بدان ملحق ساختند. بکیر احمری از پشت بام به پایین آمد. ابن زیاد پرسید: «او را کشتی؟» گفت: «آری!» پرسید: «هنگامی که او را پشت بام می بردید، چه می گفت؟»

بکیر گفت: «تکبیر و تسبیح می گفت و استغفار می کرد؛ اما وقتی به او نزدیک شدم تا او را بکشم، گفت: خداوندا، داوری کن میان ما و قومی که فریبمان دادند، به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساخته، به قتل رساندند.» من نیز گفتم: «سپاس خدای را که مرا بر تو مسلط ساخت!» سپس ضربتی زدم که مؤثر واقع نشد، آنگاه ضربت دوم را زدم و او را کشتم.

تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۷۷ و ۳۷۸، به نقل از ابی مخنف، الارشاد، ج ۲ ص ۶۲ و ۶۳

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: