۰

نامه امام علي (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)

بپرهيز از اينکه خود را در عظمت با خدا برابر داري يا در کبريا و جبروت، خود را به او همانند سازي که خدا هر جباري را خوار کند و هر خودکامه‏اي را پست و بيمقدار سازد.
کد خبر: ۲۷۷۵
۰۰:۰۰ - ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

وقتي حضرت اميرالمومنين علي (ع) ، مالک اشتر نخعي از ياران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرماني در قالب يک نامه نوشت. اين نامه بي ترديد از مهمترين اسناد سياسي حقوق اسلامي و خصوصا شعبه شيعي آن است.

اين نامه به روشني نشان مي دهد رويکرد مترقي امام علي (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهليت عرب و در دوران حکومت هاي اليگارشي. در اين نامه که به نوعي به قانون اساسي اسلامي ايشان مي ماند ويژگي هاي حکومت اسلامي، حاکم اسلامي، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بيان شده است. توصيه به علاقه مندان، خصوصا دانشجويان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. اين ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آيتي مي باشد.

توضيح سيد رضي (قدس سره) مولف نهج البلاغه: اين فرمان را براي مالک اشتر نخعي نوشت، هنگامي که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابي بکر آشفته شده بود.اين فرمان از پرمحتواترين فرمانهاست و از ديگرنامه‌هاي او محاسن بيشتري در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاينده مهربان ‌اين فرماني است از بنده خدا، علي امير المؤمنين، به مالک بن حارث اشترنخعي در پيماني که با او مي‌نهد، هنگامي که او را فرمانروايي مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پيکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهايش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزيدن طاعت او بر ديگر کارها و پيروي از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهايي که کس به سعادت نرسد مگر به پيروي از آنها، و به شقاوت نيفتد، مگر به انکار آنها و ضايع گذاشتن آنها. و بايد که خداي سبحان را ياري نمايد به دل و دست و زبان خود، که خداي جل اسمه، ياري‌کردن هر کس را که ياريش کند و عزيز داشتن هر کس را که عزيزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان مي‌دهد که زمام نفس خويش در برابر شهوتها به دست گيرد و ازسرکشي هايش باز دارد، زيرا نفس همواره به بدي فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

اي مالک، بدان که تو را به بلادي فرستاده‌ام که پيش از تو دولتها ديده، برخي دادگر و برخي ستمگر. و مردم در کارهاي تو به همان چشم مي‌نگرند که تو درکارهاي واليان پيش از خود مي‌نگري و درباره تو همان گويند که تو درباره آنها مي‌گويي و نيکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاري ساخته، توان شناخت.

بايد بهترين اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نيک باشد. پس زمام هواهاي نفس خويش فروگير و بر نفس خود، در آنچه براي او روا نيست، بخل بورز که بخل ورزيدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مي‌شمارد.مهرباني به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز. چونان حيواني درنده مباش که خوردنشان را غنيمت‌شماري، زيراآنان دو گروهند يا همکيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش.

از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهايي عارضشان خواهد شد و به عمد يا خطا، لغزشهايي کنند، پس، از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده، همانگونه که دوست داري که خداوند نيز از عفو و بخشايش خود تو را نصيب دهد. زيرا تو برتر از آنها هستي و آنکه تو را بر آن سرزمين ولايت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسي است که تو را ولايت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.

اي مالک، خود را براي جنگ با خدا بسيج مکن که تو را در برابر خشم او تواني‌نيست و از عفو و بخشايش او هرگز بي‌نياز نخواهي بود.هرگاه کسي را بخشودي، ازکرده خود پشيمان مشو و هرگاه کسي را عقوبت نمودي، از کرده خود شادمان مباش.

هرگز به خشمي، که از آنت امکان رهايي هست، مشتاب و مگوي که مرا بر شما اميرساخته‌اند و بايد فرمان من اطاعت‌شود. زيرا، چنين پنداري سبب فساد دل و سستي دين و نزديک شدن دگرگونيها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتي که در آن هستي در تو نخوتي يا غروري پديد آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهايي تواناست که تو را بر آنها توانايي نيست. اين نگريستن سرکشي تو را تسکين مي‌دهد و تندي و سرافرازي را فرو مي‌کاهد و خردي را که از تو گريخته‌است به تو باز مي‌گرداند.

بپرهيز از اينکه خود را در عظمت با خدا برابر داري يا در کبريا و جبروت، خود را به او همانند سازي که خدا هر جباري را خوار کند و هر خودکامه‌اي را پست و بيمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فريضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خويشاوندانت و از افراد رعيت، هر کس را که دوستش مي‌داري، انصاف را رعايت‌نماي که اگر نه چنين کني، ستم کرده‌اي و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نيز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از اين کار باز ايستد و توبه کند. هيچ چيز چون ستمکاري، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنينگيزد، زيرا خدا دعاي ستمديدگان را مي‌شنود و در کمين ستمکاران است.

بايد که محبوبترين کارها در نزد تو، کارهايي باشد که با ميانه‌روي سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودي رعيت را در پي داشته باشد زيرا خشم توده‌هاي مردم، خشنودي نزديکان را زير پاي بسپرد و حال آنکه، خشم نزديکان اگر توده‌هاي مردم از تو خشنود باشند، ناچيز گردد.

خواص و نزديکان کساني هستند که به هنگام فراخي و آسايش بر دوش والي باري گران‌اند و چون حادثه‌اي پيش آيد کمتر از هر کس به ياريش برخيزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اينان همه چيز را به اصرار از والي مي‌طلبند و اگر عطايي يابند، کمتر از همه سپاس مي‌گويند و اگر به آنان ندهند، ديرتر از ديگران پوزش مي‌پذيرند. در برابر سختيهاي روزگار، شکيباييشان بس اندک است. اما ستون دين و انبوهي مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، بايد توجه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشان افزونتر باشد.

و بايد که دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو، کسي باشد که بيش از ديگران عيبجوي مردم است. زيرا در مردم عيبهايي است و والي از هر کس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است. از عيبهاي مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زيرا آنچه بر عهده توست، پاکيزه ساختن چيزهايي است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشيده است، داوري کند. تا تواني‌عيبهاي ديگران را بپوشان، تا خداوند عيبهاي تو را که خواهي از رعيت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کينه‌اي را بگشاي و از دل بيرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشته‌اند، به تغافل زن و گفته سخن‌چين را تصديق مکن. زيرا سخن چين، خيانتکار است، هر چند، خود را چون نيکخواهان وانمايد.

با بخيلان راي مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حريصان، زيراحرص و طمع را در چشم تو مي‌آرايند که بخل و ترس و آزمندي، خصلتهايي‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترين وزيران تو، وزيري است‌که وزير بدکاران پيش از تو بوده است و شريک گناهان ايشان.مبادا که اينان همراز وهمدم تو شوند، زيرا ياور گناهکاران و مددکار ستم پيشگان بوده‌اند.در حالي که، تومي‌تواني بهترين جانشين را برايشان بيابي از کساني که در راي و انديشه و کارداني‌همانند ايشان باشند ولي بار گناهي چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کساني که‌ستمگري را در ستمش و بزهکاري را در بزهش ياري نکرده باشند.رنج اينان بر توکمتر است و ياريشان بهتر و مهربانيشان بيشتر و دوستيشان با غير تو کمتر است.

اينان را در خلوت و جلوت به دوستي برگزين.و بايد که برگزيده‌ترين وزيران توکساني باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهايي‌که خداوند بر دوستانش نمي‌پسندد کمتر تو را ياري کنند، هر چند، که اين سخنان‌و کارها تو را ناخوش آيد.به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند، سپس، از آنان‌بخواه که تو را فراوان نستايند و به باطلي که مرتکب آن نشده‌اي، شادمانت‌ندارند، زيرا ستايش آميخته به تملق، سبب خودپسندي شود و آدمي را به سرکشي‌وادارد.

و نبايد که نيکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زيرا اين کار سبب شود که‌نيکوکاران را به نيکوکاري رغبتي نماند، ولي بدکاران را به بدکاري رغبت‌بيفزايد.باهر يک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترين چيزي که‌حسن ظن والي را نسبت‌به رعيتش سبب مي‌شود، نيکي کردن والي است در حق رعيت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهايي‌که بدان ملزم نيستند.و تو بايد در اين باره چنان باشي که حسن ظن رعيت‌براي توفراهم آيد.زيرا حسن ظن آنان، رنج‌بسياري را از تو دور مي‌سازد.به حسن ظن تو، کسي سزاوارتر است که در حق او بيشتر احسان کرده باشي و به بدگماني، آن‌سزاوارتر که در حق او بدي کرده باشي.

سنت نيکويي را که بزرگان اين امت‌به آن عمل کرده‌اند و رعيت‌بر آن سنت‌به‌نظام آمده و حالش نيکو شده است، مشکن و سنتي مياور که به سنتهاي نيکوي‌گذشته زيان رساند، آنگاه پاداش نيک بهره کساني شود که آن سنتهاي نيکو نهاده‌اند وگناه بر تو ماند که آنها را شکسته‌اي.تا کار کشورت به سامان آيد و نظامهاي نيکويي، که پيش از تو مردم برپاي داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکيمان، فراوان، گفتگو کن در تثبيت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مي‌آورد و آن نظم و آيين که مردم‌پيش از تو بر پاي داشته‌اند.

بدان، که رعيت را صنفهايي است که کارشان جز به يکديگر اصلاح نشود و ازيکديگر بي‌نياز نباشند.صنفي از ايشان لشکرهاي خداي‌اند و صنفي، دبيران خاص‌يا عام و صنفي قاضيان عدالت گسترند و صنفي، کارگزاران‌اند که بايد در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفي جزيه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمي وچه مسلمان و صنفي بازرگانان‌اند و صنعتگران و صنفي فرودين که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر يک را خداوند سهمي معين کرده و ميزان آن را در کتاب خود وسنت پيامبرش(صلي الله عليه و آله)بيان فرموده و دستوري داده که در نزد مانگهداري مي‌شود.

اما لشکرها، به فرمان خدا دژهاي استوار رعيت‌اند و زينت واليان.دين به آنهاعزت يابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعيت جز به آنها استقامت نپذيرد.و کارلشکر سامان نيابد، جز به خراجي که خداوند براي ايشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نيرو گيرند و به آن در به سامان آوردن کارهاي خويش اعتماد کنند و نيازهايشان را برآورد.اين دو صنف، برپاي نمانند مگر به صنف سوم که قاضيان وکارگزاران و دبيران‌اند، اينان عقدها و معاهده‌ها را مي‌بندند و منافع حکومت را گردمي‌آورند و در هر کار، چه خصوصي و چه عمومي، به آنها متکي توان بود. و اينها که‌برشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم مي‌آيند و تا سودي‌حاصل کنند، بازارها را برپاي مي‌دارند و به کارهايي که ديگران در انجام دادن آنهاناتوان‌اند امور رعيت را سامان مي‌دهند.آنگاه، صنف فرودين، يعني نيازمندان ومسکينان‌اند و سزاوار است که والي آنان را به بخشش خود بنوازد و ياريشان کند.درنزد خداوند، براي هر يک از اين اصناف، گشايشي است.و هر يک را بر والي حقي‌است، آن قدر که حال او نيکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والي از عهده آنچه‌خدا بر او مقرر داشته، بر نيايد مگر، به کوشش و ياري خواستن از خداي و ملزم‌ساختن خويش به اجراي حق و شکيبايي ورزيدن در کارها، خواه بر او دشوار آيد ياآسان نمايد.

آنگاه از لشکريان خود آن را که در نظرت نيکخواه‌ترين آنها به خدا و پيامبر اوو امام توست، به کار برگمار.اينان بايد پاکدامن‌ترين و شکيباترين افراد سپاه باشند، دير خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش يابند.به ناتوانان، مهربان‌و بر زورمندان، سختگير باشند. درشتيشان به ستم بر نينگيرد و نرميشان برجاي‌ننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند، از خاندانهاي صالح که‌سابقه‌اي نيکو دارند و نيز پيوند خود با سلحشوران و دليران و سخاوتمندان‌و جوانمردان استوار نماي، زيرا اينان مجموعه‌هاي کرم‌اند و شاخه‌هاي احسان وخوبي.آنگاه به کارهايشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خويش‌مي‌پردازند.اگر کاري کرده‌اي که سبب نيرومندي آنها شده است، نبايد در نظرت بزرگ‌آيد و نيز نبايد لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندک‌جلوه کند.زيرا لطف و احسان تو سبب مي‌شود که نصيحت‌خود از تو دريغ ندارند وبه تو حسن ظن يابند.نبايد بدين بهانه، که به کارهاي بزرگ مي‌پردازي، از کارهاي کوچکشان غافل ماني، زيرا الطاف کوچک را جايي است که از آن بهره‌مند مي‌شوندو توجه به کارهاي بزرگ را هم جايي است که از آن بي‌نياز نخواهند بود.

بايد برگزيده‌ترين سران سپاه تو، در نزد تو، کسي باشد که در بخشش به افراد سپاه‌قصور نورزد و به آنان ياري رساند و از مال خويش چندان بهره‌مندشان سازد که‌هزينه خود و خانواده‌شان را، که بر جاي نهاده‌اند، کفايت کند، تا يکدل و يک راي روي‌به جهاد دشمن آورند، زيرا مهرباني تو به آنها دلهايشان را به تو مهربان سازد.و بايدکه بهترين مايه شادماني واليان برپاي‌داشتن عدالت در بلاد باشد و پديد آمدن‌دوستي در ميان افراد رعيت.و اين دوستي پديد نيايد، مگر به سلامت دلهاشان.ونيکخواهيشان درست نبود، مگر آنگاه که براي کارهاي خود بر گرد واليان خود باشندو بار دولت ايشان را بر دوش خويش سنگين نشمارند و از دير کشيدن‌فرمانرواييشان ملول نشوند.پس اميدهايشان را نيک برآور و پيوسته به نيکيشان‌بستاي و رنجهايي را که تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر، زيرا ياد کردن از کارهاي‌نيکشان، دليران را برمي‌انگيزد و از کارماندگان را به کار ترغيب مي‌کند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر يک در چه کاري تحمل رنجي کرده‌اند، تا رنجي را که يکي‌تحمل کرده به حساب ديگري نگذاري و کمتر از رنج و محنتي که تحمل کرده، پاداشش مده.شرف و بزرگي کسي تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمري وفرودستي کسي تو را واندارد که رنج‌بزرگش را خرد به حساب آوري.

چون کاري بر تو دشوار گردد و شبهه آميز شود در آن کار به خدا و رسولش‌رجوع کن.زيرا خداي تعالي به قومي که دوستدار هدايتشان بود، گفته است:«اي‌کساني که ايمان آورده‌ايد از خدا اطاعت کنيد و از رسول و الوالامر خويش فرمان‌بريد و چون در امري اختلاف کرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد به خدا وپيامبر رجوع کنيد.»

رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت‌جامع اوست، سنتي که مسلمانان را گرد مي‌آورد و پراکنده نمي‌سازد.و براي داوري‌در ميان مردم، يکي از افراد رعيت را بگزين که در نزد تو برتر از ديگران بود.از آن‌کسان، که کارها بر او دشوار نمي‌آيد و از عهده کار قضا برمي‌آيد.مردي که مدعيان باستيزه و لجاج، راي خود را بر او تحميل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطايي شد، بر آن‌اصرار نورزد و چون حقيقت را شناخت در گرايش به آن درنگ ننمايد و نفسش به‌آزمندي متمايل نگردد و به اندک فهم، بي‌آنکه به عمق حقيقت رسد، بسنده نکند.

قاضي تو بايد، از هر کس ديگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بيش از همه به‌دليل متکي باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از ديگران ملول شود و درکشف حقيقت، شکيباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع راي دهد.

چرب‌زباني و ستايش به خودپسنديش نکشاند.از تشويق و ترغيب ديگران به يکي‌از دو طرف دعوا متمايل نشود.چنين کسان اندک به دست آيند، پس داوري مردي‌چون او را نيکو تعهد کن و نيکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستي به‌خرج ده تا گرفتاريش برطرف شود و نيازش به مردم نيفتد.و او را در نزد خود چنان‌منزلتي ده که نزديکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسيب ديگران در امان‌ماند.

در اين کار، نيکو نظر کن که اين دين در دست‌بدکاران اسير است.از روي هوا وهوس در آن عمل مي‌کنند و آن را وسيله طلب دنيا قرار داده‌اند.

در کار کارگزارانت ‌بنگر و پس از آزمايش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستي باآنها.و بي‌مشورت ديگران به کارشان مگمار، زيرا به راي خود کار کردن و از ديگران‌مشورت نخواستن، گونه‌اي از ستم و خيانت است.کارگزاران شايسته را در ميان‌گروهي بجوي که اهل تجربت و حيا هستند و از خاندانهاي صالح، آنها که در اسلام‌سابقه‌اي ديرين دارند.اينان به اخلاق شايسته‌ترند و آبرويشان محفوظتر است و ازطمعکاري بيشتر رويگردان‌اند و در عواقب کارها بيشتر مي‌نگرند. در ارزاقشان بيفزاي، زيرا فراواني ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد و ازدست اندازي به مالي که در تصرف دارند، باز مي‌دارد.و نيز براي آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند يا در امانت تو‌خللي پديد آورند.پس در کارهايشان تفقدکن و کاوش نماي و جاسوساني از مردم راستگوي و وفادار به خود بر آنان بگمار.

زيرا مراقبت نهاني تو در کارهايشان آنان را به رعايت امانت و مدارا در حق رعيت‌وامي‌دارد.و بنگر تا ياران کارگزارانت تو را به خيانت نيالايند.هر گاه يکي از ايشان‌دست‌به خيانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خيانت او گرد آمد و همه بدان‌گواهي دادند، همين خبرها تو را بس بود.بايد به سبب خيانتي که کرده تنش را به ‌تنبيه بيازاري و از کاري که کرده است، بازخواست نمايي.سپس، خوار و ذليلش‌سازي و مهر خيانت‌بر او زني و ننگ تهمت را بر گردنش آويزي.

در کار خراج نيکو نظر کن، به گونه‌اي که به صلاح خراجگزاران باشد.زيرا صلاح‌کار خراج و خراجگزاران، صلاح کار ديگران است و ديگران حالشان نيکو نشود، مگربه نيکوشدن حال خراجگزاران، زيرا همه مردم روزي خوار خراج و خراجگزارانند‌.

ولي بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشي، زيرا خراج حاصل نشود، مگربه آباداني زمين و هر که خراج طلبد و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده‌است و کارش استقامت نيابد، مگر اندکي.هرگاه از سنگيني خراج يا آفت محصول يابريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين، چون در آب فرو رفتن آن يا بي‌آبي، شکايت نزد تو آوردند، از هزينه و رنجشان بکاه، آنقدر که اميد مي‌داري که کارشان راسامان دهد.و کاستن از خراج بر تو گران نيايد، زيرا اندوخته‌اي شود براي آباداني بلادتو و زيور حکومت تو باشد، که ستايش آنها را به خود جلب کرده‌اي و سبب‌شادماني دل تو گردد، که عدالت را در ميانشان گسترده‌اي و به افزودن ارزاقشان و به‌آنچه در نزد ايشان اندوخته‌اي از آسايش خاطرشان و اعتمادشان به دادگري خود ومدارا در حق ايشان، براي خود تکيه‌گاهي استوار ساخته‌اي.چه بسا کارها پيش آيدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاري، به خوشدلي به انجامش رسانند.زيرا چون‌بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهي، انجام دهند که ويراني زمين را تنگدستي‌مردم آن سبب شود و مردم زماني تنگدست گردند که همت واليان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است، سود برنگيرند.

سپس، به دبيرانت نظر کن و بهترين آنان را بر کارهاي خود بگمار و نامه‌هايي راکه در آن تدبيرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبيران، به کسي اختصاص ده‌که به اخلاق از ديگران شايسته‌تر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازديا چنان دليرش نکند که در مخالفت‌با تو، بر سر جمع سخن گويد و غفلتش سبب‌نشود که نامه‌هاي عاملانت را به تو نرساند يا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ‌روا دارد، يا در آنچه براي تو مي‌ستاند يا از سوي تو مي‌دهد، سهل‌انگاري کند، ياپيماني را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پيماني که به زيان توست، ناتوان باشد.دبير بايد به پايگاه و مقام خويش در کارها آگاه باشد زيرا کسي که مقدارخويش را نداند، به طريق اولي، مقدار ديگران را نتواند شناخت.مباد که در گزينش‌آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکيه کني.زيرا مردان با ظاهر آرايي و نيکوخدمتي، خويشتن را در چشم واليان عزيز گردانند.ولي، در پس اين ظاهر آراسته وخدمت نيکو، نه نشاني از نيکخواهي است و نه امانت.

دبيرانت را به کارهايي که براي حکام پيش از تو بر عهده داشته‌اند، بيازماي و از آن‌ميان، بهترين آنها را که در ميان مردم اثري نيکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌اي‌شناخته‌اند، اختيار کن.که اگر چنين کني اين کار دليل نيکخواهي تو براي خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کاري از کارهاي خوداز ميان ايشان، رئيسي برگمار.کسي که بزرگي کار مقهورش نسازد و بسياري آنهاسبب پراکندگي خاطرش نشود.اگر در دبيران تو عيبي يافته شود و تو از آن غفلت‌کرده باشي، تو را به آن بازخواست کنند.

اينک سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشه‌وران بپذير و درباره آنها به کارگزارانت‌نيکو سفارش کن.خواه آنها که بر يک جاي مقيم‌اند و خواه آنها که با سرمايه خويش‌اين سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج‌خود زندگي نمايند.زيرا اين گروه، خود مايه‌هاي منافع‌اند و اسباب رفاه و آسودگي و به دست آورندگان آن از راههاي دشوارو دور و خشکي و دريا و دشتها و کوهساران و جايهايي که مردم در آن جايها گردنيايند و جرئت رفتن به آن جايها ننمايند.اينان مردمي مسالمت‌جوي‌اند که نه ازفتنه‌گريهايشان بيمي است و نه از شر و فسادشان وحشتي.در کارشان نظر کن، خواه‌در حضرت تو باشند يا در شهرهاي تو.با اينهمه بدان که بسياري از ايشان را روشي‌ناشايسته است و حريص‌اند و بخيل.احتکار مي‌کنند و به ميل خود براي کالاي خودبها مي‌گذارند، با اين کار به مردم زيان مي‌رسانند و براي واليان هم مايه ننگ و عيب‌هستند.

پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلي الله عليه و آله)از آن منع کرده است وبايد خريد و فروش به آساني صورت گيرد و بر موازين عدل، به گونه‌اي که در بها، نه ‌فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود.پس از آنکه احتکار را ممنوع‌داشتي، اگر کسي باز هم دست‌به احتکار کالا زد، کيفرش ده و عقوبتش کن تا سبب‌عبرت ديگران گردد ولي کار به اسراف نکشد.

خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودين:کساني که بيچارگان‌اند از مساکين ونيازمندان و بينوايان و زمينگيران.در اين طبقه، مردمي هستند سائل و مردمي‌هستند، که در عين نياز روي سؤال ندارند.خداوند حقي براي ايشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعايت کني، پس، در نگهداشت آن بکوش.براي اينان دربيت المال خود حقي مقرر دار و نيز بخشي از غلات اراضي خالصه اسلام را، در هرشهري، به آنان اختصاص ده.زيرا براي دورترينشان همان حقي است که‌نزديکترينشان از آن برخوردارند.و از تو خواسته‌اند که حق همه را، اعم از دور ونزديک، نيکو رعايت کني.سرمستي و غرور، تو را از ايشان غافل نسازد، زيرا اين‌بهانه که کارهاي خرد را به سبب پرداختن به کارهاي مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذيرفته نخواهد شد. پس مت‌خود را از پرداختن به نيازهايشان دريغ مدار و به تکبر بر آنان چهره‌دژم منماي و کارهاي کساني را که به تو دست نتوانند يافت، خود، تفقد و بازجست‌نماي.اينان مردمي هستند که در نظر ديگران بيمقدارند و مورد تحقير رجال‌حکومت.کساني از امينان خود را که خداي ترس و فروتن باشند، براي نگريستن درکارهايشان برگمار تا نيازهايشان را به تو گزارش کنند.

با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را ديدار مي‌کني، عذرت پذيرفته‌آيد که گروه ناتوانان و بينوايان به عدالت تو نيازمندتر از ديگران‌اند و چنان باش که‌براي يک يک آنان در پيشگاه خداوندي، در اداي حق ايشان، عذري تواني داشت.

تيمار دار يتيمان باش و غمخوار پيران از کار افتاده که بيچاره‌اند و دست‌سؤال پيش‌کس دراز نکنند و اين کار بر واليان دشوار و گران است و هرگونه حقي دشوار و گران‌آيد.و گاه باشد که خداوند اين دشواريها را براي کساني که خواستار عاقبت نيک‌هستند، آسان مي‌سازد.آنان خود را به شکيبايي وامي‌دارند و به وعده راست‌خداوند، درباره خود اطمينان دارند.

براي کساني که به تو نياز دارند، زماني معين کن که در آن فارغ از هر کاري به آنان‌پردازي. براي ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين، مجلسي که همگان در آن حاضرتوانند شد و، براي خدايي که آفريدگار توست، در برابرشان فروتني نمايي و بفرماي‌تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يک سو شوند، تا سخنگويشان بي‌هراس‌و بي‌لکنت زبان سخن خويش بگويد.که من از رسول الله(صلي الله عليه و آله) بارها شنيدم که مي‌گفت:پاک و آراسته نيست امتي که در آن امت، زيردست نتواند بدون‌لکنت زبان حق خود را از قوي دست‌بستاند.پس تحمل نماي، درشتگويي يا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ حوصلگي و خودپسندي را از خود دور ساز تا خداونددرهاي رحمتش را به روي تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد.اگرچيزي مي‌بخشي، چنان بخش که گويي تو را گوارا افتاده است و اگر منع مي‌کني، بايد که منع تو با مهرباني و پوزشخواهي همراه بود. سپس کارهايي است که بايد خود به انجام دادنشان پردازي. از آن جمله، پاسخ‌دادن است‌به کارگزاران در جايي که دبيرانت درمانده شوند.ديگر برآوردن نيازهاي‌مردم است در روزي که بر تو عرضه مي‌شوند، ولي دستيارانت در اداي آنها درنگ وگراني مي‌کنند.کار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زيرا هر روز را کاري است‌خاص خود.

بهترين وقتها و بيشترين ساعات عمرت را براي آنچه ميان تو و خداست، قرارده اگر چه در همه وقتها، کار تو براي خداست، هرگاه نيتت صادق باشد و رعيت را درآن آسايش رسد.

بايد در اقامه فرايضي، که خاص خداوند است، نيت‌خويش خالص گرداني و دراوقاتي باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشي از شبانه‌روز، تن خود را درطاعت‌خداي بگمار و اعمالي را که سبب نزديکي تو به خداي مي‌شود به انجام‌رسان و بکوش تا اعمالت‌بي‌هيچ عيب و نقصي گزارده آيد، هر چند، سبب فرسودن‌جسم تو گردد.چون با مردم نماز مي‌گزاري، چنان مکن که آنان را رنجيده سازي يانمازت را ضايع گرداني، زيرا برخي از نمازگزاران بيمارند و برخي نيازمند.ازرسول الله(صلي الله عليه و آله)هنگامي که مرا به يمن مي‌فرستاد، پرسيدم که‌چگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترين آنها و بر مؤمنان مهربان‌باش.

به هر حال، روي پوشيدنت از مردم به دراز نکشد، زيرا روي پوشيدن واليان ازرعيت‌خود، گونه‌اي نامهرباني است‌به آنها و سبب مي‌شود که از امور ملک آگاهي‌اندکي داشته باشند.اگر والي از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختيها ورنجهاي آنان آگاه شود.آن وقت، بسا بزرگا، که در نظر مردم خرد آيد و بسا خردا، که‌بزرگ جلوه کند و زيبا، زشت و زشت، زيبا نمايد و حق و باطل به هم بياميزند.زيراوالي انسان است و نمي‌تواند به کارهاي مردم که از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. و حق را هم نشانه‌هايي نيست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تويکي از اين دو تن هستي:يا مردي هستي در اجراي حق گشاده‌دست و سخاوتمند، پس چرا بايد روي پنهان داري و از اداي حق واجبي که بر عهده توست دريغ فرمايي‌و در کار نيکي، که بايد به انجام رساني، درنگ روا داري.يا مردي هستي که‌هيچ خواهشي را و نيازي را برنمي‌آوري، در اين حال، مردم، ديگر از تو چيزي‌نخواهند و از ياري تو نوميد شوند، با اينکه نيازمنديهاي مردم براي تو رنجي‌پديد نياورد، زيرا آنچه از تو مي‌خواهند يا شکايت از ستمي است ‌يا درخواست ‌عدالت در معاملتي.

و بدان، که والي را خويشاوندان و نزديکان است و در ايشان خوي برتري‌جويي‌و گردنکشي است و در معاملت‌با مردم رعايت انصاف نکنند.ريشه ايشان را با قطع‌موجبات آن صفات قطع کن.به هيچيک از اطرافيان و خويشاوندانت زميني را به‌اقطاع مده، مبادا به سبب نزديکي به تو، پيماني بندند که صاحبان زمينهاي‌مجاورشان را در سهمي که از آب دارند يا کاري که بايد به اشتراک انجام دهند، زيان‌برسانند و بخواهند بار زحمت‌خود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارايي، نصيب‌ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد.اجراي حق را درباره هر که باشد، چه خويشاوند و چه بيگانه، لازم بدار و در اين کار شکيبايي به خرج ده که خداوندپاداش شکيبايي تو را خواهد داد.هر چند، در اجراي عدالت، خويشاوندان و نزديکان‌تو را زيان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگين آيد که‌عاقبتي نيک و پسنديده است.

اگر رعيت‌بر تو به ستمگري گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در ميانه نه وبا اين کار از بدگمانيشان بکاه، که چون چنين کني، خود را به عدالت پروده‌اي و بارعيت مدارا نموده‌اي. عذري که مي‌آوري سبب مي‌شود که تو به مقصود خود رسي‌و آنان نيز به حق راه يابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روي برمتاب که خشنودي خداي در آن‌نهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهيانت‌شود و تو را از غم و رنج‌برهاند وکشورت را امنيت‌بخشد.ولي، پس از پيمان صلح، از دشمن برحذر باش و نيک‌برحذر باش.زيرا دشمن، چه بسا نزديکي کند تا تو را به غفلت فرو گيرد.پس‌دورانديشي را از دست منه و حسن ظن را به يک سو نه و اگر ميان خود و دشمنت‌پيمان دوستي بستي و امانش دادي به عهد خويش وفا کن و اماني را که داده‌اي، نيک، رعايت نماي.

در برابر پيماني که بسته‌اي و اماني که داده‌اي خود را سپر ساز، زيرا هيچ يک ازواجبات خداوندي که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقايد، در آن همداستان وهمراي هستند، بزرگتر از وفاي به عهد و پيمان نيست.حتي مشرکان هم وفاي به‌عهد را در ميان خود لازم مي‌شمردند، زيرا عواقب ناگوار غدر و پيمان شکني رادريافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفته‌اي، خيانت مکن و پيمانت را مشکن وخصمت را به پيمان مفريب.زيرا تنها نادانان شقي در برابر خداي تعالي، دليري کنند.

خداوند پيمان و زينهار خود را به سبب رحمت و محبتي، که بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حريمي ساخته که در سايه‌سار استوار آن زندگي کنند و به‌جوار آن پناه آورند.پس نه خيانت را جايي براي خودنمايي است و نه فريب را و نه‌حيله‌گري را.پيماني مبند که در آن تاويل را راه تواند بود و پس از بستن و استوارکردن پيمان براي بر هم زدنش به عبارتهاي دو پهلو که در آنها ايهامي باشد، تکيه‌منماي.و مبادا که سختي اجراي پيماني که بر گردن گرفته‌اي و بايد عهد خدا را در آن‌رعايت کني، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بي‌آنکه در آن حقي داشته باشي.

زيرا پايداري تو در برابر کار دشواري که اميد به گشايش آن بسته‌اي و عاقبت‌خوشش‌را چشم مي‌داري، از غدري که از سرانجامش بيمناک هستي بسي بهتر است.و نيز به‌از آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشايش در دنيا و آخرت بر توبسته شود.

بپرهيز از خونها و خونريزيهاي بناحق.زيرا هيچ چيز، بيش از خونريزي بناحق، موجب کيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوري در ميان مردم‌پردازد، نخستين داوري او درباره خونهايي است که مردم از يکديگر ريخته‌اند.پس‌مباد که حکومت‌خود را با ريختن خون حرام تقويت کني، زيرا ريختن چنان خوني‌نه تنها حکومت را ناتوان و سست‌سازد، بلکه آن را از ميان برمي‌دارد يا به ديگران‌مي‌سپارد.اگر مرتکب قتل عمدي شوي، نه در برابر خدا معذوري، نه در برابر من، زيراقتل عمد موجب قصاص مي‌شود.اگر به خطايي دچار گشتي و کسي را کشتي ياتازيانه‌ات، يا شمشيرت، يا دستت در عقوبت از حد درگذرانيد يا به مشت زدن و يابالاتر از آن، به ناخواسته، مرتکب قتلي شدي، نبايد گردنکشي و غرور قدرت تومانع آيد که خونبهاي مقتول را به خانواده‌اش بپردازي.

از خودپسندي و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت‌شده و نيز از دلبستگي به‌ستايش و چرب‌زبانيهاي ديگران، پرهيز کن، زيرا يکي از بهترين فرصتهاي شيطان‌است‌براي تاختن تا کردارهاي نيکوي نيکوکاران را نابود سازد.زنهار از اينکه به‌احسان خود بر رعيت منت گذاري يا آنچه براي آنها کرده‌اي، بزرگش شماري يا وعده‌دهي و خلاف آن کني.زيرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگيختن خشم خدا و مردم شود.

خداي تعالي مي فرمايد:خداوند سخت‌به خشم مي‌آيد که چيزي بگوييد و به جاي‌نياوريد.

از شتاب کردن در کارها پيش از رسيدن زمان آنها بپرهيز و نيز، از سستي در انجام‌دادن کاري که زمان آن فرا رسيده است و از لجاج و اصرار در کاري که سررشته‌اش ‌ناپيدا بود و از سستي کردن در کارها، هنگامي که راه رسيدن به هدف باز و روشن‌است، حذر نماي.پس هر چيز را به جاي خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام‌رسان.

و بپرهيز از اينکه به خود اختصاص دهي، چيزي را که همگان را در آن حقي است‌يا خود را به ناداني زني در آنچه توجه تو به آن ضروري است و همه از آن آگاه‌اند.زيرابزودي آن را از تو مي‌ستانند و به ديگري مي‌دهند.زودا که حجاب از برابر ديدگانت‌برداشته خواهد شد و بيني که داد مظلومان را از تو مي‌ستانند.به هنگام خشم‌خويشتندار باش و از شدت تندي و تيزي خود بکاه و دست‌به روي کس بر مدار وسخن زشت‌بر زبان مياور و از اينهمه، خود را در امان دار باز ايستادن ازدشنامگويي و به تاخيرافکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشيند و زمام اختيارت به‌دستت آيد، و تو بر خود مسلط نشوي مگر آنگاه که بيشتر همت‌ياد بازگشت‌به‌سوي پروردگارت شود.

بر تو واجب آمد که همواره به ياد داشته باشي، آنچه که بر واليان پيش از تو رفته‌است، از حکومت عادلانه‌اي که داشته‌اند يا سنت نيکويي که نهاده‌اند يا چيزي ازپيامبر، (صلي الله عليه و آله)که آورده‌اند يا فريضه‌اي که در کتاب خداست و آن رابرپاي داشته‌اند.پس اقتدا کني به آنچه ما بدان عمل مي‌کرده‌ايم و بکوشي تا از هر چه‌در اين عهدنامه بر عهده تو نهاده‌ام و حجت‌خود در آن بر تو استوار کرده‌ام، پيروي‌کني، تا هنگامي که نفست‌به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه‌اي نداشته باشي.و جزخداي کس نيست که از بدي نگهدارد و به نيکي توفيق دهد.

از وصايا و عهود رسول الله(صلي الله عليه و آله)با من ترغيب به نماز بود ودادن زکات و مهرباني با غلامانتان.و من اين عهدنامه را که براي تو نوشته‌ام به‌وصيت او پايان مي‌دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

از خداي مي‌طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظيمش در برآوردن هرمطلوبي مرا و تو را توفيق دهد به چيزي که خشنوديش در آن است، از داشتن عذري‌آشکار در برابر او و آفريدگانش و آوازه نيک در ميان بندگانش و نشانه‌هاي نيک دربلادش و کمال نعمت او و فراواني کرمش.و اينکه کار من و تو را به سعادت وشهادت به پايان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقيم. و السلام علي رسول الله‌صلي الله عليه و آله الطيبين الطاهرين.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: