۰

تب اعتراض در جامعه ما بالاست

جامعه تب دار در پی حوادث پی در پی وصف حال این روزهای ماست. هر بار که اتفاقی می افتد شبکه های اجتماعی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و شاهد واکنش افکار عمومی به بحران ها هستیم.
کد خبر: ۱۵۹۷۴۷
۱۴:۵۰ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۶
به گزارش«شیعه نیوز»، جامعه تب دار در پی حوادث پی در پی وصف حال این روزهای ماست. هر بار که اتفاقی می افتد شبکه های اجتماعی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و شاهد واکنش افکار عمومی به بحران ها هستیم.

موج مطالبات از درخواست استعفای مسوولان مربوطه تا رفع مشکلات و مسائلی که باعث بروز حادثه شده است اما این حجم از مطالبات کمتر پاسخی می گیرد و حتی در مواردی اطلاع رسانی صحیحی در مورد چگونگی رخداد حوادث و ابعاد آن از سوی مسوولان انجام نمی شود. نحوه برخورد درست با بحران ها و حوادث طبیعی و غیرطبیعی چه از سوی افکار عمومی و چه از طرف مسوولان موضوعی است که در گفتگوی شفقنا با دکتر محمدعلی حکیم آرا، عضو هیات علمی دانشگاه صدا و سیما به آن پرداخته شده است:

*اگر شبکه های اجتماعی را نمادی از بخش از افکار عمومی در نظر بگیریم، مشاهده می کنیم که پس از بروز یک بحران در جامعه تب توجه به موضوع به شدت بالا می رود و افراد زیادی درباره آن صحبت می کنند و نظرات خود را به اشتراک می گذارند. اما این التهاب دیری نمی پاید. آیا می توان این فرونشستن التهاب افکار عمومی را تعبیر به فراموشی موضوع کرد؟

حکیم آرا: مفاهیمی همچون حافظه تاریخی یا فراموشی اجتماعی، یک سازه فرضی است و مفاهیم وابسته به یک سوژه هویت دار اجتماعی  یا یک نظام حفظ و پردازش اطلاعات نیست که بتوانیم بگوییم در جامعه کارکردش دچار اختلال شده است. روند ناگوار تحولات اجتماعی در حوزه اقتصاد، سیاست، و فرهنگ و نارضایتی ناشی از آن، به جایی رسیده است که در نتیجه، جامعه را در یک موقعیت اعتراضی قرار داده است. این است که جامعه به گونه خودجوش تلاش می کند از هر موضوعی برای زیر سوال بردن مدیریت کشور استفاده کند. مانند زن و شوهری که از زندگی مشترک خشنود نیستند و منتظرند تا اتفاقی رخ دهد تا شایستگی دیگری هم را زیر سوال ببرند. جامعه امروز ایران نیز در یک چنین وضعیتی نسبت به حاکمیت قرار گرفته و منتظر موقعیتی است تا ناتوانی مدیریت کشور در اداره امور را به رخ آن بکشد. بنابراین وقتی حادثه ای مانند غرق شدن یک کشتی، آتش‌سوزی یک ساختمان، و یا سقوط یک هواپیما رخ می دهد، بهانه ای فراهم می شود تا آن معنای اعتراضی به نمایش گذارده شود. یعنی می توان گفت اکثر مردم در این موقعیت ها نه مطالبه معطوف به منافع دارند، و نه امیدی به مسوولان، بلکه بهانه ای یافته اند که ناتوانی مدیریت کشور را به رخ دست اندرکاران پرمدعا بکشند. گسترش یافتن ناگهانی اعتراضات دی ماه بدون اینکه بخواهیم به چگونگی آغاز آن بپردازیم، نشان دهنده بستر روانی (ذهنی) آماده ای در جامعه است که برای رفتارهای اعتراضی وجود دارد. سیستمی که مدعی تحقق سعادت، آمال و آرزوهای یک ملت است، اما در چهار دهه راه به جایی نبرده است. نگاهی به اظهارات مسوولان در  دهه ۶۰ این واقعیت را روشن می کند که هنوز هم بعد از گذشت بیش از سه دهه مسوولان ما همان حرف و شعارها را تکرار می‌کنند، به گونه ای که گویی تازه انقلاب شده است و هنوز اول کاریم.

*پس چرا این التهابات و اعتراضات تا حصول تنیجه و یا گرفتن یک پاسخ شفاف از دست اندرکاران به درازا نمی کشد و بحران های رخ داده با وجود همه تاثیری که در جامعه ایجاد کرده به فراموشی سپرده می شود؟

حکیم آرا: در حوادثی مانند سقوط هواپیما، زلزله و یا غرق شدن کشتی نسبت مردمی که به گونه مستقیم درگیر حادثه هستند و زندگی و نزدیکانشان را از دست دادند، در مقایسه با کل جامعه بسیار کم  و ناچیز است و صدای بلندی ندارند. اما بقیه مردمی که صدای اعتراضات خود را از طرقی مانند شبکه های اجتماعی و یا هر راه دیگر بلند می کنند به صورت مستقیم در گیر ماجرا نیستند. بنابراین، تعجبی نیست که مساله به فر اموشی سپرده شود. در واقع این واکنش های التهابی بیشتر رنگ و لعاب اعتراضی به مدیریت کشور دارد. هر حادثه یا اتفاقی که در کشور رخ می دهد، درست یا غلط، مردم آن را نشانی از بی کفایتی مدیران تلقی می‌کنند و در شبکه های اجتماعی شروع به نق زدن و اعراض می کنند و البته، پس از مدتی هم هیجان موضوع می خوابد. زیرا اغلب به گونه مستقیم درگیر ماجرا نیستند و نمی داند که مثلا زلزله زده های کرمانشاه در چه شرایطی زندگی می کنند و یا ورشکستگان پلاسکو چگونه روزگار می گذرانند. بنابراین به جای سوگواری و همدلی با مصیبت‌زدگان، بیشتر شاهد پرخاشگری هستیم و هر حادثه ای را نشانه ای از عدم کفایت مدیران و دستاویزی برای اعتراض می دانیم. قسمت خطرناک این روند این است که جنبه فرهنگی-سیاسی پیدا کرده است، به گونه‌ای که در پس هر حادثه مشابه، اعتراضات خودجوش، چه در سطح شبکه‌های اجتماعی یا در سطح شهر نمود پیدا می‌کند.

*به نطر می رسد که مسوولان نیز در مواقع بروز یک بحران یا حادثه خود را ملزم به پاسخگویی دقیق و شفاف نمی بینند؟

حکیم آرا: اصولا مسوولان در جامعه ما به صورت سنتی خود را به رده های پایین تر مدیریتی و همچنین به مردم پاسخگو نمی دانند؛ هرچند شعارش را بدهند. معاون وزیر خود را تنها ملزم به پاسخگویی به وزیر، و وزیر به رییس جمهور می داند، و رییس جمهور هم که بماند! این موضوع ریشه فرهنگ سلطانی دارد. در یک خانواده ایرانی هم کمتر دیده می شود که پدر و مادر خود را ملزم به پاسخگویی به فرزندان بدانند. کسی که جایگاه مدیر را متزلزل می کند و به زیر می‌کشد مردم نیستند. مدیران هم این را به خوبی دریافته‌اند و خود را ملزم به پاسخگویی به مردمی که به گونه مستقیم درگیر مشکلات هستند، نمی دانند. این موضوع در سازمان‌ها، ادارات و بانک‌های معمولی هم کاملا مشهود است. اگر کارمندان کار می کنند به دلیل الزام به پاسخگویی در برابر مردم نیست بلکه به لحاظ سلسله مراتبی خود را تنها به مدیران بالادستی سازمان خود پاسخگو می دانند. چون این بالادستی ها هستند که در عزل و نصب افراد دخالت دارند و مردم و یا کارمندان زیر دست هیچ دخل و تصرفی در این زمینه ندارند.

*این بی توجهی به افکار عمومی و پاسخ نگرفتن مطالبات چه تبعاتی در پی دارد؟

حکیم آرا: دو اصطلاح در حوزه روانشناسی وجود دارد که می تواند وضعیت این روزهای مردم ایران را به خوبی توضیح دهد. یکی از این اصطلاح ها مفهوم درماندگی آموخته شده است. درماندگی حالتی است که طی آن، افراد امیدی ندارند که رفتار و تلاش هایشان به نتیجه برسد. گرچه مردم خواسته دارند، ولی اینکه انتظار ندارند تغییری به انجام برسد، به این معنی است که ناامید هستند. انسان زمانی که در موارد متعدد تلاش کند ولی به نتیجه مطلوب نرسد، دچار نوعی رکود و ناامیدی می شود، شادابی ونشاط نیز از جامعه رخت برمی‌بندد و محیط اجتماعی آماده اعتراض می‌گردد. از سوی دیگر، برپایه نظریه انتظار-ارزش، بحث هزینه و فایده مطرح است؛ یعنی انتظار این سوال که پیامد اعتراض و هزینه کردن برای دست یافتن به بخشی از مطالبات چه به دست می‌آوریم و آیا چیزی که نتیجه می‌شود ارزش هزینه دادن برایش را دارد یا خیر؟ در دوران انقلاب، برخی مردم حاضر بودن به خیابان بیایند و تا پای جان هم به پای خواسته هایشان بایستند و اعتراض را ادامه دهند هدفهای خود برسند؛ هدف هایی که منافع دنیوی و سعادت اخروی و ارزشمند آنان در بر دارد. این گونه منافع و ارزش‌ها، امروز در باور برخی مردم کم و بیش رنگ باخته است. هر چه سن انسان بیشتر می شود، افراد محتاط‌‌تر می‌گردند و طبق تجربه زیسته آنان، دادن چنین هزینه هایی نه تنها کمتر به فایده می‌انجامد، بلکه ارزش آن را هم ندارد که جانفشانی کنند. بنابراین  حالت درماندگی و ناامیدی ادامه می یابد و بلکه بیشتر هم می شود. این حالت ناامیدی از مدیریت سیاسی جامعه یکی از عواملی است که باعث ریشه گرفتن فردگرایی و اتکا به خود می شود و به همین دلیل است که این روزها زیاد می شنویم که برخی از مردم خودخواه‌تر می‌شوند، از دگرخواهی و همدلی اجتماعی کاسته می‌شود، و به منافع فردی اهمیت بیشتری می دهند تا منافع جمعی. شما حرکت ما را در ترافیک شهری را در نظر بگیرید. بسیاری از ما برای زودتر رسیدن به مقصد ممکن است دست به هر کاری بزنیم. از راست سبقت بگیریم، دائما خط عوض کنیم و برای رسیدن به مقصد (هدف شخصی) بسیای دیگر ازتخلفات رانندگی را مرتکب شویم. این روحیه در سایر امور جامعه نیز جریان دارد و می توان دید، مگر اینکه یک ناظر بالادستی حضور داشته باشد (مانند پلیس یا دوربین‌های ثبت تخلف) و سبب شود ما از ترس تنبیه از قوانین تخطی و تک‌روی نکنیم. در بسیاری از موارد در جامعه ما انجام ندادن کار بد و نادرست به دلیل رو به رویی با تنبیه است، نه اخلاق اجتماعی و رعایت حقوق دیگران. این از آنجا است که به مرور یادگرفته‌ایم امیدی به سازمان‌های اجتماعی نداشته باشیم که حق ما را محفوظ نگهدارد. ما طی قرون، نسل به نسل یاد گرفته‌ایم که به صورت انفرادی زندگی خود را به پیش ببریم و گلیم خود را از آب بکشیم، و از دستگاه سلطانی انتظاری نداشته باشیم، مگر به چاپلوسی و نفع رساندن به آن. متأسفانه این است میراث فرهنگی ما و ذکر آن، نه برای گسترش ناامیدی در میان مردم، بلکه با هدف هشدار دادن به مسوولین فرهنگی جامعه است. در واقع، با نگاهی به تخلفات قضایی و فرهنگ رشوه و رانتخواری، تشکیلات رسمی طی نسل‌ها به ما آموخته است که به صورت قانونی و نظامند کمتر به نتیجه می رسیم و ما نیز، چون از نتیجه پی‌گیری‌های قانونی حقوق‌مان ناامیدیم، دیگر منتظر نمی مانیم که تشکیلات اجتماعی و یا سیستم دولتی کاری برایمان بکند و خودمان سعی می کنیم از هر راه و میانبر ممکن به اهدافمان برسیم.

*آیا همین ناامیدی از حصول نتیجه نیست که مسوولان را نیز نسبت به اعتراضات مردمی و پاسخگویی به  افکار عمومی بی توجه کرده است، با این تصور که چند روزی اعتراضاتی به صورت مجازی و یا حتی واقعی شکل می گیرد و بعد هم فراموش می شود بناباین نیازی به تغییر نیست؟

حکیم آرا: من بعید می‌دانم مسوولین، در سطح هشیار عمدی داشته باشند و نخواهند قدمی برای مردم بردارند، بلکه موانع فرهنگی مانع از پدیداری ساختار نظامی شده است تا به گونه مستقیم، خود را پاسخگوی مردم بدانند. این است که پاسخگویی در سطح شعار و آرزوی ملی باقی مانده است. فراموش نکنیم، مسوولین هم ذیل همین هژمونی زیست می کنند و به گونه فکری و اخلاقی بر این باورند که باید پاسخگوی بالادستی باشند. بخش زیادی از مردم این تصور را دارند که با اعتراض اجتماعی، موجودیت خود را به نمایش بگذارند وگرنه آموخته‌اند امید بارزی به اینکه اعتراضشان به جایی برسد، نداشته باشند و سال‌ها باید بگذرد تا جامعه متحول گردد. به همین دلیل است که افراد بزرگسالی که در دهه‌های ششم به بعد زندگی خود هستند، از به نتیجه رسادن اعتراضات ناامیدترند و می دانند با اعتراض پراکنده، غیرنهادی و سازمان‌نایافته خیابانی که پشتوانه فکری نداشته باشد، اتفاقی نمی افتد. در مقایسه، اما جوانان هیجان خواه بیست سی ساله منتظرند که مطالباتشان به سرعت برآورده شود و به همین دلیل حتی ممکن است به اعتراضات خشونت بار خیابانی هم دست بزنند. اگرچه  افراد در ظاهر برای رسیدن حقوقشان اعتراض می کنند، اما در جمع، بیشتر اعتراضات جنبه نق زدن دارد. مسوولان هم متوجه شده‌اند و صرفا سعی می کنند مساله را جمع کنند نه اینکه آن را حل و درمان کنند.

*عده ای معتقدند عدم مشارکت اجتماعی مانع از حل مشکلات بنیادین جامعه با مشارکت جمعی ودر نهایت موجب زوال جامعه می شود. آیا چنین موضوعی می تواند گریبانگیر جامعه ایرانی شود؟

حکیم آرا: چه هویت فردی و یا هویت اجتماعی، تفاوتی ندارد، مفهوم هویت از گذر مفاهیم ارزش و معنا، با مفهوم فرهنگ پیوند دارد. انسان، چه در خلوت خود و یا در میان جمع، در جستجوی معانی باارزشی از خویش است. این ارزش‌ها و معانی به او شور و شوق، و امید به زندگی می‌دهد. جامعه ای که ارزش تولید نکند (چه ارزش‌های مادی یا معنوی)، به این معناست که در حال تهی شدن از معنا است و ناگزیر، رو به زوال است. شعائر هم نمی‌تواند به خودی خود، کاری انجام دهد؛ کما اینکه  در این چهار دهه نیز نتوانسته است. جامعه امروز ما همانگونه که در رکود اقتصادی قرار گرفته تا حدودی دچار رکود فرهنگی نیز شده است. بنابه آمار، بسیای از مردم در در امروز و اکنون در پایین‌ترین سطح رفاه زندگی می کنند و بنابر شاخص‌های منتشر شده در زمینه امید به زندگی، نگاه امیدوارانه به آینده ندارند. می توان در این زمینه بحران فروش پایان‌نامه‌های دانشجویی و یا آب را مثال زد؛ ولی گویی کاری از دست کسی بر نمی‌آید. در خصوص چالش بی‌آبی، همه می دانیم که کشور ما دچار بحران کم آبی است اما کمتر کسی از شهرنشینان و حتا دانشجویان و استادان دانشگاه در چارچوب یک حرکت فرهنگی و جمعی، دست به اعتراض و راه‌گشایی زده، و یا برپایه مسوولیت احساس شده، در زندگی شخصی برای کاهش مصرف اقدامی می کند و شاید دلیلش هم این باشد که، همچون مسایل زلزله، سقوط هواپیما، آتش‌سوزی پلاسکو و موارد دیگر، هنوز به گونه شخصی شده، افراد خود را درگیر موضوع نمی‌بینند و تبعات بی آبی را نقدا حس نمی‌کنند؛ و اگر هم درک کرده باشند، از اینکه بتوانند منشاء جنبشی برای حل مساله باشند، ناامیدند. در جامعه ای که این حجم از انتظارات و ناامیدی را در خود بپروراند، ادامه وضع کنونی نوعی روند رو به زوال به شمار می‌رود. مردم، قبل از مسئولین باید خانه را از خود بدانند؛ ولی بنابه درک شهودی ما، نگرش‌های اجتماعی در سطح عمل و یا روند میل به مهاجرت در میان جوانان این حس مسوولیت را نشان نمی‌دهد. مگر اینکه در راه همان شعارهایی که مدت ها داده شده بود، گام‌های عملی در راه مشارکت مردمی تحقق یابد. یعنی جامعه به حدی از امید، شادابی و پویایی برسد که دست به بازتولید فرهنگ امید و نشاط بزند. وگرنه با حفظ ظاهر و اینکه دانشگاه‌های ما فعال هستند و تولید مقاله در دانشگاه‌های ما سر به آسمان زده است، جامعه ای رو به رشد نخواهیم داشت. در شرایط کنونی امیدواری عمومی کاهش یافته، و برای همین هر کسی سعی می کند گلیم خود را از آب در آورد و امروزش خود را مدیریت کند و کاری هم به نسل آینده ندارد. سازمان‌های مردم‌نهاد چنان‌که باید فعال نیستند، و شاید بتوان گفت جامعه ما به یک زیست و همبستگی اجتماعی به معنای واقعی نرسیده است؛ ما در تنهایی، در میان جمع زندگی می‌کنیم. در چنین شرایطی است که هر کس به فکر خودش هست و ارزش های جامعه به سمت ارزش های فردی سوق پیدا می کند. در این جامعه افراد به مرور یاد می گیرند که هر کس باید گلیم خودش را از آب بکشد و چون نظام اجتماعی را نماینده واقعی خود نمی بینند. ناامیدی را نباید نتیجه تهاجم فرهنگی دانست، بلکه گونه‌ای بازتولید فرهنگی همین جامعه است. انقلاب فرهنگی باید بتواند از راه مشارکت مردمی در راه حل مشکلات جامعه، این بازتولید فرهنگی را متوقف کند.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: