۷

داستان ضرب المثل زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد

احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفها نیشدار و خطرناک که ممکن است به قیمت جان تمام شود .
کد خبر: ۲۴۱۱۲۶
۱۴:۰۰ - ۲۱ مهر ۱۳۹۹

شیعه نیوز: احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفها نیشدار و خطرناک که ممکن است به قیمت جان تمام شود .

روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
گفت : در زبان آدمی .
گفتند؛ چگونه است آن راز؟

گفت؛ آن‌است که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز می‌شود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود …؟

آورده اند که …
شبی دزدی به قصد دزدی به هر طرف می رفت . بین راه گذر او بر کارگاه ابریشم بافی افتاد که لباسی لطیف و زیبا می بافت و انواع نقش و نگارهای زیبا و دلفریب در آن به کار می برد و ودر حین اتمام بافت و دوخت آن لباس بود . دزد با خود گفت :این فرصت را از دست نباید داد، بهتر آن است که ساعتی این جا صبر کنم چندان که مرد دیبا باف ، این جامه را تمام کرده و بخوابد .

من فرصت به غنیمت دارم و جامه را از وی بدزدم . پس به حیلتی که توانست درون کارگاه او آمد و در گوشه ای مخفی شد و استاد دیبا باف ، هر تاری که میبافت می گفت : ای زبان به تو پناه می برم و از تو یاری می طلبم که دست از سر من برداری و سر مرا در تن نگاه داری . مرد وقتی دیبا را تمام کرد و از کارگاه آن را پائین آورد ، آن را نیکو پیچید و خیالش از آن راحت شد .

صبح دزد از خانه بیرون آمد به سرکوی منتظر نشست ، چندان که مرد از عبادت خود دست کشید ، جامه برداشت و عزم سرای وزیر کرد ببیند در مقابل این لباس وزیر به او چه خواهد داد چون به سرای وزیر رفت و وزیر به بارگاه آمد و در تخت نشست و پرده برداشتند ، استاد دیبا باف پیش تخت رفت و جامه عرضه داشت ، چندان که جامه را باز کردند و حسن صنعت و لطف آن را دیدند ، حیران شدند و از نقش و نگارهای زیبا و لطافت و هنرمندی مرد بسیار تعریف کردند .

سپس وزیر از او سئوال کرد که : این جامه را ، بسیار خوب بافته و آماده کردی ، اکنون بگو که این جامه را به چه کار آید ؟
آن مرد گفت : بفرمای تا این جامه را در خانه نگهدارند تا روزی که تو را وفات رسد . این جامه را به تابوت تو اندازند . وزیر از این سخن برنجید و فرمود تا آن جامه را بسوزانند و آن مرد را به زندان ببرند و زبان او را از حلقومش بیرون کشند .

مرد دزد آن جا ایستاده بود و آن حال را می دید ، چون حکم وزیر را شنید ، خندید . وزیر ، صدای خنده اورا شنید . او را پیش خود خواند و سبب خنده او پرسید مرد گفت : اگر مرا به گناه نکرده مجازات نفرمایی شرح حال آن مرد را بگویم . وزیر او را ایمن گردانید . مرد دزد حال مناجات او را باز گفت ، وزیر چون آن حکایت را شنید ، گفت : بیچاره تقصیر نکرده است ، اما شفاعت او به نزدیک زبان مقبول نیفتاده است . پس اورا عفو کرد

منبع : میهنبد

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۴
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۷
نظرات بینندگان
سپیده
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۹ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۲
کامل نبود
دخترک
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۳۶ - ۱۳۹۹/۱۲/۱۲
اینا برا یه دختر ۱۴ ساله زیادی سخت نی؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۵ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۵
نه
پریا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۹/۱۲/۲۰
خیلی عالیه
Billieeeeeeee
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۲
خیلی با دخترک موافقم
فاطمه
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۲۸
کامل نبود
قاسمی
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۵
من دقیقا نفهمیدم چی شد کامل نبود