۰

آیا ابوحنیفه شاگرد امام صادق( علیه السلام ) بوده است؟

گزارشات تاریخی پراکنده‌ای حکایت از آن دارد که ابوحنیفه در مواردی از امام صادق( علیه السلام ) کسب دانش کرده و با حضرتشان به گفت‌وگو نشست و در مواردی از سوی ایشان به چالش کشیده شده است؛ و این سخن ابوحنیفه که گفته: در طول عمرم فقیه‌تر و داناتر از جعفر بن محمد صادق( علیه السلام ) ندیدم.
کد خبر: ۲۰۵۲۵۳
۱۰:۳۲ - ۰۹ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
آیا ابوحنیفه شاگرد امام جعفر صادق( علیه السلام ) بوده است؟ اگر آری، بعضی روایات بر این مدعا را ذکر کنید.
پاسخ اجمالی
گزارشات تاریخی پراکنده‌ای حکایت از آن دارد که ابوحنیفه در مواردی از امام صادق( علیه السلام ) کسب دانش کرده و با حضرتشان به گفت‌وگو نشست و در مواردی از سوی ایشان به چالش کشیده شده است؛ و این سخن ابوحنیفه که گفته: در طول عمرم فقیه‌تر و داناتر از جعفر بن محمد صادق( علیه السلام ) ندیدم، خود نشان از آن دارد که او مدت قابل توجهی با آن‌حضرت، رفت و آمد داشت و از دانش او بهره جسته و علم او را با دیگران مقایسه کرده تا به چنین نتیجه‌ای رسیده است.
پاسخ تفصیلی
زمان امامت امام صادق( علیه السلام ) دوران طلایی شیعه می‌باشد، به گونه‌ای که چهار هزار نفر یا در شمار یاران حضرتشان بوده و یا از آن‌حضرت، حدیث نقل کرده‌اند.[1]
چندین گزارش تاریخی وجود دارد که «نعمان بن ثابت» معروف به «ابو حنیفه» از فقهای سرشناس اهل‌سنت نیز با حضرتشان به گفت‌وگو نشسته و از دانش ایشان بهره‌مند شده است:
1. ابوحنیفه در ارزیابی کلی خود از امام ششم( علیه السلام ) و مقایسه آن‌جناب با افرادی که مدعی فقاهت بودند، چنین اظهار می‌دارد: «ما رأیت أفقه من جعفر بن محمد الصادق( علیه السلام )»[2] که نشانگر آن است که او از امام صادق( علیه السلام ) کسب دانش کرده است.
2. ابن ابى لیلى همراه ابوحنیفه نزد امام صادق( علیه السلام ) آمد و حضرت به ابن ابی لیلی فرمود: «همراه خود را معرفی کن! ». ابن ابی لیلی گفت: فدایت گردم! شخصى از اندیشمندان اهل کوفه به نام نعمان است! حضرت فرمود: «یعنی همان که احکام الهى را بر اساس عقل خود قیاس می‌کند؟» گفتم: بلى! حضرت فرمود: «اى نعمان! آیا می‌دانى که خداوند متعال در سر تو چند آب قرار داده است که یکى را تلخ کرده است و یکى را شیرین و یکى شور و یکى بدمزه. چرا چنین کرده است؟» گفت: نمی‌دانم. حضرت فرمود: «هرگاه حکمت آنچه در سرت می‌گذرد را ندانى، چگونه می‌خواهی حکمت الهى در احکام را بدانی؟!» سپس فرمود: «کدام کلمه است که اول آن کفر است و آخرش ایمان؟» گفت: نمی‌دانم. ابن ابی لیلی از آن‌حضرت خواست تا پاسخ پرسش‌ها را نیز ارائه فرماید. حضرت فرمود: «پدرم از پدرانش و آنان نیز از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خبر دادند که؛ خدای تعالى چشم‌هاى فرزند آدم را بر دو پیه مقرّر کرد و آب چشم را شور گرداند تا پیه داغ و فاسد نشود و هر چیزی که در چشم داخل شود را از بین برده و یا بیرون بیاندازد. آب گوش را تلخ آفریده تا مغز سر را از جانوران حفظ کند. آب بینى را سرد آفریده است تا با تنفس سرد شده و به مغز برسد وگرنه مغز سر گداخته می‌شود. آب دهن را شیرین کرده تا لذت طعام و شراب را بفهمد و به سبب آن به گلو فرو رود. اما کلمه‌ای که اوّلش کفر است و آخرش ایمان، کلمه لا اله الا الله است».
سپس فرمود: «ای نعمان! قیاس مکن. به درستى که پدرم از پدرانش از سید المرسلین( صلی الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده است که؛ هر که چیزى از دین را تنها با سلیقه و نظر خود در معرض قیاس بگذارد، خداوند متعال او را با شیطان در جهنم وارد می‌کند؛ چون اول کسى که قیاس کرد شیطان بود که گفت: مرا از آتش خلق کرده‌ای و آدم را از گِل! و آتش ارزشمندتر از گِل است! او دقت نکرد که خدای تعالی نفس ناطقه انسانى را از نور آفریده است و برتری نور بر آتش را ندانست. پس قیاس مکن که دین الهى به رأى و قیاس دانسته نمی‌شود...».[3]
3. روزى ابوحنیفه در کنار امام صادق( علیه السلام ) مشغول غذاخوردن بود، امام صادق( علیه السلام ) بعد از خوردن غذا دستانش را بلند کرد و فرمود: «الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمین اللَّهُمَّ هَذَا مِنْکَ وَ مِنْ رَسُولِک‏»(ستایش ویژه پروردگار جهانیان است. خدایا! این نعمت از جانب تو و پیامبر تو است)، ابوحنیفه با شنیدن این دعا گفت: آیا براى خدا، شریک قرار می‌دهى؟! حضرت پاسخ داد: «خدای متعال در قرآن فرموده: "وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ"؛[4] آنها(منافقان) هیچ بهانه و ایرادی نداشتند، مگر آنکه خداوند و رسولش، مؤمنان را با کرم خویش بی‌نیاز فرمود، "وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ سَیُؤْتِینَا اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ"[5] و چه می‌شد اگر آنان به همان اندازه که خدا و پیامبرش برایشان در نظر گرفته بودند، راضی می‌شدند و می‌گفتند همین مقدار کافى است! و در آینده خدا و پیامبرش، از فضل خود به ما خواهند بخشید»(و تمام این موارد، با آنکه پیامبر در کنار خدا آمده، اما نشانگر شرک نیست!). ابو حنیفه گفت: به خدا سوگند! گویا این دو آیه را در قرآن نخوانده‌ام و اکنون از شما شنیدم! امام صادق( علیه السلام ) فرمود: «چرا، هم خوانده‌اى و هم شنیده‌اى؛ منتهى خداوند درباره افرادی مانند تو فرموده: "أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها"[6] (یا بر دل‌هایشان قفل نهاده شده است) و "کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ"[7] (چنین نیست که آنها می‌پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دل‌هایشان نشسته است)».[8]
4. ابوحنیفه می‌گوید: «تا کنون به دانایى جعفر بن محمد کسى را ندیده‌ام. آن‌گاه که منصور او را نزد خود خوانده، به من پیغام رساند، اى ابوحنیفه! مردم شیفته‏ جعفر بن محمد( علیه السلام ) شده‌اند. پس براى او آزمون دشوارى را فراهم ساز! من هم چهل پرسش دشوار آماده کردم. سپس منصور مرا احضار کرد و من نزدش رفتم و دیدم که جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته بود. وقتی به او نگاه کردم، هیبت او مرا فراگرفت با آنکه با دیدن منصور عباسی هیچ تغییری در من ایجاد نشد. خلیفه اشاره کرد که بنشینم! سپس رو به امام صادق( علیه السلام ) کرد و گفت: اى ابوعبدالله! این ابوحنیفه است! ... سپس رو به من کرده و گفت: اى ابوحنیفه! پرسش‌هایت را مطرح کن! و من نیز می‌پرسیدم و ‌حضرتشان پاسخ می‌داد و می‌گفت: شما چنین می‌گویید، اهل مدینه چنان می‌گویند و ما نیز این‌گونه می‌گوییم ... و به این ترتیب به هر چهل پرسش، پاسخ گفت». اینجا بود که ابوحنیفه سر تعظیم فرو آورده و گفت: «داناترین مردم آگاه‌ترینشان به اختلاف‌نظرها است».[9]
5. در گزارشی دیگر ابوحنیفه اعلام کرده که اگر جعفر بن محمد( علیه السلام ) نبود، مردم نمی‌دانستند که چگونه حج خویش را بجا آورند.[10]
6. در منابع متأخرتر نیز گزارش شده که ابوحنیفه دو سال با امام صادق( علیه السلام ) ارتباط داشته و در ارزیابی خود از این مدت، بیان داشته که «لو لا السنتان لهلک نعمان»؛ اگر آن دو سال نبود، ابوحنیفه هلاک می‌شد![11]

[1]. ر. ک: چهار هزار نفر راوی امام صادق»، 37436.
[2]. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، محقق، تدمرى، عمر عبدالسلام، ج 9، ص 89، بیروت، دارالکتاب العربى، چاپ دوم، 1413ق؛ طبرى، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ص 22، قم، بعثت‏، چاپ اول، 1413ق‏؛ صفدى، خلیل بن ایبک‏، الوافی بالوفیات‏، محقق، ریتر، هلموت، ج 11، ص 127، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق.
[3]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع‏، ج 1، ص 88 - 89، قم، کتاب‌فروشى داورى‏، چاپ اول، 1385ش.
[4]. توبه، 74.
[5]. توبه، 59.
[6]. محمد، 24.
[7]. مطففین، 14.
[8]. کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، محقق نعمة، عبدالله‏، ج 2، ص 36 – 37، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق‏.
[9]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی‌طالب( علیه السلام )، ج ‏4، ص 255، قم، علامه، چاپ اول‏، 1379ق؛ حلى، رضى الدین على بن یوسف‏، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص 153، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى‏، چاپ اول‏، 1408ق؛ قاضى نور الله مرعشی‏، احقاق الحق و ازهاق الباطل‏، ج 28، ص 448، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، چاپ اول، 1409ق‏.
[10]. صدوق، محمّد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 519، قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ دوم‏، 1413ق.
[11]. احقاق الحق و ازهاق الباطل‏، ج 28، ص 443‏؛ شکری آلوسی، محمود، مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص 8، قاهره، المطبعة السلفیة، 1373ق.

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: