۰

جریان دستگیری ایمن الظواهری هنگام ورود به چچن

یک بار أیمن الظواهری در اواخر ماه ژوئن 1996 در آذربایجان به دیدن ما آمد. ظواهری مایل بود به چچن برود. این اولین باری بود که ظواهری را می‌دیدم. صراحتا باید بگویم که از شخصیتش خوشم نیامد.
کد خبر: ۷۰۲۸۰
۱۱:۴۰ - ۱۲ فروردين ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، در قسمت‌های قبلی مصاحبه‌ عضو جدا شده‌ی القاعده و دیگر گروه‌های جهادی، مروری داشتیم بر برهه‌ حضور او در بوسنی و سپس سفرش به افغانستان و آشنایی‌اش با سران بعدی القاعده. ادامه خاطرات «رمزی» را پی می‌گیریم:

رفتن به چچن

وقتی که در پادگان ابوروضة بودیم، یکی از فرماندهان آنجا بود که پیشنهاد داد به چچن بروم. من هم در آوریل ۱۹۹۶ به کراچی در پاکستان رفتم و از آنجا به باکو در جمهوری آذربایجان تا از طریق اراضی داغستان وارد چچن شوم. آذربایجان در آن زمان [که تازه چند سالی بود مستقل شده بود و هنوز استقرار نداشت] یک حکومت به تمام معنا «درب و داغان» بود.

آنجا شخصی به اسم ابوانس التونسی منتظرم بود ولی به دلیل بسته بودن راه چچن به من پیشنهاد داد که به آنها در دفتر مؤسسه‌ی حرمین بپیوندم، خصوصا که من تجربیات و توانایی‌های اداری و سازمانی هم داشتم.

دفتر مؤسسه‌ی خیریه‌ی حرمین در آن وقت عبارت بود از یک ویلای مسکونی در باکو. تصادفا آنجا سه نفر از همرزمانم در بوسنی را دیدم، یکی‌شان کویتی بود و دیگری عربستانی که نامش ابوشهید الشرقی و از منطقه‌ی دمام عربستان بود و در حمله‌ی هوایی آمریکا به پادگان انصار الاسلام در کردستان عراق در مارس ۲۰۰۳ یعنی در همان آغاز حمله ی آمریکا به عراق کشته شد، پادگان انصار الاسلام مقر ابومصعب الزرقاوی بود که بارها در افغانستان دیده بودمش.

*وظیفه‌ی مؤسسه‌ی حرمین چه بود؟
-وظیفه‌ی ما در دفتر مؤسسه حرمین اجابت نیازهای رزمندگان و مجاهدین در چچن بود.

*این درخواست‌ها چه بود؟
-برای ما درخواست کتاب و دستگاه‌های ارتباطی و تجهیزات و غذا و بطانیات، و روغن و فانوس و نوشت‌افزار و قرآن و پول می‌آمد. صدها هزار دلار از تبرعات مؤسسه حرمین را می‌فرستادیم. مدیر دفتر یک اردنی به اسم شیخ ابوحمزة و از شاگردان شیخ الألبانی [یکی از سران معروف وهابیت؟] بود. رزمندگان خطّاب سلاح را از ارتش روسیه می‌خریدند. در آن وقت [یعنی تنها چند سال پس از فروپاشی شوروی و وضع ناهنجار اقتصادی روسیه] حقوق ماهیانه‌ی سربازان روسیه ۲۰ دلار بود ولی به این دلیل که دولت روسیه به ریاست بوریس یلتسین در آن زمان السیولة النقدیة برای پرداخت حقوق سربازان نداشت.

آنها حقوقشان را به صورت محصول کلم تحویل می‌گرفتند! فلذا تفنگ‌هایشان را به رزمندگان مسلمان می‌فروختند تا پول نقدی گیرشان بیاید. روسیه در دوران یلتسین ورشکسته بود و هزاران سرباز روس در جنگ کشته شدند چون که آموزش نظامی نداشتند و خیلی‌ها هم خودشان را برای گیرآوردن غذا تسلیم رزمندگان چچنی می‌کردند. یکی از کارهایمان پیاده کردن فیلم‌ها ویدئویی و اخباری بود که از خطّاب می رسید.

آن دوره عصر طلایی آنها بود و برخوردی انسانی با اسرا داشتند. به دلیل انسانیتشان و رفتار خوبشان با اسرای روس، حدود ۲۰ سرباز روس مسلمان شدند. مثلا خود خطاب با دست خودش بین اسرا لباس پخش می‌کرد.

ما درخواست‌های آنها را آماده می‌کردیم و بار ماشین می‌نمودیم. ماشین ها هم چون مرز مشترکی بین چچن و جمهوری آذربایجان وجود ندارد، از اراضی داغستان وارد چچن می‌شدند، فلذا لازم بود راننده‌ها داغستانی باشند. من در آن دوره روسی را یاد گرفتم و خیلی روان روسی صحبت می‌کردم. سفارش اصلی‌ای که از طرف خطاب می‌‌آمد السس مایونز بود. عاشق سس مایونز بود و در تعداد زیاد سفارش می‌داد.

*حالا چرا سس مایونز؟
-خطّاب معتقد بود سس مایونز مملو از پروتئین‌هایی است که به رزمندگان در نبرد و پایداری و تحمل سرما و ناهمواری کوه‌ها کمک می‌کند. روی همین حساب مجاهدین در چچن مایونز را با غذاهایشان مثلا با الرز و چیزهای دیگر مخلوط می‌کردند.

*روابطتان با حکومت آذربایجان چطور بود؟
-خوب بود. دو شخصیت هم بودند (یکی شان سیاسی و دیگری امنیتی) که به دیدار ما در دفتر مؤسسه حرمین می‌آمدند و ما هم به صورت دربسته به آنها مابین سی هزار تا چهل هزار دلار ماهانه پول می‌دادیم تا کاملا چشمشان را به روی فعالیت‌های ما ببندند. مسئول سیاسی چهل هزار دلار و مسئول امنیتی سی هزار دلار ماهانه می‌گرفتند.

*فقط برای اطلاع می‌پرسم آن دو مسئول که بودند؟
-مسئول سیاسی ر.ج بود که شخصیت مهمی در حکومت محسوب می‌شد و دوست همان مدیری در دستگاه اطلاعاتی آذربایجان بود که ماهانه از ما سی هزار دلار می گرفت. دستگاه اطلاعاتی آذربایجانی خوب ما را می‌شناخت و به دفترمان می‌آمدند تا پولشان را بگیرند. ما هم آن پول را از تبرعاتی که در اختیار دفتر بود پرداخت می‌کردیم. این دفتر در سال ۲۰۰۴ به اتهام تأمین مالی تروریسم، بسته شد.

*چطور ممکن است که نه سیستم‌های اطلاعاتی غربی و نه سیستم اطلاعاتی روسیه شما را ندیده باشد؟
-خب کا گ ب در مرحله ی انتقالی [از شوروی به روسیه] و هرج و مرج بود.

*روابط القاعدة با رزمندگان چچن و خطّاب چطور بود؟
-قبل از رفتن بن لادن به سودان، یک بار أیمن الظواهری در اواخر ماه ژوئن ۱۹۹۶ در آذربایجان به دیدن ما آمد. ظواهری مایل بود به چچن برود. این اولین باری بود که ظواهری را می‌دیدم. صراحتا باید بگویم که از شخصیتش خوشم نیامد. مغرور بود. به حکم اهمیت و منصبش در القاعدة و سازمان جهاد اسلامی مصر، برایش ترتیب یک دیدار با خطاب را دادیم.

خطاب اصلا مشتاق این دیدار نبود. نوعی حساسیت شدید بین مجاهدین مصری و مجاهدین سعودی وجود داشت. هیچ محبت و دوست‌ای بین دو طرف وجود نداشت، خصوصا نسبت به جهادی‌های قاهرة (یا به اصطلاح ما «جهادیان إمبامة»). وقتی الظواهری به آذربایجان آمد، با برو بچه‌های داغستانی که ماشین‌های ما را به چچن می ‌بردند هماهنگ کردیم و ده هزار دلار هم به او دادیم که به سربازان مستقر در مرز بدهد ولی در حین تلاشش برای رد شدن از مرز، دستگیر شده بود و مسئول پلیس هم گرفتن رشوه را رد کرده بود.

*آیا کسانی که دستگیرش کرده بودند می‌دانستند این زندانی‌شان أیمن الظواهری است؟
-نه، هیچ کس نمی‌دانست. ما هم سعی کردیم در ظاهر خیلی به او اهمیت ندهیم تا منصب بالایش را مخفی کنیم چون اگر آنها اهمیت او را می فهمیدند رشوه‌ی بیشتری می‌خواستند. بعد از مذاکره با مرکز پلیس داغستان، به جای صد هزار دلاری که می‌خواستند چهل هزار دلار رشوه دادیم تا آزادش کنند. تا بتوانیم مذاکرات را به نتیجه برسانیم، الظواهری حدود هفت هفته در زندان داغستان ماند. در طول این مدت کامل از عالم بی‌خبر بود و در جریان قرار نگرفته بود که در همین زمان بن لادن از سودان خارج شده است.

الظواهری پس از آزادی به سمت افغانستان رفت و در آنجا به بن لادن ملحق شد. در خلال همین دوره زندان، ظواهری روابط خوبی با مافیای روسیه برقرار کرده بود و گفته می‌شد که توانسته از طریق همین روابط، سه بمب اتمی روسی بخرد و به افغانستان منتقل کند (در قسمت های آینده درباره این خیالات درباره «بمب‌های اتمی القاعدة» صحبت خواهیم کرد.)

*آیا بن لادن از جنگ دوم چچن حمایت می‌کرد؟
-بله. یک نفر از پیروان بن لادن به نام سیف الله الغامدی بود که مأموریتش ایجاد هماهنگی بین القاعده و خطّاب بود. جنگ اول چچن از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ طول کشید و با امضای توافقنامه‌ی صلح بین رئیس‌جمهور موقت چچن زلم خان یندربایف و رئیس جمهور روسیه بوریس یلتسین خاتمه یافت که به موجب آن چچن به خودمختاری غیر مستقل داخل فدراسیون روسیه دست می‌یافت. سپس انتخابات برگزار شد و اصلان مسخادوف به پیروزی رسید.

خطاب در چچن مستقر شد و با همکاری شامل باسایف هیئت‌های شرعی را درست کرد و شروع کرد به جذب جوانان داغستانی و آموزش دادن آنان و فرستادنشان جهت جنگ با سربازان روس در داغستان. بدین ترتیب شروع کردند به تحریک روس‌ها، به رغم اینکه توافقنامه ی صلح تصریح داشت که نباید اجازه داده شود که از اراضی چچن به عنوان پایگاهی جهت عملیات‌های نظامی ضد روسیه استفاده شود. تحریکات داغستانی‌هایی که از چچن می‌آمدند روس‌ها را بر آن داشت که دست به یک عملیات نظامی امنیتی گسترده بزنند و بدین ترتیب نبرد بین طرفین آغاز شد. وقتی که داغستانی‌ها شکست می‌خوردند که چچن عقب‌نشینی می‌کردند ولی روس‌ها از ترس راه افتادن جنگ دومی در چچن آنها را دنبال نمی‌کردند.

اواخر سال ۱۹۹۷ نبرد بزرگی رخ داد، بدین ترتیب که خطاب با هماهنگی و اشتراک با مجاهدین وارد داغستان شد و به سمت یک پایگاه روسی حرکت کردند و حدود ۶۰ تانک روسی را منفجر نمودند و نبردهای شدید و سنگینی بین طرفین راه افتاد که طی آن صد سرباز روس کشته شدند.

برای انتقام، روس ها به ۵ روستای مسلمان نشین در داغستان که خارج از منطقه‌ی حکومت فدرال روسیه قرار داشت حمله کردند. پس از آن بود که عملیات‌ها و ترور پلیس‌ها و همکاری‌کنندگان با روس‌ها گسترش پیدا کرد و تعداد رزمندگان چچنی در داغستان رو به فزونی گذاشت. با این وجود، روس ها اقدام به دخالت مستقیم در چچن نمی‌کردند و به شامل باسیف فشار می‌آوردند تا مانع حمله‌ی مبارزین چچنی به روس‌ها شود. در عمل هم شامل باسیف به مبارزین دستور داد دست به هیچ اقدام نظامی دیگری نزنند.

اینجا بود که بن لادن شروع کرد به حمایت از خطّاب چون می‌‌خواست جبهه جدیدی ضد روس‌ها در شمال افغانستان و در تاجیکستان باز کند تا روس‌ها را در شمال مشغول کند. می‌خواست جبهه جدیدی در ازبکستان هم باز کند و معتقد بود که امارت اسلامی افغانستان [حکومت طالبان] باید گسترش پیدا کند و تاجیکستان و ازبکستان و کشورهایی جز آن دو را هم شامل شود به همین دلیل حمزة الغامدی را آنجا فرستاد تا امکان باز کردن جبهه‌های جدید را بررسی کند.
در مقابل، محمد طاهر الفاروق طاهرجان (رئیس جنبش اسلامی ازبکستان) نیروهایش را می‌فرستاد تا در افغانستان آموزش ببینند. در سال ۱۹۹۹ ولادیمیر پوتین در روسیه به قدرت رسید و چندی بعد، تعدادی انفجار در برخی شهرهای روسیه صورت گرفت که هدفش ساختمان‌های مسکونی سربازان روس و خانواده‌هایشان بود.

پس از آن بود که پوتین ارتشش را برای حمله به مبارزین در چچن مجهز کرد و جنگ ضد آنان را آغاز نمود. در آن زمان تحلیل‌هایی در مطبوعات غربی مطرح می‌شد که خود پوتین دست به آن انفجارها زده تا دلیلی قانع کننده برای بازگشت به چچن دست و پا کند. گفته‌هایشان هم مبتنی بود بر گفته‌های یک جاسوس سابق روسی جدا شده، به اسم ا . ل که با بیماری پیچیده‌ای درگذشت.

ظاهرا همه هم آن گفته‌ها را باور کرده بودند. جنگ برای رسیدن به گروزنی [پایتخت جمهوری خودمختار چچن؟] پنج ماه طول کشید. این‌ها همه بعد از آنکه من کارم را با آن سیستم اطلاعاتی آغاز کرده بودم شروع شد. در اواخر سال ۱۹۹۹، یعنی چهار ماه پس از آغاز جنگ دوم چچن، من سفری داشتم به منزل ابوقتادة در لندن. ابوقتاده آنجا گفت: «خوب شد که اینجایی چون قرار است با ابوسعید الکردی تماس بگیریم و ببینیم مجاهدین در چچن چه احتیاجاتی دارند.» ابوسعید الکردی در سال ۱۹۹۸ از پاکستان به تفلیس در گرجستان نقل مکان کرده بود تا از فعالیت‌های مجاهدین در چچن حمایت کند.

آن موقع، ۵ نفر در منزل ابوقتادة بودیم. در حین صحبت‌های تلفنی، ابوقتاده از ابوسعید الکردی پرسید اینکه پوتین خودش وقت مواجهه را انتخاب کرده و خودش بوده که آن انفجارها را انجام داده و شما را متهم کرده، شما را به زحمت انداخته؟ ابوسعید پرسید: «که گفته که پوتین آن انفجارها را انجام داده؟ ما خودمان هم نقشه‌اش را ریختیم هم اجرایش کردیم.» و سپس افزود: «واحد‌های رزمنده‌ی روسی که در اواخر ۱۹۹۷ اقدام به تجاوز به روستاهای مسلمان نشین داغستان کرده بودند را تعقیب کردیم و از آنها انتقام گرفتیم. برای این عملیات، پس از آنکه آن واحدها را از مرزها چچن تعقیب کردیم، یک سال و نیم برنامه‌ریزی نمودیم.» فلذا کسی که آن انفجارها را انجام داده بود خطّاب و گروهش بودند، آن هم با موافقت شامل باسیف و گروهش! فکرش را بکن؛ یک جمهوری کامل را نابود کردند برای انتقام! البته باید بگویم که اصلان مسخادوف در جریان آن عملیات نبوده است.

*عکس‌العمل ابوقتادة به این حرف‌ها چه بود؟
-ابوقتاده هم گفت: شما خودتان بهتر می‌دانید در نبردتان چه باید بکنید.

*این اطلاعات به آن کسانی [که در آن دستگاه اطلاعاتی] تو را به کار گرفته بودند هم رسید؟
-بله، من این اطلاعات را به سیستم منتقل کردم آنها هم از من خواستند تک تک کلماتی که ابوسعید گفته بود را بگویم.سپس گفتند که ما یک اشتباه بزرگ کردیم که حرف‌های رهبران سیاسی را پذیرفتیم که می‌گفتند خود پوتین در پس آن انفجار بوده است.

*نظرت چیست: جهاد در چچن، تروریسم بود؟
-معتقدم که در ابتدا تروریسم نبود. منظورم جنگ اول چچن است ولی مسئله در جنگ دوم چچن تغییر کرد. در جنگ اول چچن که از ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ طول کشید، جمهوری چچن استقلالش را اعلام کرد و روس‌ها به آن حمله کردند فلذا اجماع کاملی جهت جنگ با متجاوزین وجود داشت.

بر همین حساب، آن دوشرطی که در موضوع جهاد بوسنی به آن اشاره کردیم، در جنگ اول چچن وجود داشت، یعنی اهلیت داشتن مجاهدین و تحقق اجماع بر جهاد. رئیس جمهور چچن جوهر دودایف با موشکی که روس‌ها شلیک کرده بودند کشته شد. زلیم خان یندربایف هم کشته شد. این دو رهبر از صدقیة و محبوبیت برخوردار بودند. اصلان مسخادوف که یکی از رهبران رزمندگان چچنی از طرف ملتش به عنوان رئیس‌جمهور سوم چچن انتخاب شد. این اجماع را تشکیل می‌دهد. در مقابل، من نمی‌توانم به جنگ دوم چچن که در سال ۱۹۹۹ آغاز شد و تا الان ادامه دارد بگویم جهاد، چون رزمندگان در آنجا خطاهای زشتی مرتکب شدند، مهم‌ترینش هم اینکه روس‌ها را تحریک کردند.

*چقدر در آذربایجان ماندی و چرا آنجا را ترک کردی؟
-چهار ماه آنجا بودم ولی احساس کسالت و حوصله سر رفتن می‌کردم. احساس می‌کردم شده‌ام یک انسان بروکرات اداری. البته چیز های زیادی هم یاد گرفتم، در رأسشان این بود که به اهمیت اداری سازمان های جهادی پی بردم و همچنین به پوشش عمل جهادی امدادی. ولی در هر حال احساس بی حوصلگی و حس بروکراتیک شدن مرا واداشت که از آذربایجان خارج شوم و به افغانستان بازگردم.

منبع: جهان

انتهای پیام/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: