۰

آیا امامان معصوم( علیه السلام ) و یا صحابه پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بعد از وفات حضرتشان، با ایشان سخن گفته و از ایشان چیزی خواسته‌اند؟

در منابع شیعه و اهل سنت، مواردی نقل شده است که بر اساس آنها، اهل بیت( علیه السلام ) و برخی معاصران پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، بعد از رحلت حضرتشان با ایشان سخن گفته و مشکلات خویش را با پیامبر در میان گذاشته‌اند.
کد خبر: ۲۱۳۳۴۹
۰۸:۱۳ - ۲۸ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
ائمه معصومین( علیه السلام ) بعد از وفات پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )، از ایشان چه چیزی خواسته‌اند؟ لطفاً با نمونه‌‌های ویژه پاسخ بدهید.
پاسخ اجمالی
در منابع شیعه و اهل سنت، مواردی نقل شده است که بر اساس آنها، اهل بیت( علیه السلام ) و برخی معاصران پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، بعد از رحلت حضرتشان با ایشان سخن گفته و مشکلات خویش را با پیامبر در میان گذاشته‌اند. در ذیل به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم:
1. امام علی( علیه السلام ) هنگام غسل دادن پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خطاب به ایشان عرضه داشت: «پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! با مرگ تو رشته‌اى پاره شد که در مرگ دیگران این‌گونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت‌دیدگان را به شکیبایى واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایى امر نمی‌کردى، و از بی‌تابى نهى نمی‌فرمودى، آن‌قدر اشک می‌ریختم تا اشک‌هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من می‌ماند، و اندوهم جاودانه می‌شد، که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگى را دوباره نمی‌توان بازگرداند، و نمی‌توان مانع مرگ شد، پدر و مادرم فداى تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار!».[1]
2. امام علی( علیه السلام ) در روزهای آخر عمرشان فرمود: «همان‌گونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) را دیدم. سپس گفتم اى رسول خدا! از امّت تو چه تلخی‌ها دیدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه کشیدم! پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: نفرینشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند».[2]
3. سجستانی نقل می‌کند؛ زمانی که قاصد مأمون براى احضار حضرت رضا( علیه السلام ) از خراسان به مدینه وارد شد، من در مدینه بودم آن بزرگوار براى وداع رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) به مسجد وارد شد و چند مرتبه خداحافظی کرده و دوباره به سوى قبر مطهر باز می‌گشت و صدایش را به گریه و ناله بلند می‌کرد. من پیش رفتم و سلام کردم، جوابم را داد، او را به طلب مأمون تهنیت گفتم. فرمود: «مرا واگذار! همانا از جوار جد بزرگوارم بیرون می‌روم و در غربت می‌میرم و پیش هارون دفن می‌شوم‏».[3]
4. نقل شده است: حضرت زینب(س) دختر امام على( علیه السلام ) با صداى غمناک و دل پُر درد بر حسین می‌نالید و صدا می‌زد: «اى محمّد که فرشتگان آسمان بر تو درود فرستادند؛ این حسین است که به خون آغشته و اعضایش از هم جدا شده است و این دختران تو هستند که اسیرند، شکایتم را به پیشگاه خداوند می‌برم و به محمّد مصطفى و علىّ مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سیّد الشهداء شکایت می‌کنم‏».[4]
5. در برخی منابع اهل سنت نیز نقل شده است که زمان خلیفه دوم، خشک‌سالی سختی به وجود آمد. مردی پیش قبر پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) آمده و گفت: ای رسول خدا! از خداوند برای امتت طلب آب کن که آنها در حال هلاک شدن هستند. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به خواب این شخص آمده و فرمود: «پیش عمر برو و سلام مرا به او برسان و بگو که نماز استسقا بخواند که به زودی همگان سیراب می‌شوند. آن مرد پیش عمر رفت و داستان را به او گفت. عمر با شنیدن این سخنان گریست ...[5]
نقل چنین روایتی در منابع اهل سنت (حتی اگر آن‌را صحیح ندانند) نشانگر آن است که آنان مشکلی با درخواست از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بعد از رحلتشان نداشتند.
[1]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 355، ‌گفتار 235، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. همان، ص 99، گفتار 70.
[3]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا( علیه السلام )، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 217، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[4]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 133، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش؛ ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 77، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، چاپ سوم، 1406ق.
[5]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 7، ص 47، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ با اندکی تفاوت در؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1149، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: