۱

سخنرانی ۵۱ سال قبل امام صدر درباره تبليغ دینی

امام موسی صدر ۵۱ سال قبل در یک سخنرانی در جمع علما و مبلغان با اشاره به روشهای تبلیغی مسیحیت و اهل سنت، از ضرورت تجدید نظر در شیوه های تبلیغی سخن گفته و توجه به اقتضائات جهانی و نظم تشکیلاتی را مورد توجه قرار داده است.
کد خبر: ۱۲۷۴۰۵
۱۴:۲۲ - ۰۷ مهر ۱۳۹۵
به گزارش «شيعه نيوز»، بسیاری از کارشناسان عرصه تبلیغ از امام موسی صدر به مرد موفق این عرصه در عرصه های خرد و کلان یاد می کنند چه آنکه توانست در دوران فعالیتش حیاتی دوباره به وضعیت شیعه در لبنان و حتی خارج از مرزهای لبنان ببخشد. نوشته زیر متن کامل سخنرانى امام موسى صدر است که در تاریخ هفتم مهر ۱۳۴۴ در مؤسسه دارالتبلیغ اسلامى قم در حضور بزرگانى چون آیات عظام شیخ مرتضى حائرى، سید محمدباقر سلطانى طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، و جمع کثیرى از علما و فضلاى آن روز حوزه علمیه ایراد شده است که موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر نموده است. این سخنرانی پیش از این در کتاب نای و نی نیز آمده است و بیانگر شور و حرارت و دغدغه مندی امام صدر در خصوص انتقال حکیمانه معارف دینی به مردم جهان است..

مطالعه این سخنرانی به تمام فضلا و مبلغان و همه کسانی که در زمینه تبلیغ دین در داخل و خارج از کشور دغدغه دارند پیشنهاد می شود.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیـمِ. الرَّحْمَنُ. عَلَّمَ الْقُرْآنَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ. عَلَّمَهُ الْبَیَانَ. الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍِِِِِ. وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ. وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.» [۱]

براى بنده موجب بسى افتخار است که خارج از برنامه دعوت شده‌ام و آقایان اجتماع کرده‌اند تا به این سخنرانى گوش فرا دهند. این افتخارى را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوق‌العاده‌ای می‌دانم و از این بابت به خود می‌بالم.

البته آقایانى که این افتخار را به بنده داده‌اند خیلى هم راه دورى نرفته‌اند. چون آخر، بر فرض هم که لیاقت ذاتى نداشته باشیم، یک سربازِ از جنگ برگشته‌ایم. یعنى محل کار ما را خداوند متعال در جایى قرار داده که سینه‌به‌سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملاً تلخىِ کوتاهى کردن را حس می‌کنیم. ضربت‌های شکننده و خردکننده دشمنان اسلام را از نزدیک لمس می‌کنیم. یعنى، بنابه اصطلاح جنگى، در خطّ مقدّمِِِ آتش هستم. خوب، اگر سربازى را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کارِ نابه‏جایى نیست. امیدوارم که بتوانم، در این مدت خیلى کوتاه، خلاصه‌اى از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم که در اینجا تشریف دارند برسانم، تا ان‌شاء‌اللَّه مورد استفاده قرار گیرد و براى این مؤسسه، که به نظر بنده فجر امیدى در تاریخ تبلیغات شیعه است، ذخیره‌اى باشد، و نیز قدمى در راه به ثمر رسیدن این جهاد‌ها و فعالیت‌ها.

نظم و انضباط از نظر قرآن

آیه‌اى را که در ابتداى سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار می‌دهم: «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ.» از این آیه چه چیزى به نظر آقایان می‌رسد؟ خداوند در مقام بیان نعمت‌های خود، پس از ذکر چند نمونه، می‌فرماید که «آسمان را برافراشت.» بعد می‌فرماید: «و ترازو گذاشت.» خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند کجا ترازو گذاشت؟ این ترازویى که خدا گذاشته، آنگاه که آسمان را برافراشته، کجاست؟ شاید معنایش این‏طور باشد که بنده می‌فهمم، که منظور از «وضع المیزان» این است که جهانى که خدا خلق کرده و آسمانى که برافراشته، بر اساسى منظم، دقیق و حساب‏شده بوده است. یعنى خدا این جهان آفرینش را بر اساس حسابى دقیق، که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است. به‌خصوص که قبل از آن به آیه «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» نیز اشاره شده است. یعنى خورشید و ماه پدیده‏هایى حساب‏شده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایّها‌الناس، این عالم بزرگى که ما در آن زندگى می‌کنیم، با ‌‌نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. یعنى نظم و انضباط بر جهان حکومت می‌کند.

خوب، چرا خدا این حرف را به ما می‌زند؟ «أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.» براى اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بَلبَشو و بی‌نظمى، جز فنا در این دنیا، نتیجه اى ندارد، زیرا دنیایى است که همه‌چیزش منظم است. ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر می‌رسیم. و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد می‌دهد که در همه‌چیزمان، در زندگىِ داخلی‌مان، در زندگىِ مالی‌مان، در وضعِ درس‏خواندن‌مان، در وضعِ جوابِ نامه نوشتن‌های‌مان، در معاشرت با دوستان‌مان، در روش تحصیلى و روحانی‌مان، در روش تبلیغاتی‌مان و در هرچیزى که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بیاثر خواهیم شد؛ درست مانند کسى که در شهرى با هواى استوایى و گرم بخواهد لباس پشمى به تن کند و براى گرما آماده نباشد، یا کسى که در زمستان بخواهد لباسى نازک بپوشد، یا کسى که برخلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمى البته نمی‌تواند موفق شود. دنیا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر کسى بخواهد بی‌نظمى کند، در این دنیا به نتیجه نمی‌رسد. و هیچ تردیدى در آن نیست.

حالا، این مطلب از آیات بسیارى استنباط می‌شـود. اینکـه جهانِ آفرینش جهانى منظم است، هرچیزى به مقدار است، «وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» [۲] و «وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ» [۳] بار‌ها در قرآن تکرار شده است، و آقایان بهتر می‌دانند. شاید ده‌ها آیه به‌خصوص این مسئله را به انسان تذکر می‌دهد، که این عالم منظم است، دقیق است، حساب دارد؛ بادش، هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهاى موسمی‌اش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روى حساب است. اى انسان، تو هم، اگر می‌خواهى موفق شوى و اگر می‌خواهى در این جهان از عمرت بهره ببرى و به نتیجه برسى، باید با جهانِ آفرینش هماهنگ باشى و منظم شوى. این سخنِ قرآن است. حال اگر کسى گفته است که بی‌نظمى بهتر از نظم است، به نظر بنده خلافِ آن چیزى است که ما از قرآن می‌فهمیم. این یک مقدمه مختصر.

دنیاى امروز دنیاى تشکیلات است

اما مقدمه کوتاه دوم: بنده نمی‌خواهم تفسیر بگویم یا نصیحت کنم، یعنى زیره به کرمان ببرم. بنده می‌خواهم مشاهدات خود را براى آقایان بیان کنم. منتها یک مقدمه مختصر براى آقایان عرض کردم. مقدمه دوم، و باز کوتاه، این است که روزگارى، در صد‌ها سال پیش از این، همه‌چیز در دنیا به صورت فردى بود. دولتش دیکتاتورى بود، استبداد بود، فردى بود؛ تجارتش بر اساس معاملات فردى بود؛ یک‏نفر یک‏نفر تاجر بودند؛ دخل و خرجش را هرکس خود تنظیم می‌کرد؛ همه‌چیز در دنیا صورت فردى داشت: زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامه‌اش و همه‌چیز به شکل فردى بود. در آن زمان، اگر ما، یعنى قواى دینى و راهنمایان اخلاقىِ بشر، به صورت فردى فعالیت می‌کردیم، تا حدودى معقول و موجه بود. عیبى نداشت. براى اینکه ما هم هماهنگ با همه بودیم. یکى در مقابل یکى. آن‌ها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه‌چیز به صورت دسته‏ جمعى و سازمان‏یافته درآمده است: دولت‌ها تشکل‌ها و سازمان‌ها دارند؛ تجارت به صورت شرکت‌های وسیع و محیرالعقول درآمده؛ تبلیغاتْ مؤسساتِ وسیعى دارد؛ مطبوعاتْ مشى واحد اتخاذ کرده اند؛ سیاستمدارانْ احزاب را به‌وجود آورده اند؛ فلاحت و کشاورزى مکانیزه شده و در قالب شرکت‌ها درآمده است. در این دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تک‏رَوى کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگى است. ما اگر امروز عملِ دسته‏جمعى نداشته باشیم کلاه‌مان پسِ معرکه است. که هست! براى اینکه همه‌چیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است. شما جایى نشان دهید که تنها پیش بروند، بى‌سازمان راه بروند، بی‌تشکیلات پیش بروند، یا تک‏روى کنند. نمی‌توانید پیدا کنید.

این‌ها دو مقدمه عرض بنده بود. مقدمه اول اینکه جهان منظم است، پس نمی‌شود بی‌نظم زندگى کرد. مقدمه دوم اینکه جامعه امروز همه‌چیزش مؤسساتى، سازمانى و تشکیلاتى است و اگر ما بخواهیم بی‌سازمان و بیتشکیلات فعالیت کنیم، موفق نخواهیم شد. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا می‌ماند که همه‏مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هرکس با دیگرى تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بی‌شماری پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفته‌اند، اما ما هنوز همین‌جا هستیم و باز هم می‌مانیم. میل خودتان است. می‌خواهید بپذیرید، نمی‌خواهید هم نپذیرید. این‌ها دو مقدمه کوتاه بنده بود.

مشاهدات من از نظم و تشکیلات دیگران

حالا براى اینکه عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمان‏ یافته هستند، مشاهدات خود را بیان می‌کنم. لبنانى که بنده در آن هستم، یکى از پایگاه‌هاى مسیحیت و بلکه بزرگ‏‌ترین پایگاه مسیحیت غربى در خاورمیانه است. چون آقایان می‌دانند که مسیحیت در آغاز دچار یک شکاف بزرگ شد: مسیحیت غربى که تابع پاپ بود، و مسیحیت شرقى که از آن جدا شد و اُرتودوکس نامیده شد. مسیحیانِ غربىِ تابعِ پاپ را تصور نفرمایید که یک فرقه هستند. کلمه «کاتولیک» به معناى مجموعه است، نه یک فرقه معین. فرَقِ بسیار متعددى هستند که همه در لواى واتیکان و پاپ زندگى می‌کنند. این‌ها یک شاخه‌اند. شاخه دوم، مسیحیانِ شرقى یا «ارتودوکس»‌ها هستند. ارتودوکس‏‌ها مرکزیت جهانى ندارند. تابع پطرک‌هاى خودشان هستند. هر منطقه وسیعى یک پطرک و، به تعبیر صحیح‏‌تر، یک پَطْرِیَرْک یا، به تعبیرِ عربىِ قدیمِ ما، که در مباحثات حضرت رضا و حضرت جواد می‌خوانیم، بَطْریق دارد. بنابراین، هر منطقه ارتودوکس‏نشین یک پطرک دارد. رئیس هم ندارند. منتها سنّت بر اینجارى شده است که پطرکِ استانبول، که امروز آسیناغوراس نام دارد، پطرکِ مسکونى نامیده شود. یعنى اولین مقام ارتودوکسى دنیا، که بر سایر پطرک‌ها رهبرى ادبى و اخلاقى دارد، نه اینکه، مثل پاپ، پیشواى دینیشان باشد. پاپ پیشواى دینىِ کاتولیک‌های دنیاست.

کمى از مطلب دور افتادم. همان‏طور که عرض کردم، مشاهدات بنده بیشتر ناظر به لبنان است که مرکز فعالیت کاتولیک‌ها یعنى پیروان پاپ در خاورمیانه است؛ چه فرقه روم کاتولیک، چه فرقه مارونى و چه فرقه ارمن کاتولیک و چه فرقه سریان کاتولیک. چهار فرقه طرفدار و پیرو پاپ در لبنان فعالیت می‌کنند. بنابراین، بنده مشاهداتى از کار مسیحیان دارم. از طرفى سفرى نیز به فرنگ رفته‌ام. واتیکان را دیده‌ام، در جلسه تاج‏گذارى پاپ شرکت کرده‌ام؛ و لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکى جهان هم تا حدودى از نزدیک مطلع شده‌ام. دیگر آنکه سفرى نیز به آفریقاى شمالى و قاهره داشته‌ام و از مؤسسات اهل تسنن نیز تا حدودى اطلاع پیدا کرده‌ام. ارتباط زیادى هم به واسطه لبنانی‌های مقیم آفریقا با آفریقاى سیاه دارم. لذا از فعالیت مسلمان‌ها در آفریقا کمى مطلعم. در بعضى از کنگره‏هاى اسلامى جهان شرکت کرده‌ام و با مسلمانان دنیا و رهبران دینى آن‌ها هم کمى آشنا هستم. یعنى می‌خواهم یک تصویر اجمالى و خلاصه‌اى از فعالیت‌های مسیحیان و مسلمانان غیرشیعه براى آقایان ترسیم کنم.

فعالیت‌های تبلیغى مسیحیان

اما مسیحیان: خدا می‌داند که وقتـى متذکـر نوع فعـالیت مسیحیـان می‌شوم، دلم آتش می‌گیرد. این مردمى که دینشانْ دینِ رهبانیت است، آن هم «رَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا،» [۴] به قول قرآن «مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ،» [۵] رهبانیت تارک دنیا! این‌ها چطور این‏قدر منظم شده‌اند؟ در مجله‌اى به نام لایف، که یک شماره‌اش مخصوص تشکیلات کاتولیکى دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیک‌هاى دنیا آن‌قدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتى احزاب سرّى و زیرزمینى روسیه را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسى که در روسیه است، اگر یک حزب سرّىِ ضدِّ دولتى بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله می‌گوید تشکیلات کاتولیکى دنیا از احزاب سرّى دنیا هم منظم‏‌تر و مجهز‌تر است. این مردمِ تارک دنیا چنین تشکیلاتى دارند. حالا ببینیم که چگونه کار می‌کنند.

تشکیلات این‌ها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیسا‌هایشان است. به قول خودشان (مسیحیان عرب)، مؤسساتى که رعایت ابرشیه می‌کنند؛ یعنى منطقه‌اى دارند که اسم مردم را رعیت می‌گذارند و اسم کشیش یا مطران یا پطرک را راعىِ رعیت، یعنى شبان این گوسفندان. راعى ابرشیه‌‌ همان راعى منطقه است. این فرقه را «راعویه» می‌نامند. یعنى فرقه‌اى که کلیسا‌ها را اداره می‌کند، نماز می‌گزارد، تشریفات اکلیل و عقد و ازدواج انجام می‌دهد و مراسم مذهبى را در وفیات، که عرب‌ها به آن جنات می‌گویند، به‌جاى می‌آورد. بنابراین، کشیش‌ها و اداره‏کنندگان کلیسا‌ها یک دسته‌اند. دسته دیگر متولّیان دیرهایى در مسیحیت هستند که از نظام کلیسا‌ها استقلال دارند. این دیر‌ها خود مؤسسات مستقلى هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند. این دیر‌ها خود چند دسته‌اند. در درجه اول و از همه آن‌ها مهم‏‌تر، «ژزوئیت‏‌ها» یا «یسوعی‌ها» هستند. کتاب المنجد را همه ملاحظه فرموده‌اید که می‌گوید: «الآباء الیسوعیین». این یسوعی‌ها‌‌ همان ژزوئیت‏‌ها هستند. این‌ها فرقه بزرگى هستند. رئیس یسوعی‌هاى دنیا را پاپ سیاه می‌نامند. این‌ها درحقیقت حکام واتیکان هستند. می‌گویند پاپ سلطنت می‌کند و نه حکومت، یعنى حکومت واقعى به دست ژزوئیت‌ها یا یسوعی‌هاست. یسوعی‌ها هستند که اداره امور واتیکان در دنیا را بر عهده دارند.

البته، دیرهاى دیگرى هم هستند: مثل دیر «فرانسیسکن» و دیر «دومنیکن». در لبنان دیرى است به نام دیر «عبرین»، و نیز دیرى هست که «کسلیک» نامیده می‌شود. این‌ها انواع دیرهایى هستند که استقلال دارند. تشکیلات این‌ها را بعداً عرض می‌کنم. دیرِ جدیدى را هم به‌وجود آورده اند که دیر «کارگرى» نام دارد.

ایـن تشکیلاتِ بسیـار مقتـدرِ کلیسا، در اداره امورِ مذهبـىِ مـردم به‌قدرى دقیق است که اگر در دهى از دهات تنها یک خانواده مسیحى حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصى به آنجا می‌رود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان دهى هست که مرکز شیعیان است و جبع نام دارد. یا به قول خود لبنانی‌ها «جباع».‌‌ همان جایى که «جبعى‌جبعى» می‌خوانیم. ده مهمى است. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقه پیرامون آن هم شیعه‏نشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحى وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحى هستند. این ده کلیسایى دارد. آقاى کشیش روزهاى یکشنبه میآید، در کلیسا اقامه نماز می‌کند و بازمی‌گردد. ده دیگرى هست به نام روم که نصف جمعیّتِ آن مسیحى است و نصف دیگر آن شیعه. البته، آن نیمه‌اى که مسیحى است، جمعیت چندانى ندارد. یعنى سکنه آن چند نفرى بیشتر نیستند. شاید مجموعاً به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهاى یکشنبه کشیشى براى تعلیم امور دینى محصلین به ده روم می‌آید، درس خود را می‌دهد و بازمی‌گردد. یعنى شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحى که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلاً نمی‌یابید حالا شما تمام کاتولیک‌های دنیا را تصور بکنید که بالغ بر ۵۰۰ میلیون نفر هستند. اینکه این ۵۰۰میلیون نفر را این‌ها چطور باید کنترل بکنند، خدا می‌داند.

خوب، در مقابل این‌ها ما هستیم، کـه در وسط افتاده‌ایـم و شده‌ایم مثلِ گوشت قربانى. دهاتى داریم که مسیحی‌ها در آن تبلیغ می‌کنند؛ دهاتى داریم که سنی‌ها در آن تبلیغ می‌کنند؛ دهاتى داریم که بهایی‌ها در آن تبلیغ می‌کنند؛ و همین‏طور الی آخر.

خوب، این وضع کلیساهاى مسیحى است. البته، غالباً مدارسى هم وجود دارند که تابع کلیسا‌ها هستند. این‌ها نظیر‌‌ همان ملاهاى قدیم ما هستند، که در هر دهى به صورت مدرسه تأسیس شده‌اند. کشیش‌ها این مدارس را اداره و در آن تدریس می‌کنند.

سازمان وسیع دیر‌ها

قسمت دوم که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست. یسوعی‌ها را براى شما مثال می‌زنم. این یسوعی‌ها اول در اثر کوتاهی‌هایی که کلیسا طى قرون وسطا نسبت به امور دینى و مذهبى و علمى کرد، شکل گرفتند. لوتِرى آمد، پروتستان‌ها آمدند و از کاتولیک‌ها منفصل شدند. جوانانى بودند که به نام یسوعى متشکل شدند و یک سلسله کارهایى شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافى درآمده، به صنف معینى بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان براى اینکه با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتى درست کردند که درحقیقت صبغه فرهنگى داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیش‌هایی تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیک‏دان و شیمیدان هم هستند و هکذا. تمایز این‌ها با مردم عادى فقط یک یقه سفید است والّا لباسشان عیناً لباس عادى است. کارشان هم اداره امور بیمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس حرفه اى، دارالأیتام‌ها و درمانگاه‌هاست.

طبیبى هست در ‌‌نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست. اگر براى شما عرض کنم که روبرت کخ، کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیارى از کاشفین نظریات جدید کشیش بوده‌اند، تعجب نکنید. یکى از این‌ها همین کشیش بلژیکى لومتر است که اصل توسعه عالم را کشف کرد؛ که عالم دائماً گسترده‏‌تر می‌شود. همین نظریه‌اى که با آیه کریمه «وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» [۶] منطبق است. یعنى عالم در حال توسعه است. این نظریه‌اى که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکى به نام لومتر طرح شد. با اینکه کشیش است، اما اطلاعات کیهانى او به‌قدرى زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همه دانشمندان است. یعنى شما در میان طبقه کشیش‌ها می‌توانید طبیب‌های خوب، مخترع‌های بنام، فیزیک‌دان‌های خیلى مهم، شیمیدان‌های خیلى مهم، وکلاى عدلیه معروف و ریاضیدانان برجسته بیابید. بنده در بیروت دوستى دارم که در سلسله‌ سخنرانی‌هایی که اخیراً درباره اسلام و مسیحیت در لبنان انجام می‌شود، شرکت می‌کرد. نامش أب فرانسوا دوپریلاتور است. «أب» یعنى کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگ‏‌ترین فیزیک‏دان در خاورمیانه است. کشیش هم هست. اتفاقاً لباسش هم لباس کشیشى است. مرد بسیار عالمى است و در عین حال، کشیش هم هست.

این‌ها با این اوصاف چه کار کردند؟ آمدند و مجارى امور را به‌دست گرفتند.‌‌ همان مجارى‌الامورى که بر اساس اخبار و احادیثِ ما باید به‌دست «العلماء باللَّه» باشد. این مجارى امور را به‌دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضیدان، فیزیک‏دان و... آن‌وقت خدا میداند که این‌ها در مؤسساتشان چه می‌کنند. تصور نکنید که صریحاً تبلیغ مسیحیت می‌کنند. هرگز. بلکه با علم، با اخلاق و با روش مردم‏دارى، مردم را جذب می‌کنند. بنده در طول سال گذشته ۱۴جلسه با جوانى به نام شفیق قاسم اهل صیدا، که سنى است، صحبت کرده‌ام. این جوان در مدرسه یسوعی‌هاى لبنان مشغول درس خواندن بود، و بعد از اینکه درسش تمام شد و تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحى شد. یعنى صریحاً مسیحى بودن خود را اعلان کرد. پدر و مادرش به وحشت افتادند. به این و آن مراجعه کردند، به این آقا شیخ سنى و به آن یکى، اما هیچ فایده‌اى نداشت. بالاخره، پیش ما آمدند و گفتند آقا، این از دین اسلام خارج شده، فکرى به حالش بکنید. ما هم ملاقات‌ها را شروع کردیم. دیدم که واقعاً نه‏ تنها مسیحى عادى شده، بلکه در اثر تبلیغات مدرسه یسوعی‌های لبنان، مسیحى بسیار متعصب و علاقه‏مندى هم شده است. ما در آنجا جوان‌های معروفى از شیعه داریم که مسیحى شده اند. تصور نکنید که مسیحى نمی‌شوند. ما جوانى داریم از خانواده عسیران، که از خانواده‏هاى محترم شیعه در لبنان است. او الان کشیشى شده است به نام عفیف عسیران. یک استاد دانشگاه آمریکایى بیروت هم هست به نام دکتر ماجد فخرى، که او هم مسیحى شده است. چنین نمونه‏هایى وجود دارند. تصور نکنید که مسلمان‌ها از اسلام بیرون نمی‌روند. خیر، بیرون می‌روند، خوب هم بیرون می‌روند.

به هر حال، کشیشانى که عرض کردم، مجموعه‌اى از خبـرگان و متخصصینى هستند که در همه رشته‏‌ها دستى دارند و اداره امور دانشگاه‌ها را بر عهده دارند. این‌گونه مؤسسات این‌قدر به کلیسا خدمت کرده اند، که عرض کردم رئیسشان را پاپ سیاه می‌نامند، و درحقیقت این‌ها قدرت واتیکان را در دست دارند. این‌ها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید. یک مؤسسه دینى مسیحى چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارند. چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالأیتام و مدرسه حرفه اى و مؤسسات مشاوره‌اى و روضه‌الأطفال و مهدکودک و سالن‌های ورزشى و سالن‌های سخنرانى و، هزار برابرِ این، مؤسسات اجتماعى دارند... این‌ها طبق آمارى که خودشان دارند، ۳۰۰ میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کرده اند. آقا هرچه باشد، ۳۰۰ میلیون نفر آدم بی‌سوادى که باسواد شده‌اند تحت تأثیر این‌ها قرار می‌گیرند. البته، همه‏شان هم مسیحى نشدند، اما بسیاریشان شدند. این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهاى مسیحیان، به نام دیر یسوعی‌هاست. و هکذا سایر دیر‌ها... اضف الى ذلک دیرهاى فرانسیسکن و دومنیکن و عبرین و کسلیک و هزار جور دیر دیگر، که استقلال داخلى و مالى خود را حفظ کرده‌اند و، در عین حال، از ارتباطى هرمى با واتیکان برخوردارند. کار مسیحی‌ها این‏گونه است. آن وقت خدا می‌داند که چطور دارند در این دنیا رخنه می‌کنند و همه‏جا را می‌گیرند. در خودِِِ لبنان دیرى هست به نام عبرین، دیرى کوچک که در میان بیابان قرار دارد و کشیش تربیت می‌کند. رفته‏رفته و در اثر فعالیت کشیش‌ها، مدرسه‏هایى تأسیس شده است. تنها دیر عبرین اکنون ۸۲ مدرسه دارد. دیر دیگرى هست به نام کسلیک، که تازگى دانشگاهى هم تأسیس کرده است و دانشکده‌اى به نام «تشریع»، یعنى قانون‏گذارى، ایجاد کرده است. این دانشکده در شهرى به نام جونیه در نزدیکى بیروت واقع است و از بنده نیز دعوت کرده است تا تشریع اسلامى را در آن درس بدهم. این‌ها نوع کار آن‌هاست. آن وقت می‌خواهید اثر عملشان چطور باشد؟

براى پیشرفت دینِ حق باید تلاش کرد

شما تصور می‌کنید که حق مطلق، خودبه‏ خود و بدون تلاش، پیش می‌رود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتى از پیغمبر اکرم‏ ص در روز بدر براى آقایان می‌خوانم، ببینید از این حرف چه درمی‌یابید. پیغمبر ص در این دعا می‌فرماید که: «اللّهمَّ إن تَهلَکَ هِذه العِصابَهُ فَلَن تُعبَدُ بَعد.» [۷] یعنى خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسى دیگر عبادتت را به جا نمی‌آورد. عجب! معلوم می‌شود که اگر مردانى، محمدى، فداکارانى و اصحابى براى دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد. دیگر از عبادت خدا که ما چیزى بر حق‌تر نداریم؟ پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خودبه‏خود راه خودش را باز می‌کند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آن‌طور که لازم است پیش نمی‌رود یا کمتر پیش می‌رود.

 

این آقایان، همین دین را، همین روش‌های ترک دنیایى و غیرطبیعى و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، به‌شدت در اعماق قلب‌های مردم نشانده‌اند.

چهارده کشیش براى تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکى از کشورهاى آفریقایى است که آقایان حتماً اسمش را شنیده‌اند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایى آن‌ها را خوردند. شما خیال می‌کنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جاى آن‌ها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند. آقا منفی‌بافى هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: آن‌ها استعمار می‌کنند. خیلى خوب، اما اگر فداکارى نمی‌کردند، نمی‌توانستند بروند. آن‌ها رفتند و تبلیغ کردند. الان عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است.

جنوب سودان را ببینید، و ببینید که از سه سال پیش که کشیش‌ها را بیرون کردند چه حوادثى در آنجا پیش آمده است، که بالاخره هم ممکن است خداى نکرده به جدایى جنوب سودان از شمال آن منجر شود.

ماسینیون، مستشرق بـزرگ فرانسوى را کـه روح اسلامى دارد، می‌شناسید، و حتماً شنیده‌اید که در یکى از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینى خدایى است. او کتابى به نام سالنامه دنیاى اسلام در ۱۹۵۴ دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب می‌نویسد که طى سال ۱۹۵۴ شش میلیون نفر در آفریقاى سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحی‌ها و تلاش‌هایی که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحى شدند. البته، این طبیعى است. سیاه‌های بت‏پرست و سیاه‌های توتمیست و طرفدار درخت و روباه، بعد از اینکه مستقل شدند، دیدند که دینشان در عمل پاسخ‌گو نیست. لذا به فکر دین‌های آسمانى و جهانى افتادند. یهودیت، که دینى عنصرى [نژادپرستانه] است و کسى را نمی‌پذیرد، مگر از راه بهایی‌ها. چون بهایی‌ها دست یهودی‌ها هستند- فراموش نکنید. بنابراین، متوجه شدند که یا به مسیحیت یا به اسلام باید متوسل شوند. آن‌ها دیدند که اسلام دینى است پاک که سابقه استعمار و غارتگرى ندارد. از طرفى عقاید اسلامى روشن و واضح است. یک خدا دارد، نه سه تا، و عقایدش پیچیده نیست. پس اولاً دینى است که سابقه استعمار ندارد، ثانیاً پیچیدگى و مشکلى در اعتقادات ندارد، ثالثاً احکام عملى و سهلى دارد. این است که به اسلام روى آوردند. شش میلیون نفر در سال ۱۹۵۴ مسلمان شدند.

خوب. اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامى، نتیجه این شد که آمدند و آبروى اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمان‌ها چقدر عقب‏ افتاده اند. ببینید چقدر در کشور‌هایشان کودتا رخ می‌دهد. ببینید چقدر کثیف‌اند. ببینید چقدر سطح علمشان پایین است. ببینید که در تمام این مدت، حتى یک جایزه نوبل را هم مسلمان‌ها نبردند. چون مسیحیان تمدن اروپایى را با تمدن مسیحى خلط می‌کنند. در حالى که تمدن اروپایى هیچ ربطى به مسیحیت ندارد. تا وقتى که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، علیرغم مسیحیت در اروپا به‌وجود آمد، و اصلاً تمدنى وثنى است نه تمدن مسیحى. به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان... بعد هم به‌واسطه همین دیرهایى که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایى را وقتى یک مؤسسه سالم می‌کند آقا، بی‌سواد را که باسواد می‌کند و بعد هم به دانشگاه می‌فرستد، بی‌پول را که پول‏دار می‌کند، بی‌تربیت را که تربیت می‌کند، می‌دانید چه عاطفه‌اى نسبت به این پدران تربیت‏کننده در او ایجاد می‌شود؟

شخصى در سنِگال هست که شاهدى بر این سخن است. سنگال یک کشور آفریقایى است که ۹۹/۵ درصد مردم آن مسلمان و ۰/۵ درصد آن مسیحی‌اند. با این حال، رئیس‌جمهور این کشور مسیحى است که سینگور نام دارد. سینگور یک بچه‌مسلمان و اتفاقاً یک بچه ‏آخوند است. مسیحی‌ها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد عظیم دانشگاه شد. وى الان یکى از فرهنگیان و باسوادهاى بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمى او تعظیم می‌کنند، و اخیراً هم رئیس‌جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به‌واسطه سعى در بهبود وضع دنیایىِ آن‌ها جذب می‌کنند.

این هم داستان دیر‌ها. آن داستان کلیسا‌ها بود که ملاحظه فرمودید که در هیچ نقطه دنیا یک مسیحى نیست که بدون رهبرى دینى باشد و اگر تنها یک خانواده مسیحى در دهى بود، وضع کلیسایش مرتب و وضع کشیشش مرتب است. این هم وضع دیر‌هایشان، مؤسسات فرهنگیشان، دانشگاه‌هایشان، بیمارستان‌هایشان و دیگر سازمان‌های عجیب‌وغریبشان، که واقعاً شگفت‏آور است. این‌ها یک ذره از کار مسیحی‌هاست.

دنیاى اهل سنت

حالا بیاییم سـراغ سنی‌ها ـ زُمَلاء و بـرادران دینى خودمـان. آن‌ها هم تا حدودى منظم‏اند. الان در آفریقاى سیاه، در لبنان و در کشورهاى دیگر، مبلغین فراوانى از الاَزهر می‌بینیم. در شهرى که من زندگى می‌کنم، مردى هست به نام شیخ محی‌الدین حسن، که از الاَزهر فارغ‌التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم وضع سنی‌های صور را اداره می‌کند و هم فلسطینی‌های پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را می‌خواند و هم به‌خوبى به همه آنان می‌رسد.

مؤسسات دیگرى نیز دارند که با مؤسسات مسیحى مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسه‌اى دارند به نام «المقاصد الخیریّه الاسلامیه». برادران سنىِ ما هم شروع کرده‌اند. الان متجاوز از ۱۸۰ مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه‏هایى کوچک، حتى در دهات شیعه‏نشین. آثار کار آموزشى را هم می‌دانید چقدر است؟ بنده الان دِه‏هایى در بعضى مناطق می‌شناسم که در اثر کار همین مدارس، جوانانشان تقریباً سنى شده‌اند. براى پدرانشان هم فرقى نمی‌کند. در تمام نقاط دانشگاه‌شان مرتب و دارالتبلیغ‌شان فعال است. در بیروت هم مؤسسه‌اى دارند به نام «ازهر». تمام مناطق لبنان کنترل و احصا شده است و براى تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده می‌شود. البته، ازهر غیر از اینکه مبلغین حضورى می‌فرستد، مبلغین غیرحضورى نیز از مصر می‌آورد، که‌‌ همان معلم‌ها و فرهنگی‌ها هستند. این‌ها یک سلسله دوره‏هاى خاص می‌بینند و به مناطق می‌روند.

اما وضع ما

آن داستانِ مسیحی‌ها، این هم داستان برادران دینی‌مان، سنی‌ها؛ آن‌هم به‌طور اجمال. اما ما... ما شیعیانِ مرتضى على، ما مردمى که اسلامِ خدا را با طاهر‌ترین مذهبش معتقد و پیرویم، ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟ من چون در اینجا نشسته‌ام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم. واِلّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر می‌آمد، یعنى امیدتان را قطع می‌کرد.

آقا، شما یک نفر را به من معرفى کنید که عدّه روحانیون را در ایران بداند. شما که افرادتان را نمی‌شناسید، چطور می‌خواهید کار کنید؟

چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید.

چند تا روحانى شیعه در دنیاست؟ بفرمایید.

چند تا روحانى در ایران است؟ بفرمایید.

مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونى که در مناطق کار می‌کنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکی‌شان مریض و گرفتار شد، به چه وسیله اى می‌شود به او کمک کرد؟ من خیلى معذرت می‌خواهم که این مطالب را در حضور آقا [مرحوم آیت‏اللَّه العظمى شریعتمدارى] عرض می‌کنم.

اصلاً این حرف‌ها چیست؟ آقایان، ما کجا می‌خواهیم زندگى کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجه اش هم می‌دانید چیست؟ این است که نه ‏تنها مسیحیان از ما میبرند، نه ‏تنها یهودی‌ها از ما می‌برند، نه‏ تنها سنی‌ها دارند از ما پیش می‌افتند، ما هم در خواب خوش فرورفته‌ایم که آقا ابداً! شیعیان مرتضى‌على مگر ممکن است برگردند؟ بله آقا. بنده دیده‌ام شیعه مسیحى شده، دیده‌ام شیعه سنى شده، دیده‌ام شیعه وهابى شده، شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید، اینجا با دلى خوش نشسته‌ایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم و خیال می‌کنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر می‌شود بی‌تبلیغ و بدون سازمان‏دهى پیش رفت؟

اقلاً ما‌‌ همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگى به‌وجود بیاوریم. آقا، بنده پاى این منبر می‌روم یک چیز می‌شنوم، پاى آن منبر چیزى دیگر. اصلاً متناقض! اصلاً نامربوط! این منبرى یک چیز می‌گوید و آن یکى چیزى دیگر. من چطور می‌توانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟ به‌هیچ‌وجه ممکن نیست چنین چیزى تحقق یابد.

ما اصلاً خواب هستیم. این کارهایى که حالا می‌خواهیم بکنیم باید ۵۰ سال پیش، بلکه ۱۵۰ سال پیش، شروع می‌کردیم. امیدوارم که به‌سرعت پیش برویم. چون در خطابِ آقا در روز افتتاح شنیدم که می‌گویند امتیازِ روحانیتِ شیعه این است که وابستگى به جایى ندارد، هرقدر بخواهد، می‌تواند تکاپو کند. امیدوارم این حسن‌ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خیلى عجیب است. مسیحی‌ها را عرض کردم. کاشکى آنان بودند. حقیر‌ترین و بی‌مایه‏‌ترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج می‌کنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهایی‌ها شدیداً نظم و وسعت دارد، با هیئت‌های نُه‌نفرى، سفرهاى تشویقى، و این‌جور بازی‌ها.

باید در مقابل این‌ها آماده شد. اگر فرزنـد این دنیـا هستیم، دنیایى که «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ،» [۸] دنیایى که همه‌چیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصرى که همه‌چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم. بنده در یک ساعت چقدر دیگر می‌توانم بیشتر از این بگویم؟ این از مؤسسات مسیحی‌ها، آن هم شمّه اى از مؤسسات سنی‌ها. در مقابل این‌ها آقا، ما باید خودمان را منظم کنیم. واقعاً سؤال اول این است که ما اصلاً چه تعداد روحانى داریم؟ کجا‌ها روحانى داریم و کجا‌ها نداریم؟ وضع دینى مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعى دارند؟

حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همه‏مان مسئولیم. همه‏مان باید براى چنین هدفى همکارى کنیم. کار را منظم کنیم. مناطق را تقسیم کنیم. احصا و آمار دقیقى از دهاتمان، از اوضاع شهر‌ها و مناطقمان، از روحانیونى که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفته اند، تهیه کنیم.

البته، ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتى شکل بگیرد، مدارسى به‌وجود بیاید، درمانگاه‌هایی به‌وجود بیاید، بیمارستان‌هایی به‌وجود بیاید و مدارس حرفه‌اى به‌وجود بیاید. اگر این‌ها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود، ولى اولین قدم هماهنگى در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگى را در یک شهر و حتى در یک مجلس نداریم. سه تا منبرى بالاى منبر می‌روند، هرکدام یک‌جور حرف می‌زنند. یکى از این طرف می‌رود، دیگرى خلاف آن می‌رود. این‌ها کى باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟

حالا، اگر چنین سازمان‏دهى‌ای به‌وجود آمد، اگر چنین هماهنگى‌ای درست شد، اگر چنین روش صحیحى‌ای اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلى خوب پیش خواهد رفت. براى اینکه یک کمى هم در آخر سخنم، با حلواى پسین و ملح اول، به قول نظامى، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض می‌کنم که اگر به‌طور منظم و سازمان‏یافته کار کنیم، خیلى زود‌تر و بهتر می‌توانیم جلو برویم...

دین ما دین زندگى است

در آن ولایتـى که ما هستیم گفته می‌شود که بهتریـن شیوه دعوت الى‌اللَّه، یعنى دعوت مردم به‌سوى خدا، سبکى است که ما داریم. از بنده دعوت کردند در مؤسسه‌اى در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانى کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکى متعلق به راهبان است و دیگرى متعلق به راهبات. این طرف کشیش می‌پرورانند و حوزه علمیه آن‌هاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا می‌پرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه که از صور به‌سوى دیرالمخلص می‌رفتم، معاون مطرانِ دیر همسفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوان‌ها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کرده‌اند. دنیا هم امروز خیلى فریبنده شده است. این است که اگر بتوانى این‌ها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنى، کار خوبى است. گفتم خیلى خوب.

بنده ساعتى در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض می‌کنم نه براى خودنمایى است، بلکه براى این است که آقایان را دل‌خوش بکنم، که روش تبلیغاتى و حقایق علمى‌ای که ما داریم، بسیار بسیار جلو‌تر، عمیق‏‌تر و مؤثر‌تر از حقایق علمى‌ای است که دیگران دارند. در این صحبتى که کردم، بعد از مدتى، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحى است، گفته بود: آن روحانیتى که سیّد موسى ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتى بود که در مدت شش سالْ ما به این‌ها داده‌ایم.

امیدوارم که حمل بر خودنمایى نفرمایید. ایـن یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهرى است که می‌گوید: اگر زراعت بکنى عبادت و سجود خداست؛ اگر با زنت حسن معامله بکنى عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بکنى عبادت و سجود است؛ آن دینى که می‌خواهد همیشه در همه‌جا و همه‌وضعْ انسان به یاد خدا باشد و هیچ‌چیز را با ذکر خدا و یاد او منافى نمی‌داند؛ آخر در مقابل این دین، مسیحی‌ها هستند، که اصلاً عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطى خاص ممکن نمی‌دانند. یک کشیش نوظهورى هست به نام فیلاردو شارمان که او هم از علماى بزرگ است. این کشیش آمد و عنوان نمود که عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیح آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید، عبادت تنها این نیست. گفته است که شما حتى اگر سنگى را بردارید و جاده اى را صاف کنید، این عبادت است. وقتى وى این حرف را زد، کتاب‌هایش تحریم گردید و تا مدت‌ها خوانده نشد. رنگِِ کفر حالا تازه آهسته‌آهسته دارد از روى فیلاردو شارمانِ کشیش زدوده می‌شود. این در حالى است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ما به ابوذر می‌گوید: حتى در خواب و خوراک قصد قربت کن.

دین ما اصلاً براى زندگى است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزى، در بازار و در همه‌جا، همراه ماست. این دین است که می‌تواند زندگى کند. حتى عبادات ما چنین سمت‌وسویى دارند. سخنى را نقل می‌کنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصى اتریشى به نام محمد اسد است که سى چهل سال پیش مسلمان شده و فعلاً در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. بسیار مرد خوبى است و حرف‌های خیلى خوب دارد. او می‌گوید: در عبادت‌های اسلامى، از قبیل نماز و حج، سعى شده است تا هر دو جنبه دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وى مثلاً می‌گوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همین‏طور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد. اما نگفته‌اند. به جاى آن، در حالى که قلبت پیش خداست، رکوع می‌کنى، سجود می‌کنى، تکبیر می‌گویى، ذکر می‌گویى، یعنى هم بدنت کار می‌کند و هم قلب و روحت کار می‌کنند. قلبت متوجه خداست، اما، هم‏زمانِ با آن، اعمالى از تو صادر می‌شود، تا عادت کنى که حتى در حین عمل خارجى هم متوجه خدا باشى، تا بتوانى در بازار هم که هستى متوجه خدا باشى، تا بتوانى در حین کشاورزى هم متوجه خدا باشى. مقصود آن است که دین ما دین زندگى است. دین ما دین سلامتى و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازمان‏دهى، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزار‌ها هزار امید است.

امیدوارم به برکت حقانیت این دین و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه‌چیزِ این دنیا گذشته‏‌اند، بتوانیم این حقیقت را با شکلى منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا، در ظرف مدتى کوتاه، عقب‏ماندگى چهارصد پانصد ساله را جبران کنیم. والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته.

 

پی نوشت‌ها:

[۱]. «به نام خدای بخشاینده مهربان. خدای رحمان، قرآن را تعلیم داد. انسان را بیافرید. به او گفتن آموخت. آفتاب و ماه به حسابی مقرر در حرکت‌اند. و گیاه و درخت سجده‌اش می‌کنند. آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد. تا در ترازو تجاوز مکنید.» (رحمن، ۱ـ۸)

[۲]. «و ما جز به اندازه‌ای معین آن را فرونمی‌فرستیم.» (حجر، ۲۱)

[۳]. «و از هرچیز به شیوه‌ای سنجیده در آن رویانیدیم.» (حجر، ۱۹)

[۴]. «و رهبانیتی که به بدعت آورده‌اند.» (حدید، ۲۷)

[۵]. «ما برآن‌ها مقرر نکرده‌ایم.» (حدید، ۲۷)

[۶]. «و آسمان را به نیرو برافراشتیم و حقا که ما تواناییم.» (ذاریات، ۴۷)

[۷]. حافظ برسی، رجب‌بن محمد، مشارق الأنوار الیقین فی أسرار امیرالمؤمنین علیه‌السلام، چاپ اول: بیروت، أعلمی، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۷.

[۸]. «آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.» (رحمن، ۷).
منبع: HAWZAH NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۸
این سخنرانی به سال 1344در محضر مرحوم آیت الله العظمی سید محمد کاظم شریعتمداری انجام گرفته است