۱
فروغ ولايت؛ بازخواني زندگي امير مؤمنان(ع) از تولد تا شهادت

زندگانى حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) قبل از بعثت پيامبر (صلی الله وعلیه واله و سلم)

امير مؤمنان از صلب پدرى چون ابوطالب ديده به جهان گشود. ابوطالب بزرگ بطحاء "مكه " و رئيس بنى‎هاشم بود. سراسر وجود او كانونى از سماحت و بخشش، عطوفت و مهر، جانبازى و فداكارى در راه آيين توحيد بود. مادر وى، فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است. وى از نخستين زنانى است كه به پيامبر ايمان آورد.
کد خبر: ۲۱۵۷۴
۱۷:۰۵ - ۲۴ خرداد ۱۳۹۰
SHIA-NEWS شيعه نيوز:


به گزارش «شيعه نيوز» جامعه انسانى از ديدگاه تحليگران، به‏مانند دريايى است آرام و بى‏حركت؛ كه با گذشت زمان، بخشى از آن به خشكى گراييده، چه بس در طولانى مدتى، به كلى نابود گردد. تنها چيزى كه به اين درياى ساكن و آران، حركت بخشيده، آن را به خروش وا مى دارد، وزش بادها و طوفانهاى تند و ملايم است. طوفانها و بادها مى آيند و موجهامى سازند و سرنوشت كشتيها را رقم مى زنند و از اين جاست كه برخى موجها كشتى شكنند و مرگ آفرين و برخى ديگر، نجات بخش و زندگى ساز.
آرى، مردان بزرگ و شخصيتهاى تاريخ ساز، همان موج آفرينان جوامع بشرى هستند كه گاه آنها را به هلاكت وبدبختى و گاه به حيات و سعادت هميشگى رهبرى مى كنند.
و بى ترديد، رهبران آسمانى و پيامبران بزرگ خداوند و نمايندگان پاك و وارسته ى آنان، موج فرينانى هستند كه باموج هدايت بى نظير خود، كشتى جامعه را، كه از طريق پرورش خرد و منطق و دعوت آدميان به ساختن ساى جاويدان، به ساحل نجات و نيكبختى ابدى رهنمون شده، تمدنى بر اساس پايه هاى الهى و انسانى پى مى ريزند.
اين عظمت آفرينان هميشه ى عرصه ى پيكار با پليديها و زشتيها، با روش هدايتى خداگونه ى خود، عزت و كرامت را براى جوامع انسانى به ارمغان مى آورند؛ كه به گواهى تاريخ، هر آنجا كه نور وحى درخشيده است، منطق و خرد آمدمى شكفتن گرفته، باعث پيشرفت تمدن بشرى شده است.
پيامبر اسلام (ص)، نورى بود كه در دل ظلمت جهل و بت انسانها درخشيد و جامعه ى عفريت زده ى آن روزگاران را بافرشته ى انسانيت آشنا ساخت و تمدنى را پى نهاد كه به تصديق همگان، پربارترين و زيباترين تمدنهاست كه تاكنون، دنياهمانند آن را به خود نديده است. و اگر، و فقط اگر، مسلمانان در مسير كه حضرتش براى جامعه ى اسلامى ترسيم نموده بود، گام بر مى داشتند و از اختلاف و دو دستگى، و انا نيت و تعصب دست مى كشيدند، به يقين و صديقين، تاكنون، درخلال گذشت اين چهارده قرن، ميوه هاى شيرينتر و گواراترى از شجره ى مباركه ى تمدن شكوهمند اسلامى بر مى چيند ومجد و عظمت خود را در جهان پر ظلم و فساد، نگهبان مى بودند. اما افسوس و هزار افسوس كه پس از رحلت جانگدازپيامبر ختمى مرتبت (ص)، جدال و پرخاشگرى، و هوا پرستى و مقام طلبى، بر بخشى از مسلمانان چيره گشت وانحرافى بزرگ و بس خطرناك در مسير هدايت الهى پديد آورد و خط مستقيم رهبرى را آسيب فراوان زد.
به راستى، ناخشنودى جامعه ى آن روز از چه روى بود؟ و به كدامين علت، طريق ناسپاسى و طغيانگرى اختياركردند؟
بلى، ناسپاسى و ناخشنودى آنان، به جهت مخالفت با امامى بود كه پيامبر اكرم (ص)، در مناسبتها و رويدادهاى مختلف، به آنان معرفى كرده بود. عالمان و دانشمندان، سياستمداران و مدبران،... و خلاصه بزرگترين رهبر الهى بعد ازپيامبر اكرم (ص)، بيست و پنج سال تمام در كنج خانه نشست و تنها توانست از تفرق جامعه ى اسلامى نوپاى آن روزجلوگيرى به عمل آورد. و به يقين مى توان گفت كه جهان آن روز، نه تنها على (ع) را نشناخت، بلكه حتى درك گوشه اى از فضايل آن امام بزرگ را نيز نداشت.
اما پس از آن بيست و پنج سال گوشه نشينى، كه به تعبير حضرتش به مانند خارى در چشم و استخوانى در گلو بود،هنگامى كه انحرافات جامعه از خط مستقيم رهبرى پيامبر (ص) كاملاً آشكار گشت و مسلمانان آمادگى يافتند تا ازدست رفته ها را به دست آوردند، به سراغ رهبر واقعى و شخصيت والا و مربى بزرگ خود رفتند تا او، بار ديگر، به انحرافات پايان بخشيده، حكومت عدل و قسط را همان گونه كه پيامبر (ص) مى خواست، برپا سازد. اگر چه آنان با اين هدف مقدس، دست بيعت با على (ع) دادند و ايشان نيز به حكم فرمان خداوند كه هنگام فراهم شدن زمينه براى برپاساختن حكومت عدل و قسط، بايد به پا خاست با آنان بيعت كرد؛ ولى انحراف در جامعه اسلامى به قدرى وسيع وگسترده بود كه ترميم آن جز با جهاد و قتال با منحرفان امكان پذيرنبود.
از اين رو، دوران خلافت آن رادمرد و اسوه ى ايمان، صرف پرداختن به جنگهاى داخلى شد. از نبرد با ناكثان "پيمان شكنان " آغاز گرديد و با ريشه كن كردن مارقان "از دين بيرون رفتگان " خاتمه يافت و سرانجام توسط بقاياى دشمنانان داخلى "خوارج نهروان " و به دست شقى ترين فرد هميشه ى تاريخ، در خانه ى خدا، شربت شهادت نوشيد، همچنان كه درخانه ى خدا ديده به جهان گشوده بود. و زندگى پر بركت و گرانبهاى خود را در پيمودن راه ميان اين دو معبد مقدس "كعبه و محراب كوفه " گذراند.
مجموع زندگانى امير مؤمنان، على بن ابى طالب (ع) را مى توان به پنج دوره تقسيم نمود:

1- از ولايت تا بعثت.

2- از بعثت تا هجرت.

3- از هجرت تا رحلت پيامبر (ص).

4- از رحلت پيامبر (ص) تا خلافت.

5- از خلافت تا شهادت.

فصل بندى كتاب حاضر، مبناى دوره هاى فوق مى باشد. در اين پنج فصل، زندگى على (ع) به صورت گويا ومستند، بيان شده است. تلاش ما بر آن بوده است كه از هر نوع مبالغه و حدسهاى بى اساس دورى جوييم. كوشيده ايم كه ارجاع به مصادر اصلى، نه اطناب ممل باشد و نه ايجاز مخل؛ بلكه مصادر و مآخذ را تا جايى كه براى نوع خوانندگان فارسى زبان ملال آور نباشد، و به قدر كفايت، بيان كرده ايم.
زمانى كه نگارنده از طبع و نشر كتاب فروغ ابديت "دوره ى كامل زندگانى پيامبر اكرم (ص) " فارغ گشت، تصمى گرفت زندگانى پر افتخار نخستين پيشواى شيعيان جهان، على بن ابى طالب (ع) را نيز مطابق با شيوه ى همان كتاب، به رشته ى تحرير در آورد كه خوشبختانه توفيق نيز رفيق گرديد و چهار بخش از زندگانى آن حضرت، در يك جلد منتشر گشت. ولى پيدايش مكاتب انحرافى والحادى در فضاى باز سياسى انقلاب اسلامى، فكر نويسنده را متوجه مبارزه با اين آفات، بالاخص مبارزه با ماركسيسم نمود و او را از ادامه ى خدمت در آستان مقدس پيشواى پرهيزگاران، على بن ابى طالب (ع) بازداشت. اما، پس از مدتى، بار ديگر توفيقى نصيب گشت و به تأليف بخش پنجم و ششم از زندگانى آن حضرت كه حساسترين و پرآوازه ترين دوران زندگى ايشان است، پرداخت و توانست دوره ى كامل زندگى آن امام بزرگواررا به صورت تحليلى و مستند، و در قالب نگارش متناسب با فرهنگ اين روزگار، تقديم آستان مقدس حضرتش نمايد.
تذكار
در اينجا تذكر نكته اى لازم است:
كتاب حاضر، همان طور كه ذكر شد، زندگى عادى و شخصى امام (ع) را ترسيم مى كند؛ ولى فصول ديگر از زندگى آن حضرت، همچون: علم و دانش، زهد و پارسايى، فضايل و مناقب، خطبه ها و خطابه ها، رسائل و نامه ها، پندها وكلمات قصار، احتجاجات و مناظرات، اصحاب و ياران ايشان و سرگذشت آنان، معجزات و كرامات، قضاوتها وداوريهاى محير العقول و... در اين كتاب مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است؛ كه اين موضوعات، هر يك به تنهايى، مجالى ديگر و كتابى جداگانه مى طلبد.
نگارنده ى كتاب فروغ ولايت، با صراحت هر چه تمامتر، معترف است كه نتوانسته است حتى نيمرخى روشن ازچهره ى نورانى زندگى آن حضرت را در اين اوراق ترسمى نمايد. ولى، افتخار دارد كه در رديف خريداران يوسف در آمده است، هر چند كه به اين بهاى اندك، تار مويى از آن يوسف زمان نيز نصيبش نگردد. اما چه كند كه:
ما كل ما يتمنى المرء يدركه تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن
تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن
جعفر سبحانى


زندگانى حضرت امير المؤمنين على (ع) قبل از بعثت پيامبر
-----------------------------------------------------------------
مردان بزرگ و دوستان و دشمنانشان
درباره ى شخصيت هاى بزرگ جهان موضعگيرى هاى متفاوت و گاه متضاد بسيار مى شود؛ دوستانى پيدا مى كنند كه در راه آنان سر از پا نمى شناسند و پروانه وار هستى خود را فداى ايشان مى كنند و به پاس دوستى بدترين شماتت ها وسخت ترين شكنجه ها را به جان پذيرا مى شوند. و متقابلاً، دشمنانى پيدا مى كنند لجوج و كينه توز كه به هيچ وجه حاضر نمى شوند دست از دشمنى خود بردارند و راه صلح و صفا را پيش گيرند.
دوستى و دشمنى اين افراد گاه چنان شدت و وسعت مى گيرد كه حد و مرزى نمى شناسد و زمان و مكان را درمى نوردد و به زمانهاى بعد و مكان هاى ديگر نيز دامن مى كشد. شدت و دامنه ى اين نفوذ بستگى كامل به عظمت و علوّشخصيت انسان دارد.
در ميان شخصيت هاى بزرگ جهان هيچ كس به اندازه ى حضرت على (ع) مورد داوريهاى ضد و نقيض واقع نشده، درصحنه ى جذب و دفع، محل توجه دو قطب مخالف قرار نگرفته است. از ميان شخصيت هاى عظيم انسانى شايد فقط حضرت مسيح (ع) را بتوان از اين حيث مانند حضرت على (ع) دانست، زيرا وى نيز، در قلمرو دوستى و دشمنى،توجه دو گروه كاملاً متضاد را به خود جلب كرده است و از اين لحاظ يك نوع مشابهت ميان اين دو رهبر آسمانى مشاهده مى شود.
حضرت مسيح، به پندار غالب مسيحيان، همان خداى مجسم و متجسد است كه براى نجات بندگان خود از گناه موروثى از پدر "حضرت آدم " به زمين آمد و سرانجام مصلوب شد! او در نظر عامه ى مسيحيان، جزالوهيت شخصيت ديگرى ندارد.
در برابر آنان، يهوديان در جناح كاملاً متضاد قرار گرفته، آن حضرت را به افترا و دروغگويى متهم كرده اند وشنيع ترين تهمت را، كه قلم از ذكر آن شرم دارد، به مادر پاك او نسبت داده اند.
يك چنين تضادى درباره ى حضرت على (ع) نيز همواره وجود داشته است. گروهى به جهت كمى ظرفيت و كوتاهى فكر، از فرط علاقه، سرور يكتاپرستان را تا مقام الوهيت بالابرده، كرامت هايى را كه از آن حضرت در طول زندگى ظاهرشده است گواه خدايى او گرفته اند. اين گروه، متأسفانه نام مقدس علوى را بر خود نهاده اند و هم اكنون افراد زيادى ازمشرب آنان پيروى مى كنند. جاى تأسف است كه دستگاه تبليغى شيعه تاكنون نتوانسته است از اين عواطف سرشاربهره بردارى كند و چهره ى واقعى حضرت على (ع) را به آنان بنماياند و ايشان را به صراط توحيد و يكتاپرستى، كه اميرمؤمنان (ع) خود افتخار جانبازى در آن راه را داشت، رهنمون شود.
در برابر اين گروه، از نخستين روزهاى خلافت ظاهرى امام (ع) دسته اى عداوت او را به دل گرفتند و پس از مدتى به صورت گروه هايى به نام خوارج و نواصب در آمدند. پيامبر اكرم (ص) از ظهور اين دو جناح منحرف در زمان حكومت اميرالمؤمنين كاملاً آگاه بود و در يكى از سخنان خود به حضرت على (ع) چنين فرمود:
هلك فيك اثنان: محب غال و مبغض قال. [ نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ى 117؛ به جاى فيك، فى است. ]
دو گروه در راه تو هلاك مى شوند: گروهى كه درباره ى تو غلو كنند و گروهى كه با تو دشمنى ورزند. يك مشابهت ديگر نيز ميان حضرت على (ع) و حضرت مسيح (ع) وجود دارد و آن مكانى است كه اين دوشخصيت در آنجا ديده به جهان گشودند.
مسيح (ع) در سرزمين مقدسى به نام بيت اللحم "كه غير از بيت المقدس است " به دنيا آمده و از اين لحاظ بر سايرپيامبران بنى اسرائيل يك نوع برترى يافت. و سرور آزادگان در سرزمين مقدس مكه و در خانه خدا، كعبه، به طوراعجازآميز ديده به جهان گشود و از قضا در خانه ى خدا "مسجد كوفه " نيز شربت شهادت نوشيده و در برابر آن حسن مطلع برخوردار از حسن ختامى شد كه كاملاً بى سابقه بوده و شايسته است كه در وصف او گفته شود: نازم به حسن مطلع و حسن ختام او.


مثلث شخصيت حضرت امير المؤمنين على (ع)
---------------------------------------------------
از نظر روان شناسان، شخصيت هر فردى متشكل از سه عامل مهم است كه هر يك در انعقاد و تكون شخصيت تأثيربه سزايى دارد و گويى روحيات و صفات و طرز تفكر انسان همچون مثلثى است كه از پيوستن اين سه ضلع به يكديگرپديد مى آيد. اين سه عامل عبارتنداز:
1- وراثت
2- آموزش و پرورش
3- محيط زندگى
صفات خوب و بد آدمى و روحيات عالى و پست او به وسيله ى اين سه عامل پى ريزى مى شود و رشد و نمو مى كند.
درباره ى عامل وراثت سخن كوتاه اينكه: فرزندان ما نه تنها صفات ظاهرى را، مانند شكل و قيافه، از ما به ارث مى برند،بلكه روحيات و صفات باطنى پدر و مادر نيز از طريق وراثت به آنان منتقل مى شود.
آموزش و پرورش و محيط، كه دو ضلع ديگر شخصيت انسان را تشكيل مى دهند، در پرورش سجاياى عالى كه دست آفرينش در نهاد آدمى به وديعت نهاده و يا تربيت صفاتى كه كودك از پدر و مادر به وراثت برده است نقش مهمى دارند. يك آموزگار مى تواند سرنوشت كودكى و يا كلاسى را تغيير دهد. و بسا كه محيط، افراد آلوده را پاك و يا افراد پاك را آلوده مى سازد. قدرت اين دو عامل در شكل دادن به شخصيت آدمى چنان مسلم و روشن است كه خود را ازتوضيح درباره ى آن بى نياز مى دانيم. البته نبايد فراموش كرد كه در وراى اين امور سه گانه و مشرف و مسلط بر آن ها اراده وخواست انسان قرار گرفته است.


شخصيت موروثى حضرت امير المؤمنين على (ع)
اميرمؤمنان از صلب پدرى چون ابوطالب ديده به جهان گشود. ابوطالب بزرگ بطحاء "مكه " و رئيس بنى هاشم بود.سراسر وجود او، كانونى از سماحت و بخشش، عطوفت و مهر، جانبازى و فداكارى در راه آيين توحيد بود.
در همان روزى كه عبدالمطلب جد پيامبر در گذشت، آن حضرت هشت سال تمام داشت. از آن روز تا چهل و دوسال بعد، ابوطالب حراست و حفاظت پيامبر را، در سفر و حضر، برعهده گرفت و با عشق و علاقه ى بى نظيرى در راه هدف مقدس پيامبر كه گسترش آيين يكتا پرستى بود جانبازى و فداكارى كرد. اين حقيقت در بسيارى از اشعار مضبوط در ديوان ابوطالب منعكس شده است؛ همچون:
ليعلم خيار الناس ان محمداً نبى كموسى و المسيح بن مريم
نبى كموسى و المسيح بن مريم نبى كموسى و المسيح بن مريم
[ مجمع البيان، ج 4 ص 37. ] افراد پاك و خوش طينت بايد بدانند كه محمد (ص) پيامبرى است همچون موسى و عيسى (ع).

همچنين:
الم تعلموا انا وجدنا محمداً رسولا كموسى خط فى اول الكتب
رسولا كموسى خط فى اول الكتب رسولا كموسى خط فى اول الكتب
[ مجمع البيان، ج 4 ص 37. ]
آيا نمى دانيد كه محمد (ص) همچون موسى "پيامبرى آسمانى " است و پيامبرى او در سرلوحه ى كتاب هاى آسمانى نوشته شده است؟
يك چنين فداكارى، كه به زندانى شدن تمام بنى هاشم در ميان دره اى خشك و سوزان منجر شد، نمى تواندانگيزه اى جز عشق به هدف و علاقه ى عميق به معنويت داشته باشد، و علايق خويشاوندى و ساير عوامل مادى نمى تواند يك چنين روح ايثارى در انسان پديد آورد.
دلايل ايمان ابوطالب به آيين برادرزاده ى خود به قدرى زياد است كه توجه قاطبه ى محققان بى نظر را به خود جلب كرده است. متأسفانه گروهى، از روى تعصبات بيجا، در مرز توقف درباره ى ابوطالب باقى مانده اند و گروه ديگر جسارت را بالاتر برده، او را يك فرد غير مؤمن معرفى كرده اند. حال آن كه اگر جزئى از دلايلى كه درباره ى اسلام ابوطالب در كتاب هاى تاريخ و حديث موجود است درباره ى شخص ديگرى وجود مى داشت، در ايمان و اسلام او براى احدى جاى ترديد و شك باقى نمى ماند، اما انسان نمى داند كه چار اين همه دلايل نتوانسته است قلوب بعضى را روشن سازد!

شخصيت مادر حضرت امير المؤمنين على (ع)
مادر وى، فاطمه، دختر اسد فرزندهاشم است. وى از نخستين زنانى است كه به پيامبر ايمان آورد و پيش از بعثت از آيين ابراهيم (ع) پيروى مى كرد. او همان زن پاكدامنى است كه به هنگام شدت يافتن درد زايمان راه مسجد الحرام را پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گفت:
خداوندا، به تو و پيامبران و كتاب هايى كه از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده ى اين خانه ايمان راسخ دارم، پروردگارا! به پاس احترام كسى كه اين خانه را ساخت و به حق كودكى كه در رحم من است، تولد اين كودك را بر من آسان فرما.
لحظه اى نگذشت كه فاطمه به صورت اعجازآميزى وارد خانه ى خدا شد و در آنجا وضع حمل كرد. [ كشف الغمة، ج 1 ص 90. ]
اين فضيلت بزرگ را قاطبه ى محدثان و مورخان شيعه و دانشمندان علم انساب در كتابهاى خود نقل كرده اند. در ميان دانشمندان اهل تسنن نيز گروه زيادى به اين حقيقت تصريح كرده، آن را يك فضيلت بى نظير خوانده اند. [ مانند مروج الذهب، ج 2، ص 349/ شرح الشفاء، ج 1، ص 151 و.... ]
حاكم نيشابورى مى گويد:
ولادت على در داخل كعبه به طور تواتر به ما رسيده است. [ مستدرك حاكم، ج 3 ص 483. ]
آلوسى بغدادى صاحب تفسير معروف مى نويسد:
تولد على در كعبه در ميان ملل جهان مشهور و معروف است و تاكنون كسى به اين فضيلت دست نيافته است. [ شرح قصيده عبدالباقى افندى، ص 15. ]

در آغوش پيامبر (ص)
-----------------------
هر گاه مجموع عمر امام (ع) را به پنج بخش قسمت كنيم، نخستين بخش آن را زندگى امام پيش از بعثت پيامبرتشكيل مى دهد. عمر امام در اين بخش از ده سال تجاوز نمى كند، زيرا لحظه اى كه حضرت على (ع) ديده به جهان گشود بيش از سى سال از عمر پيامبر (ص) نگذشته بود؛ و پيامبر در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. [ برخى مانند ابن خشاب در كتاب مواليد الائمة مجموع عمر على (ع) را شصت و پنج و مقدار عمر آن حضرت را پيش از بعثت دوازده سال دانسته است. به كتاب كشف الغمة نگارش مورخ معروف على بن عيسى اربلى "متوفاى سال 693 ه. ق " ج 1، ص 65 مراجعه شود. ]

حساسترين حوادث زندگى امام در اين بخش همان شكل گيرى شخصيت حضرت على (ع) و تحقق ضلع دوم ازمثلث شخصيت وى به وسيله ى پيامبر است. اين بخش از عمر، براى هر انسانى، از لحظه هاى حساس و ارزنده ى زندگى اوشمرده مى شود. شخصيت كودك در اين سن، همچون برگ سفيدى، آماده ى پذيرش هر شكلى است كه بر آن نقش مى شود؛ و اين فصل از عمر، براى مربيان و آموزگاران، بهترين فرصت است كه روحيات پاك و فضايل اخلاق كودك راكه دست آفرينش در نهاد او به وديعت نهاده است پرورش دهند و او را با اصول انسانى و ارزشهاى اخلاقى و راه و رسم زندگى سعادتمندانه آشنا سازند.
پيامبر عاليقدر اسلام، به همين هدف عالى، تربيت حضرت على (ع) را پس از تولد او به عهده گرفت. هنگامى كه مادر حضرت على (ع) نوزاد را خدمت پيامبر آورد با علاقه ى شديد آن حضرت نسبت به كودك روبرو شد. پيامبر از وى خواست كه گهواره ى حضرت على را در كنار رختخواب او قرار دهد از اين جهت، زندگانى امام از روزهاى نخست بالطف خاص پيامبر توأم شد. نه تنها پيامبر گهواره ى حضرت على را در موقع خواب حركت مى داد، بلكه در مواقعى ازروز بدن او را مى شست و شير در كام او مى ريخت، و در موقع بيدارى با او با كمال ملاطفت سخن مى گفت. گاهى او رابه سينه مى فشرد و مى گفت:
اين كودك برادر من است و در آينده ولى و ياور و وصى و همسر دختر من خواهد بود.
به سبب علاقه اى كه به حضرت على داشت هيچ گاه از او جدا نمى شد و هر موقع از مكه براى عبادت به خارج شهر مى رفت حضرت على (ع) را همچون برادر كوچك يا فرزند دلبندى همراه خود مى برد. [ كشف الغمة، ج 1 ص 90. ]
هدف از اين مراقبت ها اين بود كه دومين ضلع مثلث شخصيت حضرت على (ع) كه همان تربيت است، به وسيله ى اوشكل گيرد و هيچ كس جز پيامبر در اين شكل گيرى مؤثر نباشد.
امير مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده ى پيامبر (ص) را ياد كرده، مى فرمايد:
و قد عملمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القربية و المنزلة الخصيصة، وضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره و يكنفني في فراشه و يمسني جسد و يشمني عرفه و كان يمضغ ثم يلقمنيه. [ نهج البلاغه ى عبده، ج 2 ص 182 خطبه ى قاصعه. ]
شما اى ياران پيامبر، از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا و مقام "احترام " مخصوصى كه نزد آن حضرت داشتم كاملاً آگاه هستيد و مى دانيد كه من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام؛ هنگامى كه نوزاد بودم مرا به سينه ى خود مى گرفت ودر كنار بستر خود از من حمايت مى كرد و دست بر بدن من مى ماليد، و من بوى خوش او را استشمام مى كردم، و او غذادر دهان من مى گذاشت.


پيامبر اكرم (ص) حضرت امير المؤمنين على (ع) را به خانه خود مى برد
------------------------------------------------------------------------------
از آنجا كه خدا مى خواهد ولى بزرگ دين او در خانه ى پيامبر بزرگ مى شود و تحت تربيت رسول خدا قرار گيرد، توجه پيامبر را به اين كار معطوف مى دارد. مورخان اسلامى مى نويسند:
خشكسالى عجيبى در مكه واقع شد. ابوطالب، عمومى پيامبر، با عايله و هزينه ى سنگينى روبرو بود. پيامبر با عموى ديگر خود، عباس، كه ثروت و مكنت مالى او بيش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت و هر دو توافق كردند كه هر كدام يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه ى خود ببرد تا در روزهاى قحطى گشايشى در كار ابوطالب پديد آيد. از اين جهت عباس، جعفر را و پيامبر اكرم (ص) حضرت على را به خانه ى خود بردند. [ سيره ى ابن هشام، ج 1، ص 236. ] اين بار كه امير مؤمنان به طور كامل در اختيار پيامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق و فضايل انسانى او بهره هاى بسياربرد و موفق شد تحت رهبرى پيامبر به عاليترين مدارج كمال خود برسد. امام (ع) در سخنان خود به چنين ايام و مراقبت هاى خاص پيامبر اشاره كرده، مى فرمايد:
و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر أمه يرفع لى كل يوم من اخلاقه علما و يا مرنى بالاقتداء به. [ نهج البلاغه ى عبده، ج 2، ص 182. ]
من به سان بچه ناقه اى كه به دنبال مادر خود مى رود در پى پيامبر مى رفتم؛ هر روز يكى از فضايل اخلاقى خود را به من تعليم مى كرد و دستور مى داد كه از آن پيروى كنم.


حضرت امير المؤمنين على (ع)در غار حرا
---------------------------------------------
پيامبر اسلام (ص) پيش از آنكه مبعوث به رسالت شود، همه ساله يك ماه تمام را در غار حرا به عبادت مى پرداخت و در پايان ماه از كوه سرازير مى شد و يكسره به مسجدالحرام مى رفت و هفت بار خانه ى خدا را طواف مى كرد و سپس به منزل خود باز مى گشت.
دراينجا اين سؤال پيش مى آيد كه با عنايت شديدى كه پيامبر نسبت به حضرت على داشت آيا او را همراه خود به آن محل عجيب عبادت و نيايش مى برد يا او را در اين مدت ترك مى گفت؟
قراين نشان مى دهد از هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) حضرت على (ع) را به خانه ى خود برد هرگز روزى او را ترك نگفت. مورخان مى نويسند:
على آنچنان با پيامبر همراه بود كه هرگاه پيامبر از شهر خارج مى شد و به كوه و بيابان مى رفت او را همراه خودمى برد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13 ص 208. ] ابن ابى الحديد مى گويد:
احاديث صحيح حاكى است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخرساخت على در كنار حضرتش بود. آناز از روزهاى همان ماه بود كه پيامبر براى عبادت به كوه حرا رفته بود.
امير مؤمنان، خود در اين باره مى فرمايد:
و لقد كان يجاور في كل سنة بحراء فأراه ولايراه غيري.... [ نهج البلاغه، خطبه ى 187 "قاصعه ". ]
پيامبر هر سال در كوه حرا به عبادت مى پرداخت و جز من كسى او را نمى ديد.
اين جمله اگر چه مى تواند ناظر به مجاورت پيامبر در حرا در دوران پس از رسالت باشد ولى قراين گذشته و اينكه مجاورت پيامبر در حرا غالباً قبل از رسالت بوده است تأييد مى كند كه اين جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است.
طهارت نفسانى حضرت على (ع) و پرورش پيگير پيامبر از او سبب شد كه در همان دوران كودكى، با قلب حساس و ديده ى نافذ و گوش شنوا خود، چيزهايى را ببيند و اصواتى را بشنود كه براى مردم عادى ديده و شنيدن آن ها ممكن نيست؛ چنانكه امام، خود در اين زمينه مى فرمايد: [ پيش از آنكه پيامبر اسلام از طرف خدا به مقام رسالت برسد وحى و صداهاى غيبى را به صورت مرموزى، كه در روايات بيان شده است، درك مى كرد. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13 ص 197. ]
أرى نور الوحي و الرسالة و أشم ريح النبوة. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13 ص 310. ]
من در همان دوران كودكى، به هنگامى كه در حرا كنار پيامبر بودم، نور وحى و رسالت را كه به سوى پيامبر سرازيربود مى ديدم و بوى پاك نبوت را از او استشمام مى كردم.
امام صادق (ع) مى فرمايد:
امير مؤمنان پيش از بعثت پيامبر اسلام نور رسالت و صداى فرشته ى وحى را مى شنيد.
در لحظه ى بزرگ و شگفت تلقى وحى پيامبر به حضرت على فرمود:
اگر من خاتم پيامبران نبودم پس از من تو شايستگى مقام نبوت را داشتى، ولى تو وصى و وراث من هستى، تو سروراوصيا و پيشواى متقيانى. [ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 13، ص 310. ]
امير مؤمنان درباره ى شنيدن صداهاى غيبى در دوران كودكى چنين مى فرمايد: هنگام نزول وحى بر پيامبر صداى ناله اى به گوش من رسيد؛ به رسول خدا عرض كردم اين ناله ى چيست؟ فرمود: اين ناله ى شيطان است و علت ناله اش اين است كه پس از بعثت من از اينكه در روى زمين مورد پرستش واقع شود نوميد شد. سپس پيامبر رو به حضرت على كرد و گفت:
انك تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلا أنك لست بنبي و لكنك لوزير.[ نهج البلاغه، خطبه ى قاصعه. ]
تو آنچه را كه من مى شنوم و مى بينم مى شنوى و مى بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى بلكه وزير و ياور من هستى.

منبع: فارس، كتاب فروغ ولايت - تأليف آيت الله حسن سبحاني
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
علی
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۵
خدا خيرتان بدهد که ادب ورزيديد و نگفتيد"علی"! بلکه با احترام فرموديد: حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام
خدا شما را به کرامتشان مهمان کند