۰

پیتر شوت فیلسوف شیعه آلمانی

پیتر شوت (Peter Schütt) شاعر و گزارش گر متولد ۱۹۳۹ آلمان، سال ۱۹۶۷ با درجه ی دکترای فلسفه از دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی از بنیان گذاران حزب کمونیست آلمان است. تمام آثار او در خدمت ایدئولوژی کمونیسم بوده، به گونه ای که برخی رسانه های آلمانی، او را «شاعر درباری» حزب می خواندند.
کد خبر: ۲۳۸۵۵۸
۱۵:۳۹ - ۲۲ شهريور ۱۳۹۹

به گزارش «شیعه نیوز»، پیتر شوت (Peter Schütt) شاعر و گزارش گر متولد ۱۹۳۹ آلمان، سال ۱۹۶۷ با درجه ی دکترای فلسفه از دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی از بنیان گذاران حزب کمونیست آلمان است. تمام آثار او در خدمت ایدئولوژی کمونیسم بوده، به گونه ای که برخی رسانه های آلمانی، او را «شاعر درباری» حزب می خواندند.
 
به نوشته سایت «زمانه»، او در سال ۱۹۸۸ از حزب بیرون آمد و با نوشتن کتاب و مقاله های انتقادی، از گذشته اش فاصله گرفت. در سال ۱۹۸۷ با زنی ایرانی ازدواج کرد و در سال ۱۹۹۰ به دین اسلام و مذهب شیعه گروید و در سال ۱۹۹۶ به حج رفت.

شوت در مقاله ای در روزنامه دی ولت روز دهم سپتامبر، علت مسلمان شدن اش را نوشته است. به علت طولانی بودن متن مقاله در زبان آلمانی، ترجمه ی کوتاه شده ی آن را که شامل رئوس گفته های او در مقاله ی یاد شده است، در زیر می خوانید:

جذابیت اسلام در دوران کودکی و جوانی من

من نه مسلمان زاده ام و نه به طور ناگهانی با اسلام مواجه شده ام. بیش از نیمی از عمرم را در جستجوی دینی واقعی بوده ام. فقط یک بار در زندگی دینم را عوض کرده ام. در ۱۹ سالگی برای این که از تنگنای لوتری خانه پدری فرارکنم، کاتولیک شدم و ۳۰ سال بعد، اعتقادم به اسلام را اعلام کردم.

اسلام از دوران کودکی برایم جذابیت داشت. در سال های پس از جنگ، منطقه ما در اشغال نیروهای انگلیسی بود. در روستای ما شش سرباز هندی مسلمان با عمامه، نماینده ی این قدرت بودند. آن ها در رستوران روستا اسکان داده شدند و ما بچه ها را به طرز غریبی جلب می کردند. به ما خرما و انجیر می دادند و وقتی مراسم عبادی به جا می آوردند، اجازه می دادند که تماشای شان کنیم. به این ترتیب مراسم عبادی اسلامی خیلی زود در ذهنم حک شد.

کارستن نیبور، که گوته او را «نخستین حاجی آلمانی» خوانده است، ۲۰۰ سال پیش به کشورهای عربی سفر و به عنوان نخستین آلمانی، توصیف دقیقی از اماکن مقدس در مکه و مدینه منتشر کرده بود. در کلیسایی که نزدیک روستای ما قرار داشت، بخش هایی از این گزارش موجود بود که پاسخی شد به قلب جوان و کنجکاو من و نخستین جهت دهنده ی سفر درونی ام.

در دروان تحصیلات دانشگاهی هم با اسلام تماس پیداکردم. تز دکترایم را درباره ی نمایش نامه های عصر باروک نوشته ی آندره آس گریفوس نوشته ام. یکی از این نمایش نامه ها «کاتارینای گرجستانی» است و نیمی از آن، در اصفهان می گذرد. طرف مقابل کاتارینا، شاه عباس است. او می کوشد با حیله و وعده و وعید، کاتارینا را به حرمسرایش بکشاند. آثار گریفیوس بهانه ای شد تا به طور اساسی به هنر و فرهنگ شرق اسلامی بپردازم.

از زندگی در خوابگاه دانشجویی بین المللی در هامبورگ بهره های روشنفکرانه و معنوی بسیار برده ام. چهار سال، دیوار به دیوار دانشجویان ایرانی، مصری و نیجریه ای بودم. شب و روز با هم بحث می کردیم؛ آن هم نه فقط درباره ی مسایل عقیدتی. در کتابخانه ی خوابگاه به طور منظم با مسیحی ها، یهودی ها و مسلمانان بحث های دینی داشتیم. آن وقت ها اسلام برای من در وهله اول تئوری رهایی بخش خلق های جهان سوم بود.

همیشه این را به سکوت برگزار می کنند که آمدن شاه در بهار ۱۹۶۷ به آلمان نه تنها محرک اصلی جنبش دانشجویی بود، بلکه محرک نخستین مناقشات روشنفکری درباره اسلام در آلمان نیز شد. در برنامه هایی که بهمن نیرومند، تقریباْ در تمام دانشگاه ها راه می انداخت، همیشه این مسأله مورد بحث بود که آیا انقلاب یا اسلام، ایران و دیگر کشورهای در حال توسعه را از فقر رهایی می بخشد یا نه.

اشتباهات گذشته

پس از پایان یافتن جنبش دانشجویی به حزب کمونیست آلمان پیوستم که طرفدار مسکو بود. به عنوان عضو حزب و هیأت اجرایی آن، مرتکب این اشتباه شده بودم که اسلام و سوسیالیسم مثل دو روی یک سکه متعلق به یکدیگرند: سوسیالیسم راه عدالت روی زمین را نشان می دهد و اسلام راه عدالت الهی را. مهمان مفتی تاشکند، بالاترین نماینده اسلام در اتحاد جماهیر شوروی بودم. با جان و دل به آموزش های والای او درباره علم اخلاق اسلامی گوش می دادم و نمی خواستم باورکنم که او کارش را به سفارش «کا.گ.ب» انجام می دهد.

در کتابم «به سوی سیبری» توصیف کردم که اسلام و کمونیسم چگونه در آسیای میانه که تحت سلطه اتحاد شوروی بودند، یکدیگر را به نحو احسن تکمیل می کنند. در کنفرانسی در انستیتوی شرق شناسی هامبورگ درباره خاورمیانه، برای اولین بار با «آنه ماریه شیمل» آشنا شدم. مدتی طولانی به جلد کتابم که داس و چکش روی آن می درخشید، نگاه کرد و بعد گفت: «لطفاْ چکش را بردارید. می ماند فقط داس، که آن هم تبدیل به هلال ماه می شود و راه به اسلام را به شما نشان خواهد داد.» این پیشنهاد را با جان و دل پذیرفتم و از آن پس همیشه از او چاره جویی می کردم. کتاب هایش در مورد اسلام برای من راه گشا شد.

سال ۱۹۸۷ به عنوان کسی که در جستجوی اسلام است، به ایران دعوت شدم. تأثیر این سفر روی من مخرب بود. چند سالی دیگر نیاز داشتم تا بتوانم در سال ۱۹۹۱ به طور قطعی مسلمان بشوم.

تجزیه و تحلیل دقیق دین

مرکز اسلامی هامبورگ از همان روزهای اول انقلاب اسلامی، حتی قبل از عضویت رسمی در گروه، نقطه عزیمت مهمی برای من شده بود.

امروز بیش از یک و نیم دهه است که عضو انجمن مسلمانان آلمانی زبان هستم که سال ۱۹۶۷ توسط مهدی رضوی تأسیس شد. جمعی هستیم که بعدازظهر شنبه ها دور هم جمع می شویم. به کسی برای عوض کردن مذهب فشار نمی آوریم. بلکه برعکس، آن هایی که سر راهمان سبز می شوند و فوراْ دین شان را عوض می کنند، از نظر ما مشکوک اند. تجربه نشان می دهد که ماندگار نیستند. این ها چیز زیادی از اسلام و قرآن نمی دانند و اغلب تصورشان کاملا غلط است.

رضوی در سال ۱۹۶۷ تفسیر سوره اول را شروع کرد و حلیمه کرآوزن که دو سال پیش جانشین اش شد، حالا به سوره ی ۴۱ رسیده است. مسلمان شدن، روی کاغذ کار سختی نیست. فقط باید در برابر شاهد، شهادت بدهی. اما یک روزه نمی شود مسلمان واقعی شد. برای این که با جان و دل مسلمانی تسلیم اراداه الهی بشوی، به چیزی بیشتر از حرف خالی نیاز داری.

 

 

منبع :سایت صادقین

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: