۰

مگر شخص یزید فرمان به قتل امام حسین( علیه السلام ) داد تا شایسته لعنت باشد؟! آیا مردم و فرمانروایان کوفه، خودسرانه به این کار اقدام نکردند؟

در دانش فقه، به کسی که مستقیماً در ارتکاب جنایت نقش داشته، «مباشر» و به کسی که مباشر را به انجام جنایت تشویق یا وادار کرده است «مسبب(متسبب)» می‌گویند. گرچه در جنایات عمدی، قصاص بر مباشر اجرا می‌شود و فرد مسبب، قصاص نمی‌شود، اما این حکم فقهی، چیزی از جرم و جنایت و قبح رفتار مسبب کم نمی‌کند. بلکه حتی کسانی که رضایت به یک جنایت داشته باشند، همه آنها شریک در آن جنایت هستند.
کد خبر: ۲۰۵۳۶۰
۰۶:۳۶ - ۱۰ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
چه کسی حسین را کشت؟ اگر بگویی یزید بن معاویه از تو دلیل از کتب خودتان می‌خواهم. خودت را به زحمت نیانداز چنین چیزی پیدا می‌کنی؟! اگر بگویی شمر بن ذی الجوشن، می‌گویم: چرا یزید را لعن می‌کنی؟ اگر بگویی حسین در زمان یزید شهید شد، به تو می‌گویم: پس امام غائب تو هم مسئول همه خون‌هایی است که از مسلمانان به زمین ریخته می‌شود چرا که در عهد او عراق و افغانستان و فلسطین به خاک و خون کشیده شده و شیعیان کشته می‌شوند و او هیچ کاری نمی‌کند؟! در صورتی که شیعه معتقد است حاکم فعلی کون و مکان امام غائب است؟
پاسخ اجمالی
در دانش فقه، به کسی که مستقیماً در ارتکاب جنایت نقش داشته، «مباشر» و به کسی که مباشر را به انجام جنایت تشویق یا وادار کرده است «مسبب(متسبب)» می‌گویند.[1] گرچه در جنایات عمدی، قصاص بر مباشر اجرا می‌شود و فرد مسبب، قصاص نمی‌شود، اما این حکم فقهی، چیزی از جرم و جنایت و قبح رفتار مسبب کم نمی‌کند. بلکه حتی کسانی که رضایت به یک جنایت داشته باشند، همه آنها شریک در آن جنایت هستند. همان‌گونه که شتر حضرت صالح( علیه السلام ) را تنها یک نفر کشت اما به دلیل این‌که دیگران هم به این کار راضی بودند، کشتن شتر در قرآن کریم به همه افراد قوم ثمود نسبت داده شد.[2] با ذکر این مقدمه، به موضوع پرسش برمی‌گردیم:
در جریان شهادت امام حسین( علیه السلام )، افرادی که در کربلا حضور پیدا کرده و مستقیماً با حضرتشان به نبرد پرداختند، مباشران این جنایت فجیع بشمار آمده و دیگر افرادی که دستور این جنایت را صادر کردند، مسببان آن می‌باشند و حتی آنانی که در این گناه بزرگ نقشی نداشته اما راضی به آن بودند نیز شریک در گناه بوده و مجازات خواهند شد.
اما این‌که یزید بن معاویه مسبب این جنایت بوده و رضایت به آن داشته‌ است یا نه؟! با بررسی منابع تاریخی معتبر می‌توان نقش اصلی او را دریافت:
پس از مرگ معاویه، یزید نامه‌ای به حاکم مدینه ولید بن عقبه نوشت و از او خواست از حسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد و در این کار از خود شدت نشان داده و به آنها رخصت ندهد.[3] منظور از شدت عمل و رخصت ندادن، آن بود که اگر آنان از بیعت کردن خودداری کردند، آنها را به قتل برساند. از این‌رو، هنگامی که امام حسین( علیه السلام ) از بیعت خودداری کرد، مروان از ولید خواست تا همان‌جا از او بیعت بگیرد یا او را به شهادت برساند! اما ولید از آلوده‌کردن دست خود به خون پاک حسین( علیه السلام ) هراس داشت و گفت: به خدا قسم! کسی که روز قیامت از او حساب خون حسین را بکشند، میزان اعمالش سبک خواهد بود.[4]
به دنبال این تهدیدات بود که امام حسین( علیه السلام ) از مدینه به مکه رفت. اما آن‌جا نیز نتوانست مدت زیادی بماند؛ چرا که فرمان یزید بر کشتن ایشان همچنان پابرجا بود. خود او در جواب عبدالله بن زبیر که از او خواست تا در مکه بماند فرمود: «اگر حتی یک وجب بیرون از مکه کشته شوم،‌ برایم بهتر از این است که در مکه کشته شوم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم برایم بهتر از این است که به فاصله یک وجب از مکه کشته شوم».[5]
پس از این‌که حسین( علیه السلام ) از مکه خارج شده و به سمت کوفه راه افتاد، در کربلا توسط سپاه کوفه در محاصره قرار گرفت. ابن زیاد که فرماندار منصوب توسط یزید در شهر کوفه بود از عمر بن سعد خواست تا از حسین( علیه السلام ) برای یزید بیعت بگیرد و چون حضرتشان از بیعت خودداری کرد، او را به شهادت رساندند. پس همه جا دست یزید را می‌بینیم و او مقصر اصلی در ماجرای شهادت حسین( علیه السلام ) بوده و تا روز قیامت، سزاوار لعنت است.
در همین راستاست که اندیشمندان اهل سنت نیز یزید را قاتل امام حسین( علیه السلام ) دانسته‌اند:
«او ناصبی، تندخو و جلف بود ... حکومتش را با کشتن حسین شهید آغاز کرد و با فاجعه حره به پایان رساند».[6]
ابن جوزی با اعتراف به کشته‌شدن امام حسین( علیه السلام ) به دست یزید، آن‌را عجیب ندانسته! بلکه رفتار او با بازماندگان شهدای کربلا را امری عجیب به شمار آورده است.[7]
او نه تنها فرمان به شهادت امام حسین( علیه السلام ) داده بود، بلکه با خوشنودی آن‌را نوعی پیروزی و انتقامی از کشته‌های کفار در جنگهایشان با پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) می‌دانست!
وقتی اسرا را به شام فرستادند، سر مطهر حسین( علیه السلام ) در مقابل یزید قرار داده شد. او با چوب به چهره حضرتشان می‌زد و این ابیات را می‌خواند:
لیت أشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الأسل
لأهلوا واستهـــــــلوا فرحاً
ولقالوا یا یزید لا تســــــــــل[8]
و نقل شده که این بیت شعر را نیز از خود اضافه کرد:
لست من عتبة إن لم أنتقم
من بنی أحمد ما کان فعل‏[9]
من فرزند عتبه نیستم اگر از فرزندان احمد( صلی الله علیه و آله و سلم ) انتقام نگیرم!
پس از آن به مدت سه روز رأس مبارک سیدالشهداء را در شهر دمشق در مقابل دیدگان مردم آویزان کردند.[10]
این اشعار و این رفتارها نه تنها نشانگر نقش اصلی یزید در فاجعه کربلاست؛ بلکه نشانی از ایمان نداشتنش به اسلام و پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز ارزیابی می‌شود و از این روست که برخی از علمای اهل سنت نیز لعن یزید بن معاویه روا دانسته و برخی که از لعن او خودداری کرده‌‌اند نیز دلیلشان آن بود که نکند این لعن به پدرش معاویة بن ابی سفیان نیز سرایت کند![11]

[1]. العواشیه، حسین بن عوده، الموسوعة الفقهیة المیسرة فی فقه الکتاب و السنة المطهرة، ج 6، ص 176، بیروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1423ق.
[2]. مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، ج 8، ص 200 - 201، مصر، مکتبة ومطبعة مصطفى البابى الحلبی، چاپ اول، 1365ق؛ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 403، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 14، ص 307، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق؛ حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 3، ص 193، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
[3]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 338، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[4]. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 228، قم، منشورات الرضی، 1368ش.
[5]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3، ص 163 – 164، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق.
[6]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 6، قاهره، دارالحدیث، 1427ق.
[7]. ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقة، ج 2، ص 631، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1417ق.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 6، ص 12، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بی‌تا.
[9]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج 5، ص 129، دارالاضواء، بیروت، 1411ق.
[10]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 204، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
[11]. تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، تحقیق: عبدالرحمن عمیره، ج 5، ص 311، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1409ق.

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: