۰

گریه خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله برای امام حسین علیه السّلام در منابع اهل سنت

امام حسین علیه السّلام فرمودند:« من دمعت عيناه فينا دمعه، أو قطرت عيناه فينا قطره، آتاه اللّه عزّ وجلّ الجنّه. » « هر كس قطره‏ اشكي در عزاي ما بريزد خداوند متعال بهشت را به او عنايت خواهد فرمود. »
کد خبر: ۶۴۳۵۰
۱۴:۳۶ - ۱۰ آذر ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

 گريه امير المؤمنين علیه السّلام سال‌‌ها قبل از واقعه كربلاء:
 نُجَيّ حضرمي مي‌گويد:
« انه سار مع علي رضي الله عنه وكان صاحب مطهرته فلما حاذى نينوى وهو منطلق إلى صفين فنادى على اصبر أباعبد الله اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاك قال دخلت على النبي صلى الله عليه وسلم ذات يوم وإذا عيناه تذرفان قلت يا نبي الله أغضبك أحد ما شأن عينيك تفيضان قال بل قام من عندي جبريل عليه السلام قيل فحدثني ان الحسين يقتل بشط الفرات قال فقال هل لك ان أشمك من تربته قلت نعم قال فمد يده فقبض قبضه من تراب فأعطانيها فلم أملك عيني ان فاضتا. » (41)

« هنگام رفتن به صفّين در ركاب علي عليه السلام، ناگهان در نقطه‏اي به نام «نينوا» با صداي بلند فرمود: اي أبا عبد اللّه در كنار فرات صبور باش، و اين جمله را دو بار تكرار فرمود، پرسيدم: اين سخن از كجا است؟
فرمود: روزي بر پيامبر خدا وارد شدم، ديدم چشمان مباركش اشك آلود است. عرض كردم: اي رسول خدا! آيا كسي شما را ناراحت كرده است كه گريه مي‌‏كنيد؟
فرمود: لحظاتي جبرئيل نزد من آمده بود، و از كشته شدن حسين در كنار شطّ فرات به من خبر داد، و گفت: آيا ميل داري مقداري از تربتش را ببوئي و ببيني؟ گفتم: بلي. دستش را دراز كرد، و مشتي از خاك سرزميني كه حسين در آن به شهادت مي‌‏رسد را به من داد، نتوانستم تحمّل كنم و جلوي اشكم را بگيرم. »

 هيثمي بعد از نقل خبر، نظر خود را اين‌گونه مطرح مي‌كند:
« رواه أحمد وأبو يعلى والبزار والطبراني ورجاله ثقات ولم ينفرد نجى بهذا. » (42)
« اين روايت را احمد و ابويعلي و بزاز و طبراني روايت نموده‌اند و تمام رجال آن ثقه هستند. و اين روايت را ديگران نيز روايت نموده‌اند. »

نقلي ديگر از گريه امير المؤمنين علیه السّلام در صفين سال‌ها قبل از عاشوراء:
ابن حجر صاحب كتاب «الصواعق المحرقه» از ابن سعد شعبي نقل مي‏كند كه:
« مر علي رضي الله عنه بكربلاء عند مسيره إلى صفين وحاذى نينوى قريه على الفرات فوقف وسأل عن اسم هذه الأرض فقيل كربلاء فبكى حتى بل الأرض من دموعه ثم قال دخلت على رسول الله و هو يبكي فقلت ما يبكيك قال: كان عندي جبريل آنفا وأخبرني أن ولدي الحسين يقتل بشاطىء الفرات بموضع يقال له كربلاء ثم قبض جبريل قبضه من تراب شمني إياه فلم أملك عيني أن فاضتا. » (42)

« علي‏ عليه السلام‌ هنگام رفتن به طرف صفّين به سرزمين نينوا رسيد، از نام آن سرزمين جويا شد، گفتند: نام اين سرزمين كربلا است. با شنيدن اسم كربلا آن‌قدر گريه كرد تا زمين از اشك چشمش خيس شد، سپس فرمود: محضر رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم رسيدم در حالي‌كه آن‌ حضرت مي‌گريست. به حضرت عرض كردم: چه باعث گريه شما گرديده است؟! حضرت فرمودند: جبريل لحظاتي قبل آمد و مرا با خبر ساخت كه فرزندم حسين در كنار فرات، محلي كه كربلاء نام دارد كشته مي‌شود و سپس مقداري از خاك آن سرزمين را به من داد تا ببويم و در آن هنگام نيز چشمان من پر از اشك گرديد. »

4-2: عزاداري حضرت زهرا‏ صلّی الله علیه و آله در محشر:
عليّ بن محمّد شافعي مغازلي از أبو أحمد عامر از حضرت عليّ بن موسي الرضا عليه السلام و آن حضرت از پدران گرامي‌‏اش از امير المؤمنين‏ عليه السلام‌ از پيامبر اكرم‏ صلّي الله عليه و آله وسلّم اين حديث را نقل مي‌‏كند، كه پيامبر فرمود:
« تحشر ابنتي فاطمه ومعها ثياب مصبوغه بدمٍ، فتتعلّق بقائمه من قوائم العرش وتقول: ياعدل! ياجبّار! أُحكم بيني وبين قاتل ولدي قال صلّي الله عليه وآله وسلّم: فيحكم لابنتي وربّ الكعبه. » (43)

« دخترم فاطمه با لباس خونين فرزندش حسين‏ عليه السلام‌ وارد محشر مي‏شود، آن‌گاه به يكي از پايه‏ هاي عرش خدا چنگ مي ‏اندازد و عرض مي‏كند: اي خداي عادل و جبّار بين من و قاتل فرزندم قضاوت كن! به خداي كعبه سوگند كه خداوند حكم و دستور خاصّ خودش را در باره دخترم صادر خواهد كرد. »

  4-3: گريه و عزاداري امامان شيعه:
الف) امام حسین علیه السّلام فرمودند:
« من دمعت عيناه فينا دمعه، أو قطرت عيناه فينا قطره، آتاه اللّه عزّ وجلّ الجنّه. » (44)
« هر كس قطره‏ اشكي در عزاي ما بريزد خداوند متعال بهشت را به او عنايت خواهد فرمود. »

ب) امام سجّاد عليّ بن الحسين عليهما السلام پس از واقعه كربلا لحظه‏اي اشك مباركش قطع نشد، كساني كه او را در اين حال مي‏ديدند از علّت آن سؤال مي‏كردند، حضرت در پاسخ مي‌فرمود:
« لا تلوموني، فإنّ يعقوب فقد سبطاً من ولده، فبكي حتّي ابيضّت عيناه من الحزن، ولم يعلم أنّه مات، وقد نظرتُ إلي أربعه عشر رجلاً من أهل بيتي يذبحون في غداه واحده، فترون حزنهم يذهب من قلبي أبدا. » (45)

« مرا سرزنش و ملامت نكنيد، يعقوب عليه السلام براي مدتي‌ يكي از فرزندانش را از دست داد، آنقدر گريه كرد تا بينايي چشمانش را از دست داد، با اين‌كه نمي‏دانست فرزندش مرده است، ولي من 14 نفر از خاندانم را در يك روز در برابر ديدگانم سر بريدند، آيا فكر مي‏كنيد كه اندوه و مصيبت براي هميشه از من دور خواهد شد؟ »

ج) امام باقر علیه السّلام فرمودند:
« كان أبي عليّ بن الحسين‏عليه السلام‌ يقول: أيّما مؤمن دمعت عيناه لقتل الحسين ومن معه، حتّي تسيل علي خدّيه، بوّأه اللّه في الجنّه غرفاً، وأيّما مؤمن دمعت عيناه دمعاً حتّي يسيل علي خدّيه، لأذي مسّنا من عدوّنا بوّأه اللّه مبوّء صدق. » (46)
« پدرم عليّ بن الحسين عليهما السلام مي‏فرمود: هر مؤمني كه براي شهادت حسين‏ عليه السلام‌ و ياران او اشكش جاري شود خداوند غرفه‏اي در بهشت به او مي‏بخشد، و هر مؤمني كه اشكش برگونه ‏هايش براي رنج‌هايي كه ما از دشمن ديده‏ايم جاري شود، خداوند به او جايگاه نيكو خواهد بخشيد. »

د) امام صادق‏ علیه السّلام مي‏ فرمايد:
« إنّ يوم عاشورا أحرق قلوبنا، وأرسل دموعنا، وأرض كربلاء أورثتنا الكرب والبلاء، فعلي مثل الحسين فليبك الباكون، فإنّ البكاء عليه يمحو الذنوب أيّها المؤمنون. » (47)
« حادثه روز عاشورا دل‌هاي ما را آتش مي‌زند، اشك‌هاي ما را جاري مي‏سازد، و ما وارث غم و اندوه سرزمين كربلا هستيم، پس گريه كنندگان، بر مثل حسين بايد گريه كنند، زيرا اي مؤمنان گريه بر او گناهان را از بين مي‏برد. »

5- سیره اصحاب در گریه و عزاداری برای دیگران:
5-1: سیره اصحاب در عزاداری برای یکدیگر:
الف) گریه و عزاداري مردم مكه بعد از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله:
سعيد بن مسيب می گوید:
« لما قبض النبى صلّی الله علیه و آله ارتجت مكه بصوت. » (48)
« بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم تمام شهر مكه يك‌پارچه گريه و ناله شد.
ب) گريه امير المؤمنين علیه السّلام‌ براي محمد بن ابي بكر:
صاحب كتاب تذكره الخواص مي‌نويسد:
« بلغ عليا قتل محمد بن أبي بكر فبكي وتأسف عليه ولعن قاتله » (49)
« خبر كشته شدن محمد بن أبي بكر به امير المؤمنين عليه السّلام‌ رسيد آن حضرت با شنيدن اين خبر گريست و متأسف گرديد و قاتلينش را مورد لعن قرار داد. »
ج) گریه عمر براي نعمان بن مقرن:
چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وى دست بر سر گزارد و برايش گريه كرد.
ابن ابي شيبه در المصنف مي‌نويسد:
عن ابي عثمان: « اتيتُ عمر بنعى النعمان بن مقرن، فجعل يده على راسه و جعل يبكى. » (50)
« ابو عثمان مي‌گويد خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم او با شنيدم اين خبر دست بر سرگذارد و شروع به گريستن نمود. »
د) اجازه عمر براي عزاداري زنان براي خالد بن وليد و همراهي خود با آنان:
حاكم در مستدرك مي‌گويد:
« عن أبي وائل قال قيل لعمر بن الخطاب رضي الله عنه أن نسوه من بني المغيره قد اجتمعن في دار خالد بن الوليد يبكين وإنا نكره أن يؤذينك فلو نهيتهن فقال عمر ما عليهن أن يهرقن من دموعهن سجلا أو سجلين ما لم يكن لقع ولا لقلقه يعني باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ » (51)
« به عمر بن خطاب گفته شد: زناني از بني مغيره در خانه خالد بن وليد اجتماع كرده‌اند و گريه مي‌كنند و از اين اكراه داريم كه موجب اذيت تو گردد اگر ممكن است آن‌ها را از اين كار نهي كن. عمر گفت: چه اشكالي دارد چند قطره اشك بريزند البته مادامي كه به ضربه به خود و فرياد نيانجامد. »
صاحب أغاني در همين مورد اضافه مي‌كند:
عن أبي بكر الهذلي قال « سمع عمر بن الخطاب نساء بني مخزوم يبكين على خالد بن الوليد فبكى وقال ليقل نساء بني مخزوم في أبي سليمان ما شئن فإنهن لا يكذبن وعلى مثل أبي سليمان تبكي البواكي » (52)
أبو بكر هذلي مي‌گويد: « عمر بن خطاب شنيد كه زنان بني مخزوم بر خالد بن وليد گريه مي‌كنند لذا او هم براي خالد گريست و گفت: بايد به زنان بني مخزوم گفت كه در باره أبي سليمان هر‌جه خواستند انجام دهند كه در اين صورت دروغ نگفته‌اند و بر مثل أبو سليمان بايد گريه كنندگان گريه كنند.»

ه) گریه عبدالله بن عمر بخاطر شهادت حجربن عدی
عبدالله بن عمر پس از كشته شدن حجربن عدي، يار با وفاي علي بن ابيطالب به شدت گريه كرد. در هنگام شنيدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بوده؛
« فاطلق حبوته و قام و علیه (غلبه) النحيب » (53)
« آنچه در اختيار داشت رها كرد و ايستاد، آنگاه در حالي كه گريه مي كرد فرياد زد. »

و) گریه و عزاداری مردم برای عثمان
ام حبيبه همسر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مي گويد: «پس از كشته شدن عثمان، شخصي را همراه پيراهن عثمان و لباسهايي كه هنگام كشته شدن به تن داشت و خون آلود بود نزد عبدالله بن ابي ربيعه برادر عياش بن ابي ربيعه فرستادم تا از كشته شدن عثمان آگاه شود. »
« فلما ورد عليه الرسول خرج الي الناس و صعد المنبر و أخبر هم بقتله و نشر قميصه علي المنبر و بكي و بكي الناس معه و انشأ يقول: أتاني أمر فيه للناس غمة و فيه بكاء للعيون طويل... » (54)
« پس از رسيدن خبر به او، به سوي مردم آمد و بالاي منبر رفت مردم را از كشته شدن عثمان با اطلاع كرد، مردم نيز گريستند، آنگاه مرثيه اي خواند با اين مضمون كه: به من خبري رسيد كه اندوه و غم بزرگي براي مردم در پي دارد و پس از آن خبر گريه اي طولاني براي چشمها ـ به ارمغان ـ خواهد داشت. »

ز) عزاداري ابن مسعود براي مرگ عمر:   
« فوقف ابن مسعود على قبره يبكى » (55)
« ابن مسعود كنار قبر عمر ايستاد و گريه كرد »

ک) عزاداري عبداللَّه بن رواحه بر حمزه:
« عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گريست و اشعارى را در رثاى او خواند. » (56)

  5-2: گریه مردان و زنان مدینه بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام:
طبري در تاريخ خود نقل مي‌كند:
« لما قتل عبيد الله بن زياد الحسين بن علي و جيء برأسه إليه دعا عبد الملک بن أبي الحارث السلمي فقال: انطلق حتي تقدم المدينه علي عمر بن سعيد فبشّره بقتل الحسين – وکان عمرو أمير المدينه -... قال عبد الملک فقدمت المدينه، فلقيني رجل من قريش فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمير؛ فقال إنا لله وإنا إليه راجعون؛ قتل الحسين بن علي. فدخلت علي عمرو بن سعيد، فقال: ما وراءک، فقلت: ما سرّ الأمير؛ قتل الحسين بن علي؛ فقال: ناد بقتله، فناديت بقتله، فلم أسمع والله واعيه قط مثل واعيه نساء بني هاشم في دورهن علي الحسين... » (57)
« چون عبيد الله بن زياد حضرت امام حسين بن علي عليهما السلام را به شهادت رساند و سر مطهر او را براي عبد الملک بن أبي الحارث سلمي بردند او گفت: آن‌ها را به سوي مدينه سوق دهيد و خبر شهادت حسين را به مردم مدينه بدهيد... عبد الملک مي‌گويد به مدينه آمدم، شخصي از قريش با من مواجه شد و از من سؤال كرد: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد أمير است؛ او معناي سخنم را فهميد و گفت: إنا لله وإنا إليه راجعون؛ حسين بن علي كشته شد.
بر عمرو بن سعيد، حاكم مدينه وارد شدم، گفت: چه پشت سر داري؟ گفتم: آنچه كه أمير مخفي داشته است؛ حسين بن علي كشته شده است؛ او هم دستور داد تا در شهر مدينه جار بزنند و كشته شدن امام حسين را اعلام كنند.
به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود ناله‌اي مانند صداي ناله زنان مدينه در خانه‌هايشان كه براي شهادت امام حسين عليه السلام عزاداري مي‌كردند نشنيدم... »
 
6- سیره علمای اهل سنت در گریه و عزاداری برای دیگران:
6-1: سیره علما در گریه برای بزرگان اهل سنت:
الف) عزادراي براي جويني (م 478 ه ق)
ذهبي از درگذشت جويني و مراسم سوگواري او چنين ياد مي‌كند:
« فدفن بجنب والده، وكسروا منبره، وغلقت الأسواق، ورثي بقصائد، وكان له نحو من أربع مائه تلميذ، كسروا محابرهم وأقلامهم، وأقاموا حولا، ووضعت المناديل عن الرؤوس عاما، بحيث ما اجترأ أحد على ستر رأسه، وكانت الطلبه يطوفون في البلد نائحين عليه، مبالغين في الصياح والجزع. » (58)
« او را كنار قبر پدرش به خاك سپردند، و در عزاي او منبرش را شكستند، و  بازار ‌ها را بستند، و در رثاي او قصيده‌ها گفتند، و او كه حدود چهار صد شاگرد داشت، آن‌ها همه قلم و دوات‌ها را شكستند، و يك سال اقامه عزا نمودند، و نيز يك سال تمام مناديل‌هايشان (پارجه‌هايي شبيه به چفيه) را از سر بر داشتند، و در اين كار به حدي اصرار داشتند كه أحدي جرئت گذاردن پارچه به روي سر را نداشت. و در طول اين مدت طلبه‌هاي او در كوچه و بازار شهر مي‌چرخيدند و نوحه سرايي مي‌كردند و در صيحه و جزع افراط مي‌كردند. »

ب) عزاداري براي ابن جوزي (م 597 ه ق)
ذهبى درباره بازتاب مرگ او مى‏نويسد:
« وتوفي ليله الجمعه بين العشاءين الثالث عشر من رمضان...، وغلقت الأسواق، وجاء الخلق،... وكان في تموز، وأفطر خلق، ورموا نفوسهم في الماء... وباتوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات، بالشمع والقناديل » (59)
« سبط بن جوزي در شب جمعه سيزدهم ماه رمضان فوت كرد... با درگذشت او، بازارها تعطيل گرديد و جمعيت زيادي در مراسم او حضور يافتند، فراواني مردم و فزوني گرما سبب شد كه بسياري از سوگواران روزه خويش را خوردند! بعضي خود را به دجله انداختند... از كفن اندكي ماند... مردم تا پايان ماه رمضان در كنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قنديل آوردند و قرآن را ختم كردند. مراسم عزادراي را روز شنبه برپا كرديم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعيت بسياري شركت جستند و درباره او مرثيه‏ ها گفته شد... »

ج) اقامه عزا براي عبد المؤمن بن خلف
ذهبي در ترجمه وي مي گويد :
« الامام الحافظ القدوة . . . قال جعفر المستغفري : أخبرنا أبو جعفر محمد بن علي النسفي ، قال : شهدت جنازة الشيخ أبي يعلى بالمصلى ، فغشيتنا أصوات طبول مثل ما يكون من العساكر ، حتى ظن جمعنا أن جيشا قد قدم ، فكنا نقول : ليتنا صلينا على الشيخ قبل أن يغشانا هذا . فلما اجتمع الناس وقاموا للصلاة [ وأنصتوا ] ، هدأ الصوت كأن لم يكن... » (60)
«در تشييع جنازه عبدالمؤمن شركت جستم، صداي طبل و دهل آن چنان گوش خراش بود كه گويا لشكري به شهر بغداد يورش برده است. اين مراسم ادامه داشت تا آن‌كه مردم براي برپايي نماز ميت آماده شدند.»
 
 
د) گريه آسمان در وفات عمر بن عبد العزيز !!!
عن خالد الربعي قال: « مکتوب في التوراه إن السماء والأرض لتبکي علي عمر بن عبد العزيز أربعين صباحا!!! » (61)
خالد ربعي مي‌گويد: « در تورات آمده است كه آسمان و زمين در مرگ عمر بن عبد العزيز چهل شبانه روز خواهد گريست!!! »

ه) گريه آسمان در وفات ابن عساکر متوفاي571 ه !!!

قال ولده: « وکان الغيث قد احتبس في هذه السنه؛ فدرّ وسحّ عند ارتفاع نعشه؛ فکأن السماء بکت عليه بدمع وابله واطشه. » (62)
فرزندش مي‌گويد: « باران در اين سال محبوس شد؛ تا اين كه بعد از وفات ابن عساكر و برداشتن نعش و جنازه او آسمان به شكلي باريدن گرفت كه گويي اشك چشمان آسمان بود كه به شدت و وفور باريدن گرفت. »
 
6-2: گریه و عزای علمای اهل سنت بخاطر شهادت امام حسین علیه السّلام:
الف) اقامه عزا براي امام حسين عليه السلام‌ در سال 352هـ :
ذهبي در شرح وقايع عزاداري سال 352 هـ اين‌چنين مي‌نويسد:
قال ثابت: « ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الهراسين والطباخين من الطبيخ، ونصبوا القباب في الأسواق وعلقوا عليها المسوح، وأخرجوا نساء منشرات الشعور مضجات يلطمن في الشوارع ويقمن المآتم على الحسين عليه السلام، وهذا أول يوم نيح عليه ببغداد. » (63)
« معز الدوله مردم را به بستن بازار‌ها امر كرد و آسيابان‌ها را از آرد كردن و طباخ‌ها را از طبخ منع كرد، و علم‌هاي عزا را در بازار‌ها برافراشتند. و زن‌ها در حالي كه بر سر و صورت خود مي‌زدند و مو پريشان كرده بودند به كوچه و خيابان ريختند و بر مصيبت حسين عليه السلام عزاداري كردند و نوحه خواني نمودند و اين اولين نوحه‌سرايي بود كه در بغداد برگزار مي‌شد. »

ب) اقامه عزا براي امام حسين عليه السلام توسط سبط ابن جوزي:
در بين علماي اهل سنت بعضي را شاهد هستيم كه خود از عزاداران امام حسين عليه السلام‌ بوده‌اند.
 ابن كثير در تاريخ خود چنين مى نويسد:
در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد كه بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسين عليه السلام براى مردم سخن گويد. سبط ابن جوزى اين خواسته را پذيرفت و بر بالاى منبر تكيه زد، او پس از يك سكوت طولانى، دستمال خويش بر صورت نهاد و گريه شديدى سرداد و آن‌گاه در حالى كه مى گريست اين دو بيت شعر را سرود:
« ويل لمن شفعاؤه خصماؤه‏ و الصور فى نشرالخلايق ينفخ‏  لابد  أن  ترد القيامه فاطم‏ و قميصها بدم  الحسين  ملطخ‏ » (64)
« واى به حال كسى كه شفيع اش دشمن او باشد! در هنگامه قيامت، كه براى بيرون آمدن مردم از زمين در صور دميده مى شود. سرانجام در قيامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى كه پيراهن او به خون حسين عليه السلام‌ آغشته است. »  سپس سبط ابن جوزى از منبر پايين آمد و اشك ريزان به خانه خويش رفت.
ب) به سر و سینه زدن و گریبان چاک دادن:
1- به سر و صورت زدن عايشه و ديگر زنان مدينه در سوگ رسول خدا صلّی الله علیه و آله: ابن هشام  نقل مي كند :
قال ابن اسحاق وحدثني يحيى بن عباد بن عبدالله بن الزبير عن أبيه عباد قال: « سمعت عائشة تقول . . . قمت ألتدم مع النساء وأضرب وجهي. » (65)
عايشه مي گويد: « . . . (زماني كه پيامبر خدا از دنيا رفت،) من به همراه بقيه زنان پيامبر سينه مي زديم و من به صورتم مي زدم. »

2- گریبان چاک دادن در مرگ ابونصر زینبی (از شخصیت های رجالی اهل سنت):
ذهبی می گوید:
« رحل أبوسعد البغدادي إلى أبي نصر الزينبي، فدخل بغداد، و لم‏ يلحقه، فحين أخبر بموته خرق ثوبه، و لطم... » (66)
« ابوسعد بغدادى به قصد زيارت و ملاقات ابونصر زينبى به بغداد مسافرت كرد، اما در بغداد موفق به ملاقات و ديدار ابونصر زينبى نشد. هنگامى كه خبر وفات ابونصر زينبى را شنيد، از شدت حزن به سر و صورت خود مى‏ زد و لباس‏هايش را نيز پاره كرد. »

3- گريبان چاك زدن درمرگ يزيد بن ‌عمربن‌ هبيره درسال 182 (آخرين حاكم اموي در عراق):
وقتي ابن هبيره در شهر واسط به دست عباسيان كشته شد ، ابوعطاء سندي اين اشعار را در رثاء او سرود :
« ألا إن عينا لم تجد يوم واسط عليك بجارى دمعها لجمود عشية قام النائحات و شققت جيوب بأيدى مأتم وخدود... » (67)
« همانا چشمي كه روز كشته شدنت در شهر واسط براي تو اشكش جاري نشود ، خشك باد در شب گذشته زنان نوحه خوان در عزاي تو نوحه سر دادند و دستان مصيبت زده در مصيبت از دست دادن تو گريبانها چاك زدند و گونه ها خراشيدند. (يا در مصيبت تو زنان عزادار گريبانها چاك زدند و گونه ها خراشيدند.) »

4- گريبان چاك زدن در مرگ نووي (يكي از علماي پرآوازه اهل سنت):
در مرگ نووي اشعار زيادي سروده شدكه در يكي از آن اشعار چنين آمده است :  
« خطب رفع من شق الجيوب له ... فقد شققت جَنَاني دون قمصان » (68)
« (نووي) بلند مرتبه است آنكه در مرگ او گريبانها چاك داده شود... من در مرگ او نه تنها گريبان بلكه قلبم را نيز چاك زدم . »
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1-    کربلا از دیدگاه اهل سنت، ص87 و 88
2- منهاج السنه النبويه، ج 1، ص 52
3- همان، ج 4، ص 334 تا 553
4- العبر في خبر من غبر، ذهبي، ج 1، ص 146
5- تاريخ الإسلام، ذهبي، ج 26، ص 43
6- العبر، ذهبي، ج 3، ص 44
7- البدايه والنهايه، ابن كثير، ج 11، ص 302
8- النجوم الزاهره، جمال الدين اتابكي، ج 2، ص 334
9- يوسف، آیه84
10- الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339
11- همان
12- الدرّ المنثور، ج 4، ص 31
13- همان - تفسير طبري، ج 1، ص 250
14- تفسير قرطبي، ج 9، ص 88
15- السيره الحلبيه، ج 2، ص 247
16- ذخائر العقبي، ص 181
17- تاريخ طبري، ج 2، ص 210 ـ السيره النبويه لابن هشام، ج 3، ص 613 - الثقات، ج 1، ص 234 - البدايه والنهايه، ج 4، ص 54 و 55
18- مجمع الزوائد، ج 6، ص 126
19- البدايه والنهايه، ابن كثير، ج 4، ص 55
20- أسد الغابه، ج 2، ص 48
21- الطبقات الكبرى، ج 2، ص 44
22- الاستيعاب، ج 1، ص 313 - أسد الغابه، ج 1، ص 241 - الاصابه، ج2، ص 238 - الكامل في التاريخ، ج2، ص 420
23- فيض القدير، ج3، ص 695
24- صحيح بخاري، ج 2، ص 85 - صحيح مسلم، ج 4، ص 1808، كتاب الفضائل، باب رحمته بالصبيان ـ العقد الفريد، ج 3، ص 19، كتاب التعزيه - سنن ابن ماجه، ج 1، ص506، ش 1589، باب ما جاء في البكاء علي الميت - مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص552، ش 6672، باب الصبر والبكاء والنياحه
25- تذكره الخواص، ص 7
26- الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 1، ص 123
27- المستدرك، ج 1،ص  357 ـ تاريخ المدينه، ابن  شبّه، ج 1، ص 118
28- ذخائر العقبى، ص 56
29- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 514، ش 1334ـ سنن ترمذي، ج 3، ص 314، ش 989، کتاب الجنائز باب ما جاء في تقبيل الميت ـ المعجم الكبير، ج24، ص 343، ش 855، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحيه ـ سنن البيهقي الكبرى، ج 3، ص 407، ش 6503 ـ  ربيع الأبرار، ج 4، ص 187ـ جامع الأصول، ج 11، ص 105
30- امتاع الاسماع، مقريزي، ج 13، ص 269
31- المستدرك علي الصحيحين، ج 1، ص 381،ش 1406،كتاب الجنائز ـ سنن النسائي (المجتبى)، ج4، ص19، ش 1850، كتاب الجنائز باب الرخصه في البكاء على الميت ـ مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص444، ش 9729، باب مسند أبي هريره ـ سنن ابن ماجه، ج1،ص505، ش 1587، كتاب الجنائز باب ما جاء في البكاء على الميت
32- المستدرك الصحيحين، ج 3، ص 176 و با اختصار در ص 179 ـ تاريخ شام در شرح حال امام حسين عليه السلام، ص 183 رقم 232 ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 179 ـ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 159 و در ص 162 با لفظ ديگر ـ  تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 230 و با اشاره در ج 8، ص 199 ـ أمالى السجرى، ص 188. و مراجعه شود به: الفصول المهمه ابن صباغ مالكى، ص 154 و  الروض النضير، ج 1، ص 89، و الصواعق، ص 115، و كنز العمال چاپ قديم، ج 6، ص 223، و الخصائص الكبرى، ج 2، ص 125
33- مقتل الحسين، ج 1، ص 163
34- الفتوح، أحمد بن أعثم الكوفي، ج 4، ص 325
35- مجمع الزوائد، ج 9، ص189
36- همان
37- المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص109 ـ مسند ابن راهويه، ج 4، ص 131
38- المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص107ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص187 ـ ابن عساكر، ترجمه الإمام الحسين عليه السلام، ج7، ص 260
39- سنن ترمذي، ج 12، ص 195، كتاب فضائل الصحابه باب مناقب الحسن و الحسين
40- مجمع الزوائد، ج 9، ص 118 ـ كنز العمال، ج 13، ص 176ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 107ـ المناقب خوارزمي، ص 65 ـ ينابيع الموده،ج 1، ص 134
41- مجمع الزوائد، هيثمي، ج 9، ص 187
42- الصواعق المحرقه، أحمد بن حجر هيثمي، ص 193
43- مناقب عليّ بن أبي طالب عليهما السلام، مغازلي، ص 66 ـ ينابيع الموده لذوي القربى، قندوزي، ج 3، ص 47
44- ذخائر العقبي، ص 19 ـ ينابيع المودّه، ج 2، ص117
45- تهذيب الكمال، مزّي، ج 20، ص 399 ـ  البدايه والنهايه، ج 9، ص 125 ـ تاريخ مدينه دمشق، ج 41، ص386
46- ينابيع الموده لذوي القربي، قندوزي، ج 3، ص 102 ـ الاصابه، ابن حجر، ج 2، ص 438 ـ لسان الميزان، ج2، ص 451
47- نور العين في مشهد الحسين، أبو إسحاق اسفراييني، ص 84
48- اخبار مكه، فاكهى، ج‏3، ص 80
49- تذکره الخواص، ص 102
50- المصنف، ابن أبي شيبه كوفي، ج 3، ص 175 و ج 8، ص 21
51- المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص336
52- الأغاني، ج 22، ص 98
53- عمدةالقاری، ج8، ص79 – المصنف، ج3، ص268 و ج8، ص46 – أسدالغابة، ج1، ص368 – الإستیعاب، ج1، ص330 – تاریخ الإسلام ذهبی، ج4، ص194 – البدایه و النهایه، ج8، ص60
54- المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، ج3، ص105، كتاب، معرفة الصحابة
55- العقد الفريد، ج 4، ص‏283
56- السيره النبويه، ج 3، ص 171
57- تاريخ طبري، ج 3، ص 342
58- سير أعلام النبلاء، ج 18، ص476
59- سير أعلام النبلاء، ج 21، ص 379
60- سير أعلام النبلاء ج 15 ، ص 480 و 481 و 482 ؛ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 10، ص 272
61- الروض الفائق، ص 255 ـ الغدير، ج 11، ص 120
62- معجم الأدباء، ج 4، ص41، مطرت بناحيه بلخ دما عبيطا سنه 246، ص 17
63- تاريخ الإسلام، ج 26، ص11
64- البدايه و النهايه، ج 13، ص 207، حوادث 654 هجرى قمرى
65- السيرة النبوية ابن هشام ج6، ص75، ح26391 – مسند احمدبن حنبل، ج 6، ص 274 - أنساب الأشراف بلاذری، ج1، ص 243 - مسند أبي يعلى، ج 8، ص63 - تاريخ الأمم و الملوك طبری، ج2، ص232
66- سیرأعلام النّبلاء ذهبی، ج18، ص444، شرح حال زینبی
67- تاريخ الطبري ج4 ، ص364  تاریخ مدینه دمشق، ج 65 ، ص 334
68- تحفة الطالبين في ترجمة الإمام النووي، علاء الدين علي بن إبراهيم بن العطار - المتوفى724هـ ، ج1 ، ص

منبع: سبطین
انتهای پیام/ ز.غ
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: